تاریخ ما
گزیده‌ای از تاریخ و تمدن جهان باستان

آدولف آلویس هیتلر

بیستم آوریل ۱۸۸۹ ٬دریک غروب بهارى در منطقه سرسبز باواریا ( مرز میان آلمان و اتریش) ، آلویس و کلارا صاحب فرزندى شدند که نامش را آدولف گذاشتند.

آلویس هیتلر کارمند اداره گمرک بود و به همین جهت دوست داشت که پسرش نیز راه او را ادامه دهد وکارمند شود. از این رو با آنکه درآن زمان در وضعیت مالى بدى قرار داشت پسرش را براى تحصیل به مدرسه فرستاد اما آدولف نمى خواست کارمند شود. او کارمند شدن را همتراز اسارت مى دانست و از اینکه بله قربان گوى کس دیگرى باشد متنفر بود. به همین جهت با آنکه پدرش سخت مخالف بود به هنر نقاشى روى آورد. دیرى نپایید که نخست پدر و سپس مادرش را از دست داد و او مجبور شد که براى ادامه زندگى به تنهایى به وین، پایتخت بزرگ و ثروتمند آن زمان اروپا ، گام بگذارد. او در آنجا روزگار سختى را پشت سر گذاشت. در سال ۱۹۱۴ یعنى درست در سالى که جنگ اول جهانى رخ داد به آلمان هجرت کرد و چون تعصبات ملى قویى داشت به جبهه اعزام شد و آن طور که دوستانش مى گویند رشادتهاى زیادى از خود نشان داد تا آنجا که به مدال صلیب شجاعت که تا آخر عمر با افتخار به گردن مى آویخت نائل گشت.
به سبب جراحتهاى جنگ در بیمارستان بسترى بود که خبر شکست آلمان را به گوشش رساندند. این تلخ ترین خبرى بود که تا آن زمان شنیده بود و او را منقلب نمود.او سیاستمداران را مسببین اصلى این شکست مى دانست و به همین جهت بود که نسبت به حکومتى که آنان بنام جمهورى وایمار تشکیل دادند هیچگاه خوشبین نبود.

پس از جنگ او در قسمت تبلیغات ارتش به کار مشغول شد تا زمانیکه وارد حزب کارگران آلمان گشت. این همان حزبى است که بعدها بنام حزب ناسیونال سوسیالیسم آلمان بزرگترین حزب آلمان گردید.

حزب کارگران حزبى کوچک و متشکل از نهایتا ۱۰ عضو و تعدادى هوادار بود. اما با مدیریت، فعالیت و کوششهاى آدولف هیتلر و همچنین ابداعاتش از قبیل ساختن پرچم و سرود براى حزب و نیز برگزارى جلسات حزبى در اماکن مطرح و همچنین تاسیس روزنامه برا ى حزب رفته رفته تبدیل به حزبى بزرگ شد تا آنجا که دست به یک کودتا زدند که بعدها بنام کودتاى آبجوفروشى مشهور شد. کودتایى که در آن هیتلر و دیگر افراد حزب بر علیه دولت جمهورى براه انداختند. اما به سبب خامى او و همکارانش در این راه با شکست مواجه شدند و نه تنها همگى را به زندان افکندند بلکه حزب تعطیل و غیر قانونى اعلام و از هرگونه فعالیتى منع گردید.

هر کس دیگرى بود دست از کار مى کشید و یا حداقل در زمانى که در زندان بود حرکتى نمى کرد اما این شخصیت خارق العاده دست به یکى از بزرگترین اعمال خویش زد… نوشتن کتاب نبرد من .
کتاب نبرد من بعدها بعنوان کتاب مقدس نازیها ( اعضاء حزب ناسیونال سوسیالیسم ) درآمد که در آن ریشه هاى فکرى رایش سوم بیان گردیده است. رایشى که بزرگترین امپراتورى آلمان لقب گرفت.
پس از آزادى او با دولت توافق نمود که بر علیه آنان حرکتى انجام ندهد و اینچنین بود که بار دیگر حزب را رو به جلو به پیش راند.
حزب نازى به علت نبوغ سیاسى هیتلر به سرعت حزب اول آلمان شد و در پارلمان اکثریت کرسیها را به خود اختصاص داد بطوریکه هرمان گورینگ یکى از نزدیکترین یاران هیتلربه عنوان رئیس پارلمان انتخاب گردید.

