تاریخ ما
گزیده‌ای از تاریخ و تمدن جهان باستان

زندگینامه آتاتورک

آتاتورک ، مصطفی کمال پاشا (۱۲۹۸ـ۱۳۵۷ق/۱۸۸۱ـ۱۹۳۸م)، افسر و سیاستمدار ترک، پایه‌گذار جمهوری ترکیه و نخستین رئیس ان (۱۳۴۲ـ۱۳۵۷ق/۱۹۲۳ـ ۱۹۳۸م). وی در سالونیک زاده شد. این هر در گذشته تابع امپراتوری عثمانی بود و اکنون جزء یونان است و تسالونیکی نامیده می‌شود. پدرش علیرضا، کارمند گمرک سالونیک، در کودکیِ پسر درگذشت و مادرش زبیده، او را به روستای زادگاهش نزد برادر خویش برد، اما مصطفی به سالونیک بازگشت و مدرسه ابتدایی را به پایان برد و در همانجا وارد دبیرستان نظام شد (۱۳۱۱ق/۱۸۹۳م). هوش و ادراکش خوب و حافظه‌اش نیرومند بود و در ریاضیات استعداد ویژه‌‌ای از خویش نشان داد و به همین جهت معلم ریاضیات آن دبیرستان که خود نیز مصطفی نام داشت، لقب کمال را به نام وی افزود. در ۱۳۱۳ق/۱۸۹۵م دبیرستان نظام را به پایان برد و وارد مدرسه نظامی موناستر (اکنون بیتولا ، جزء یوگسلاوی) شد و آن را نیز به پایان آورد. در ۱۳۱۷ق/۱۸۹۹م به آموزشگاه نظامی استانبول رفت و در ۱۳۲۰ق/۱۹۰۲م با درجه ستوان یکمی از آن بیرون آمد. سپس در دانشگاه جنگ در رسته پیاده به آموزش ادامه داد. در ۱۳۲۳ق/۱۹۰۵م این دوره را نیز با موفقیت به پایان رساند و با درجه سروانی، مأمور خدمت در هنگ مستقر در دمشق گردید. در آنجا به همراهی تنی چند از دوستانش، جمعیت سرّی «وطن و حرّیّت» را بنیاد نهاد. فعالیت این جمعیت گسترش نیافت و چون مصطفی در شعبان ۱۳۲۵ق/ سپتامبر ۱۹۰۷م به سالونیک بازگشت، مانند بسیاری از دوستان خویش به جمعیت «اتحاد و ترقی» (ه‍ م) پیوست. این جمعیت در سراپای نیروهای مسلح عثمانی شاخه دوانده بود، اما مصطفی طی این سالها در این سازمان فعالیت چندانی نداشت.
در ۱۳۳۰ق/۱۹۱۱م نیروهای ایتالیایی به طرابلس لیبی که در آن زمان تابع عثمانی بود حمله بردند و مصطفی به کمک گروههایی از مردم بومی، حملات پارتیزانی موفقیت‌آمیزی را برضد آن نیروها سازمان داد. او در همین سال به درجه سرگردی رسید. در ۱۳۳۱ق/۱۹۱۲م کار دفاع از شبه جزیره گلیبولو (گالیپولی) که به لحاظ استراتژیک یک منطقه مهم به شمار می‌رفت، برعهده وی قرار گرفت. در ۱۳۳۲ق/۱۹۱۳م به عنوان وابسته نظامی به صوفیه فرستاده شد و در اینجا بود که او با مظاهر تمدن اروپایی آشنا گشت و شیفته آن شد. در همین سال به درجه سرهنگی ارتقا یافت.
در آغاز جنگ جهانیِ اول، مصطفی کمال به فرماندهی لشکر نوزدهم در چَناق قلعه (استانی در شمال غربی ترکیه) منصوب شد. او دوبار در گلیبولو مانع پیشرفت نیروهای انگلیسی شد و به همین مناسبت در جراید عثمانی به «منجی استانبول» شهرت یافت. در ۱۳۳۵ق/۱۹۱۶م به هنگام خدمت در جبهه خاوری مانع پیشرفت نیروهای روسیه به سوی جنوب گشت و به درجه سرتیپی ترفیع یافت. در ۱۳۳۶ق/۱۹۱۷م وحیدالدین ولیعهد عثمانی را طیّ یک سفر رسمی به آلمان همراهی کرد. در بازگشت به استانبول بیمار شد و برای درمان و استراحت به وین و کارلزباد (کارلووی وریِ کنونی جزو چکسلواکی) رفت. در اینجا او بیش از گذشته با تمدن اروپایی آشنا و بدان دلباخته شد.
در ذیقعده ۱۳۳۶ق/اوت ۱۹۱۸م به فرماندهی ارتش هفتم عثمانی که در فلسطین مستقر بود، منصوب شد؛ اما وقتی پست فرماندهی را تحویل گرفت، جنگ با نیروهای انگلیسی تقریباً پایان یافته بود و این نیروها بی‌آنکه با پایداریِ چندانی برخورد کنند، به سوی شمال پیش می‌رفتند. مصطفی کمال با نیروهای خویش به سوی حلب واپس نشست. و در غرب این شهر توانست مانع پیشروی انگلیسیها شود. پس از عقد پیمان مندرس (ه‍ م) در ۲۴ محرم ۱۳۳۷ق/۳۰ اکتبر ۱۹۱۸م، افسران و فرماندهان آلمانی که در ارتش عثمانی خدمت می‌کردند، به کشور خویش بازگشتند و فرماندهی کلیه نیروهای جبهه جوب خاوری به عهده مصطفی کمال واگذار شد. در صفر ۱۳۳۸ق/نوامبر ۱۹۱۹م از این مقام بر کنار گشت و به استانبول فرستاده شد.