مطالب خواندنی:

سرانجام در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳ ژنرال هیندنبورگ رئیس جمهور سالخورده آلمان آدولف هیتلر را به عنوان صدراعظم آلمان برگزید و این لحظه تاریخى آغاز رایش سوم مى باشد.
هیتلر پس از به قدرت رسیدن به سرعت وضع اقتصادى آلمان را بهبود بخشید و با اینکه در پیمان ورساى آلمان حق داشتن نیروى نظامى را نداشت با نیرنگ یک نیروى نظامى براى آلمان آفرید که تا آن زمان بى سابقه بود.
پس از آن اتریش را الحاق خاک آلمان کرد.اتریش پس از جنگ اول جهانى بسیار ضعیف شده بود و هیچ نشانى از شکوه و عظمت گذشته را نداشت ، به همین سبب مردم مشتاقانه به الحاق کشورشان به آلمان قدرتمند راى مثبت دادند. این واقعه به آنشلوس معروف است.

بدین ترتیب هیتلر در ۱۴ مارس ۱۹۳۸ پیروزمندانه و در حالى که به ابراز احساسات مردم که مشتاقانه براى دیدنش صف کشیده بودند پاسخ مى گفت وارد وین ، شهرى که روزگارى در آن زندگى سختى را سپرى کرده بود ، گردید.
پیمان ورساى یکى از ذلت بارترین پیمانهایى بود که پس از جنگ اول جهانى و در پى شکست آلمانها بر ملت آلمان تحمیل گردیده بود و هیتلر سوگند خورده بود که این پیمان را براندازد. از جمله مفاد این پیمان دادن سرزمینهایى از آلمان به لهستان بود و چون آلمانیها، لهستانیها را ملتى پست تر از خود مى دانستند این امر برایشان بسیار گران مى آمد. بدین سبب به دستور هیتلر در سپیده دم اول سپتامبر ۱۹۳۹ لشکریان قدرتمند ورماخت (ارتش آلمان ) مانند سیل از مرز لهستان عبور کردند و از شمال و جنوب و مغرب به سوى ورشو پیش راندند. انگلستان و فرانسه که در آن زمان جزو هم پیمانان لهستان بودند، پس از این واقعه به آلمان اعلام جنگ کردند واین آغاز جنگ دوم جهانى، بزرگترین جنگ تاریخ بشرى ، بود.
نبوغ نظامى هیتلر به صورتى بود که همه جهان را به شگفتى واداشته بود. با تدابیر نظامى این مرد لهستان، دانمارک، نروژ،هلند ، بلژیک و سپس فرانسه به سرعت به اشغال نیروهاى آلمانى درآمد.
هیتلر انگلستان را جزء لاینفک تمدن اروپا مى دانست و در هر لحظه از جنگ براى صلح با انگلستان اقدام مى کرد اما انگلیسیها که مردمى متکبر بودند حاضر به صلحى که کمتر از تسلیم نبود نمى شدند و تا آخرین نفس دلاورانه با آلمانها جنگیدند.
هیتلر که نه مى خواست انگلستان را از بین ببرد و نه مى خواست قدرت ارتش خود را کاهش دهد از ادامه جنگ در غرب منصرف شد و رویش را به طرف شرق ، یعنى روسیه ، برگرداند.
در ساعت ۳:۳۰ بامداد ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ ارتش آلمان طى عملیاتى موسوم به بارباروسا به روسیه شوروى حمله کردند. در ابتدا سرعت ارتش بسیار بالا بود و در همان آغاز عملیات قسمتهاى بسیارى از خاک روسیه را به تصرف خود درآوردند.هیتلر و سایر فرماندهانش اینچنین مى پنداشتند که کار روسیه تا قبل از پائیز به اتمام خواهد رسید و همین ، بزرگترین اشتباه ، او بود.
در زمستان سرد آن سال روسیه، ارتش آلمان ، بعلت نداشتن تجهیزات کافى براى نبرد زمستانى با آنکه تا دروازه هاى مسکو رسیده بود، بعلت مقاومت سرسختانه مردم و ارتش روسیه، مجبور به عقب نشینى شد و این آغاز پایان بود.
پس از ورود آمریکا به جنگ جهانى دوم که توسط ژاپن صورت گرفت ، روح تازه اى در قواى متفقین دمیده شد و جنگ وارد مرحله جدیدى گردید.
سرانجام با توافقى که توسط سران سه کشور انگلستان،روسیه و آمریکا یعنى چرچیل، استالین و روزولت انجام گرفت ، متفقین از شرق و غرب به سمت آلمان یورش بردند و توانستند ارتش آلمان را به زانو درآورند.
هیتلر تا دقایق آخر مقاومت کرد و چون دیگر هیچ نیرویى براى جنگیدن نداشت براى آنکه جسدش به دست دشمنانش نیفتد دستور داد جسدش را بسوزانند و پس از این دستور با شلیک تپانچه به زندگى پر فراز و نشیب خود پایان داد.یک نکته : اما جنگ جهانى دوم ، جداى از تبعات منفى ، آثار مثبتى نیز بر جاى گذاشت که امروزه بشراز آنها بهره مند است. اصولا انسانها در مواقعى که ضرورت ایجاد کند دست به کارهاى بزرگى مىزنند و رشد سریع علم و دانش بشرى و پیشرفت فوق العاده تکنولوژى که به علت رقابت شدید نظامى بوجود آمد از جمله این آثار است.
از دیگر مواردى که در دنیاى پس از جنگ بوجود آمد و مستقیما به این جنگ مربوط میشود مى توان از تشکیل سازمان ملل متحد، بوجود آمدن بلوک شرق و غرب و دو قطبى شدن جهان و دهها موارد دیگر را نام برد که هنوز هم مى توانیم این موارد را ببینیم.
اما اگر هیتلر پیروز مى شد ما یقینا در دنیاى دیگرى زندگى مى کردیم و شاید این همه کشت و کشتارهایى که پس از این جنگ در سرتاسر جهان به بهانه هاى گوناگون شکل گرفته و مى گیرد بوجود نمى آمد………… و باز هم شاید … شاید ایران خوشبخت تر از آنى که هست مى بود.روی دیگری از سکه : یکی از بزرگترین و معروفترین ژنرال جنگ دوم جهانی ٬ که فرماندهی نیروهای متفقین در جبهه های غربی را بر عهده داشت ( نیروهای آمریکا ٬ انگلستان ٬ فرانسه ٬ کانادا و … )٬ ژنرال آیزنهاور بود. شاید بتوان گفت که او یکی از دو قدرتمندترین ٬ فرماندهان جبهه مخالف هیتلر بود و سرانجام توانست به کمک ژنرال ارتش سرخ٬ ژنرال ژوکف٬ پشت لشکریان هیتلر را بر زمین بخواباند.
(متنی که در زیر می خوانید نوشته آقای کامبیز توانا است٬ در مورد ژنرال آیزنهاور)
به محض ورود به شهر لندن، ژنرال دوایت دى آیزنهاور فرماندهى نیروهاى آمریکایى در اروپا را به عهده گرفت. هر چند آیزنهاور به عنوان یک افسر نظامى ۲۷ سال بود که میدان نبرد را از نزدیک ندیده و تجربه نکرده بود اما دانش، هوش و استعداد او از استراتژى نظامى و سازماندهى نیروهاى تحت فرماندهى به حدى بالا بود که ژنرال جورج سى مارشال فرمانده کل نیروهاى نظامى آمریکا وى را براى این سمت انتخاب کرد تا ۴۰۰ افسر ارشد را به همراه نیروهایشان در جنگ علیه آلمان هدایت کند. بعد از اثبات قابلیت هاى خود در شمال آفریقا و ایتالیا در سال هاى ۱۹۴۲ و ۱۹۴۳، آیزنهاور به عنوان فرمانده ارشد نیروهاى آمریکا و ارتش متفقین براى جنگ در شمال غربى اروپا انتخاب شد.
آیزنهاور در سال ۱۸۹۰ در دینسون تگزاس به دنیا آمد و در سال ۱۹۱۵ از دانشکده افسرى فارغ التحصیل شد. براى جذب ۵۹ نفر براى تحصیل در مقطع ژنرالى، آیزنهاور نمره ۶۱ در دروس آکادمى و ۱۲۵ در دیسیپلین را از ۱۶۴ نمره به دست آورد. افسران ارشد دانشکده استعداد سازماندهى او را زود تشخیص دادند و وى را به عنوان ریاست بخش تمرین تانک منصوب کردند. چرا که در سال ۱۹۱۷ آمریکا وارد جنگ جهانى اول شده بود. در اکتبر ۱۹۱۸ دستورى به او رسید که تانک ها را به فرانسه ببرد ولى قبل از این که آنها به خاک فرانسه برسند، جنگ تمام شد. هر چند آیزنهاور مدال خدمت، دریافت کرد ولى از این که نتوانسته صحنه نبرد را ببینید، بسیار ناراحت بود.
در زمان بین دو جنگ جهانى در ارتش پیشرفت کرد و از سال ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۴ فرماندهى منطقه تنگه پاناما را به عهده داشت و در سال ۱۹۲۶ با درجه سرگردى فارغ التحصیل شد. در سال ۱۹۲۸ یک منصب عالى در فرانسه را به دست آورد و به عنوان نفر اول از دانشگاه علوم جنگ فارغ التحصیل شد. در سال ۱۹۳۳ به عنوان دستیار معاونت نیروى انسانى ارتش انتخاب شد و در ۱۹۳۵ توانست به عنوان مشاور جنگى دولت برگزیده شده و به فیلیپین برود.
با ارتقا به درجه سرهنگ دومى در سال ۱۹۳۹ به آمریکا برگشت و کمى پس از آن جنگ جهانى دوم آغاز شد. در سال ۱۹۴۰ روزولت دستور آمادگى نیروها براى حضور گسترده آمریکا در جنگ را صادر کرد. در سال ۱۹۴۱ سرهنگ تمام شد و کمى بعد فرماندهى تیپ ۳ ارتش را به دست آورد و به درجه سرتیپى رسید.
در دسامبر سال ۱۹۴۱ آمریکا وارد جنگ جهانى دوم شد و آیزنهاور به عنوان استراتژى جنگى نقشه حمله به نیروهاى متحدین در اروپا را طراحى کرد. در ۱۹۴۲ با درجه سرتیپ تمام راهى اروپا شد تا رهبرى نیروهاى متفقین در اروپا را عهده دار شود. در زمان حضور در اروپا به استراتژى هاى خلاقانه خود توانست اقدام نیروهاى انگلیس و کانادایى را به دست آورد و فرانسه از دست آلمان ها خارج شد. جنگ با فرماندهى او ادامه یافت. در ۷ مه سال ۱۹۴۵، آلمان تسلیم شد و در آن زمان آیزنهاور دیگر یک ژنرال پنج ستاره بود.
پس از جنگ و در سال هاى ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۰ به عنوان رئیس دانشگاه کلمبیا به کار مشغول شد. در سال ۱۹۵۱ به خدمت نظامى بازگشت و براى فرماندهى کل نیروهاى پیمان آتلانتیک شمالى _ ناتو _ راهى بروکسل شد. فشار زیادى براى کاندیداتورى آیزنهاور براى انتخابات ریاست جمهورى مطرح شد و در سال ۱۹۵۲ وى منصب خود در ناتو را تحویل داد تا به عنوان کاندیداى جمهوریخواهان وارد انتخابات ریاست جمهورى آمریکا شود.
در نوامبر سال ۱۹۵۲ با پیروزى مطلق در انتخابات پیروز شد و چهار سال بعد در ۱۹۵۶ براى دوره دوم نیز بى رقیب بود. چشم انداز او براى پیشرفت اقتصادى خیلى گسترده بود و بسیار تلاش کرد تا فضاى جنگ جهانى دوم را در سراسر دنیا از بین ببرد. در سال ۱۹۶۱ از خدمت ارتش بازنشسته شد و به همراه همسرش راه مزرعه خانوادگى خود در پنسیلوانیا را پیش گرفت. آیزنهاور در سال ۱۹۶۹ درگذشت و در کانزاس به خاک سپرده شد.
آیزنهاور از معدود رهبران نظامى بود که توانسته بود قدرت غیرنظامى خود را نیز حفظ کرده و فارغ از فضاى خشک نظامى در یک محیط سیاسى به کار بپردازد. تمرکز آیزنهاور بر برنامه هاى عمرانى و رفاهى از او چهره اى ساخت که در آن سال هاى پس از جنگ، مردم به واقع به آن نیاز داشتند. تاثیر آیزنهاور بر سیاست داخلى آمریکا بیش از تاثیر او بر سیاست خارجى بود و کارنامه او در دوران خدمت نظامى به مراتب پررنگ تر از دوران ریاست جمهورى او است.خصوصیات اخلاقی هیتلر

دردرجه اول او صاحب اراده بود، نیروی اراده ای که با همه دگرگونی ها و شکلها به منصه ظهور رسیده بود. نیروی اراده اش خود را به گونه ای انعطاف ناپذیر و خودرای نمایاند.
این نیروی اراده ، مشخصه ای بود برای گردهمایی های انتخاباتی هیتلر؛این سخنران توده های متعصب،انتقامجوی تسلیم ناپذیر نیرومند و چابک،مرد تصمیم گیریهای صریح،مرد خشمگینی که تمام موانع سر راهش را خرد و نابود می کرد.
اما اراده به تنهایی برای تسخیر یک سرزمین کافی نیست.
استعداد دیگر او حافظه اعجاب انگیزش بود. توانایی خارق العاده ای داشت که می توانست به کمک آن معلومات جامع و گوناگونی از موضوعهای مورد علاقه اش کسب کند.
با این وصف نباید تصور کرد که این خودآموز تسلیم ناپذیر و امین، فاقد هرگونه ظرافت و زیرکی بوده است.رفتار هیتلر به قدری متناقض بود که به نظر می رسید بازیگری مادرزاد است.
حیله گری و شناخت هدف ، شاید خصوصیتی باشد که راز موفقیت او را به بهترین شکلی بیان کند.این مرد که از هیچ مانعی نمی هراسید و به خوبی میتوانست برای اجتناب از بروز شکست و ناکامی با آن کنار بیاید ، با هنر تمام خود را با شرایط وفق می داد.
او تمام زیر و بم دروغ ، لاف ، نیرنگ و ریا را به کار می بست تا به هدف خویش برسد. نقش خود را در برابر ملت، همکاران ، حکومتمردان بیگانه در صحنه جهانی به قدری با موفقیت ایفا می کرد که بهترین تعلیم یافته ها نیز فریفته می شدند.
او تا مدتها عروسک گردان کلیه وقایعی بود که در رایش اتفاق می افتاد. هر آنچه می کرد حساب شده و نیرنگی در آن نهفته بود. تا دم مرگ نیز از عهده انجام نقش رهبری بر می آمد.
استعداد دیگر او داشتن نیروی امواج مغناطیسی خارق العاده بود که به آن حس ششم ذاتی و پیشگویی نیز که غالبا برایش نقش تعیین کننده داشت می افزود.او بطور اسرار آمیزی خطرهایی را که تهدیدش می کرد و نیز واکنشهای پنهانی توده ها را احساس می کرد و به شیوه غیر قابل وصفی مخاطبان خویش را مجذوب می ساخت.
او چون یک مدیوم “” وسیط “” تاثیر پذیر و در عین حال چون یک متخصص خواب مصنوعی “” هیپنوتیسور “” خاصیت ارسال امواج مغناطیسی داشت.
تصورات او در سطحی قرار داشت که دیگر انسانی نبوده و پاره ای از افکارش نقشی از نیرنگ و ریا داشت . نجات یافتن او در سوء قصدها به کمک یک سلسله شرایط بی نهایت اعجاب انگیز مسئله ای قابل تامل است. از این رو شخص او به این باور میرسد که سرنوشت برایش (( رسالتی )) مقدر کرده است.
این انسان خارق العاده با ولع قدرت طلبی و نیاز به فرمانروایی نزدیک بود بنیان جهان هستی را در هم ریزد.
او هیتلری واحد نبود، چند هیتلر در وجود یک تن بود، آمیخته ای بود از :
دروغ و حقیقت ؛ صداقت و بی رحمی ؛ سادگی و تجمل ؛ رافت و خشونت ؛ عرفان و واقع گرایی ؛ هنرشناسی و بی فرهنگی
نیروی محرکه ای که این رهبر توده ها را به حرکت در می آورد ، راحتش نمی گذاشت و به او فرصت تعمق نمی داد. هیتلر چون موتوری مدام با شتاب به پیش می راند . وظایف ، طرحها ، برنامه ها و طرحهای چهار ساله با شتابی گیج کننده یکدیگر را دنبال می کردند . او تجسم زنده فلسفه آلمانی اشتیاق به جاودانه شدن است که تحمل هیچ تاخیری را نداردو هیچ درنگی را جایز نمی شمارد.
هیچگاه مجذوب آینده و یا از آن راضی نبود. به درون گردابی از نو آوریها، آفرینشها، اصلاحات و عملیات جنگی افتاده بود و در هیات الهی که خود را متکی به آن می دانست ، آنرا توجیه می کرد.
او چون ستاره دنباله دار روشنی در دوران تیره روزی و فلاکت ملت آلمان برخواست. آن هنگام ، با زبانی با ملت سخن راند که به آن نیاز داشت و با شوری آتشین وعده هایی داد که در انتظارش بود و به طور کاذب به او انرژی و امید بخشید.
اما… این ستاره دنباله دار در خطی مشی غرور آمیزش سعی کرد با گروه اختران عناد بورزد و قوانین جاودانی کهکشان را نابود سازد و این پایان او بود…
برگرفته از کتاب : زندگی خصوصی آدولف هیتلر
نوشته آلبرت زولر ترجمه محمود ابریشم چیان

پایان غم انگیز هیتلر و البته با شکوه

پرده آخر!
هیتلر به رادیو گوش می دهد……… نیروهای ارتش سرخ تا دروازه های برلین پیش آمده اند … ژنرال ژوکف: تا فردا ٬ برلین را فتح خواهیم کرد……
اما هیتلر همچنان در پناهگاه زیرزمینی خود در برلین بسر می برد…… تمامی دوستان و اطرافیانش از او خواهش می کنند که با یک فروند هواپیما از برلین خارج شود و رهبری را در مقری دورتر از جبهه های جنگ ادامه دهد…….. اما هیتلر فهمیده است که دیگر به پایان راه رسیده است.
از منشیهایش که در آن لحظات هولناک هنوز او را رها نکرده اند می خواهد که ماشینهای تایپ خود را آماده کنند. او می خواهد وصیتنامه خود را بگوید……. وصیتنامه ای که در آن لحظات آخر نیز می گوید که ما قربانی دسیسه چینی یهودیان شدیم …….. او از یهودیان چه چیزی می دانست که دیگران نمی دانستند………. همه جهان او را مسئول این جنگ خانمان برانداز میدانند……. اما او طوری سخن می گوید که انگار از مسائلی با خبر است که دیگران نمی دانند………. او باز هم یهودیان را مسئول آتش جنگ می داند.

همه فکر می کردند که فیلد مارشال گورینگ یا هیملر جانشینان او خواهند شد……… اما آن دو به گفته خود هیتلر به او خیانت کرده بودند……… گورینگ و هیملر که بازی را تمام شده می دیدند٬ به خیال خود در پی کنار آمدن با متفقین شده بودند…… زهی خیال باطل…….. صلح… آن هم در شرایطی که متفقین وارد آلمان شده بودند؟………. چندی قبل گورینگ از طرف پیشوا عزل گردیده بود…… و هیملر نیز شرایط بهتری نداشت……..
هیتلر در وصیتنامه خود٬ دریاسالار دونیتس که مردی خوش نام در ارتش آلمان بود را جانشین خود قرار داد و از او خواست تا برای سرافرازی آلمان هر چه می تواند انجام دهد و دیگران را نیز به فرمانبرداری او امر کرد.
پس از مرور وصیتنامه اش و طبق عادت همیشگی اش٬ اصلاح بعضی عبارات٬ به همگی فرمان داد تا برلین را ترک کنند.هواپیمایی که در میان آنهمه آتش برای بردن پیشوای آلمان آمده بود٬ نباید دست خالی باز میگشت……. برای هیتلر اهمیت داشت که وصیتنامه اش به دست بیگانگان نرسد.. پس وصیتنامه اش را بهمراه دیگر یاران نزدیکش بهمراه آن هواپیما فرستاد تا هم یارانش رهایی یابند و هم وصیتنامه اش ایمن باشد.
او از گوبلس و خانواده اش و حتی اوا براون نیز خواست که ترکش کنند… اما آنها ماندند تا نامشان در کنار هیتلر باقی بماند.
هواپیما به پرواز در آمد و هیتلر ٬دستانش را از پشت کمر به هم گره زده بود و به آن هواپیما می نگریست……… خلبان چالاک آن هواپیما از میان کوهی از آتش توانست عبور کند و دور و دورتر شد…… دقایقی پس از آنکه هواپیما از دیدها ناپدید شد..کماکان هیتلر ایستاده بود و به آسمان مینگریست……… لحظه ای به خود آمد و به اطرافش نگاه کرد…….. همه مانند او داشتند به آسمان نگاه می کردند……. صدایش را صاف کرد و رو کرد به اوابراون که در نزدیکیش ایستاده بود………. و بلند گفت که دیگر زمان آن شده است که ازدواج کنم…. آیا همسری مرا قبول خواهی کرد؟…….. اوا براون که سالها آرزوی چنین پیشنهادی را داشت……. اشک در چشمانش حلقه زد و با لبخندی بر لب٬ سرش را به نشانه تایید تکان داد.
گوبلس دستور داد تا سریعا کشیشی بیاید و مراسم ازدواج را به اجرا بگذارد…….. به سرعت تدارک جشن عروسی را دیدند و مقدار مختصری غذا و شیرینی نیز مهیا گردید …….. در آن لحظات ٬ شادی غیر قابل وصفی برقرار شد……. کشیش خطبه مربوط به ازدواج را خواند و از هیتلر پرسید که آیا حاضر است در سختیها و خوشیها در کنار همسرش باشد؟… هیتلر پاسخ داد:آری…….. از اوا براون نیز سوالی مشابه پرسید که جواب او نیز مثبت بود…….. در دفتر ثبت اسناد پس از امضای هیتلر و اوا براون٬ گوبلس از طرف هیتلر و همسر گوبلس از طرف اوا امضا کردند.
پس از ساعتی شادمانی……. دیگر زمان استراحت تازه داماد و نو عروس گشته بود……. اما هیتلر قبل از آنکه به اتاقش برود از گوبلس خواست تا بطور خصوصی با او صحبت کند……. پس آندو به دفتر کار هیتلر رفتند ٬ اما برعکس جلسات دیگر ٬ این جلسه زیاد طولانی نبود……. پس از آن هیتلر با همگی خداحافظی کرد و از آنها تشکر نمود که تا این لحظه او را ترک نکرده اند و پس از آن بازوی نو عروسش را گرفت و به اتفاق به اتاق هیتلر رفتند……. چشمان همه اشکبار بود……… این آخرین باری بود که پیشوای آلمان زنده دیده شد.
همه نگران بودند و خواب به چشمان هیچ کس راه نمیافت………. ساعاتی گذشت تا اینکه صدای تیری از اتاق پیشوا به گوش رسید…… همه سراسیمه به اتاق پیشوا رفتند ……..
داستان زندگی پر فراز و نشیب هیتلر به پایان رسید …
به دستور گوبلس چاله ای که از خمپاره های متفقین درست شده بود را پر از بنزین کردند و جسد هیتلر و اوا براون را درون آن سوزاندند……. سپس گوبلس و همسرش و دختران خردسالش به پیشوایشان اقتدا کردند و آنها نیز خودکشی نمودند.
مارتین بورمان٬منشی خصوصی هیتلر٬ و تنها کسی از سران نازی که هیچگاه دستگیر نشد…… دستور سوزاندن جسد آنها را نیز صادر کرد و پس از آن مشغول جمع آوری و سوزاندن اندک مدارکی که باقی مانده بود شد.
زمانی که روسها پناهگاه هیتلر را تصرف کردند تنها تکه هایی از استخوان هیتلر را یافتند و این همه ی پایان داستان بود.

ممکن است شما دوست داشته باشید
6 نظرات
  1. اسماعيل ساريخاني می گوید

    با سلام خدمت مسئولات محترم سایت تاریکهما خیلی خوشحالم که امروز با شما آشناشدم من عاشق تاریخم و آرزو دارم روزی معلم تاریخ شوم در ضمن مدرک اینجانب فوق لیسانس جغرافیا سیاسی است.

  2. بابک می گوید

    سلام و خسته نباشید
    دوستان یه منبع خیلی جالب درباره آدولف هیتلر و نازیسم ، به زبان فارسی هست به نام “انجمن نازیسم ایران” توصیه می کنم می خواین در مورد نازیسم و آدولف هیتلر بیشتر اطلاعات بگیرید (اطلاعات واقعی)و از حقیقتهای انها خبر دار بشین حتما به آنجا سر بزنید”www.irannazi.ir”
    جدای از اعتقاداتشون مطالب خیلی خوبی دارن http://www.irannazi.ir/forum.تخصصی درباره آدولف هیتلر و نازیسم بحث و پژوهش می کنند .

    انجمن نازیسم ایران

  3. آرتور می گوید

    متاسفانه امروزه تمام منابع و مستندات مربوط به جنگ جهانی دوم توسط کشورهای متفقین و غربی نوشته و انتشار شده و با تاسف بیشتر کاملا به صورت یک طرفه و غیر منصفانه هم هستند
    همه چیزی که ما می دانیم این است که آدولف هیتلر و آلمان نازی آغاز کننده جنگ بوده تنها جنابتگر جنگ هم به شمار می آید و کشورهای متفقین مانند آمریکا و انگلستان فرشتگان معصوم و منادیان آزادی بودند
    پیشنهاد می کنم برای اینکه اطلاعات جدیدتر و با تحریف کمتر و نه یک طرفه ، را مایلید ببینید به سایت رسمی جنگ جهانی دوم به زبان فارسی مراجه کنید
    آدرس سایت:www.worldwar2.ir

    http://www.worldwar2.ir

  4. حمیدرضا می گوید

    واقعا که عالی بود لذت بردم
    ممنون

  5. سهيل می گوید

    جالب بوداما اگه به نیزه سرنوشت که تویکی ازمجلات خونده بودم هم اشاره میکردیدخوب بود!اخه تومجله نوشته بودهیتلربه خاطراون نیزه جنگ روشروع کرد

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.