طبق پیمان مُندرُس، حاکمیت بر بخش وسیعی از سرزمینهای زیر تسلط دولت عثمانی به دولتهای متفق سپرده شده و افزون بر آن، دولت عثمانی از حق داشتن ارتش محروم گشته بود؛ اما پس از آن، شایعاتی حاکی از توافق محرمانه دولتهای متفق بر سر تقسیم متصرفات عثمانی پراکنده شد. در چنین احوالی جمعیتهای بسیاری با هدفهای گوناگون تشکیل یافتند. اقلیتهای ملی با استفاده از ضعف حکومت مرکزی، به عزم کسب استقلال، سازمانهایی پدید آوردند. جمعیتهای دیگر برپایه اندیشه نژادگرایی ترک و زیر عنوان دفاع از حقوق، به نامهای «جمعیت دفاع از حقوق در شرق آناتولی»، «تشکیلات جنبش ملّی ردّ الحاق» و «جمعیت حمایت از حقوق در طَرابوزان» تشکیل یافتند و به مخالفت با دولت متزلزلِ عثمانی برخاستند. کار این جمعیتها، مبارزه با استقلال‌طلبی اقلیتهای قومی و ایستادگی در برابر جریان تجزیه کشور بود. در برابر تشکیلات اقلیتهای قومی و جمعیتهای نژادگرا، احزابی نیز با هدف حمایت از حکومت عثمانی، به نامهای «حزب صلح و رستگاری عثمانی»، «جمعیت تعالی اسلام» و «حزب آزادی و ائتلاف» سازمان یافتند.
مجموعه این احوال دولت ترکیه را در موقعیت نامناسبی قرار داده بود. محافل حاکمه‌ عثمانی چاره کار را در آن می‌یافتند که برای ادامه تسلط خویش بر مردم، کشور را تحت‌الحمایه انگلستان سازند؛ اما گروهی از معروف‌ترین روشنفکران ترک، و از آن میان جمعی از روزنامه‌نگاران، در جهت نزدیکی به ایالات متحده و پذیرش قیمومت آن بر دولت عثمانی به تبلیغ پرداختند. هدف هر دو گروه این بود که با جلب نظر و تأمین منافع یک قدرت بزرگ خارجی، کشور را در وضع جغرافیایی گذشته آن نگه دارند. در برابر این دو گروه، کسان دیگری که مصطفی کمال سخنگوی آنان شده بود، بر آن بودند که حفظ سرزمینهای امپراتوری عثمانی ممکن نیست و باید دولت تازه‌آی بر پایه پیوندهای ملی تشکیل شود. وی در همین زمینه با برخی افراد عالی‌رتبه و از جمله سلطان و وزیرانش گفت‌وگو کرد، اما آنان دیدگاههایش را نپذیرفتند. آنگاه مصطفی با جمعی از یاران خویش، یعنی فرماندهانی که از پیمان آتش بسِ مندرس و به ویژه مواد مربوط به انحلال ارتش خشمگین بودند، به گفت‌وگو پرداخت و موافقت ایشان را با دیدگاههای خود جلب کرد.
در ۱۴ شعبان ۱۳۳۷ق/۱۵ مه ۱۹۱۹م نیروهای یونانی اِزمیر را اشغال کردند. در این هنگام مصطفی کمال به سمت بازرس ارتش سوم در اَرزْروم منصوب گشت و از سوی سلطان قدرتی بالاتر از قدرت همه مقامات کشوری و لشکری به وی واگذار شد. مصطفی به کار پرداخت. در آماسیه با توافق فرماندهان نظامی محل، طیّ بخشنامه‌ای به تاریخ ۲۳ رمضان/۲۲ ژوئن از نیروهای ارتش خواست که به تقویت خود پردازند و به موادّ پیمان آتش‌بس دایر بر انحلال ارتش اعتنا نکنند. وی همچنین اعلام کرد که به منظور اتخاذ یک تصمیم ملی، کنگره‌ای در سیواس با شرکت ۳ نفر از هر استان تشکیل خواهد شد. همچنین به کلیه مقامات لشکری و کشوری اخطار کرد که باید تنها از خود وی دستور بگیرند. فرماندهان ارتش از فرمانهای وی با خشنودی استقبال کردند، زیرا نجات ارتش از انحلال، در گرو اطاعت از همین فرمانها بود، اما گروهی از کارمندان غیرنظامی کوشیدند در برابر نقشه‌های مصطفی کمال ایستادگی کنند. از این رو، ارتش دوایر پست و تلگراف را در آسیای صغیر زیر کنترل گرفت و همه را به فرمانبری مجبور ساخت.
مصطفی کمال طیّ سفر به سوی سیواس، با گروهی از شخصیتهای برجسته شهرها و قصبات میان راه گفت‌وگو کرد و دیدگاههای خود را برای آنان شرح داد. در سیواس نیز با گروهی از رجال متفّذ شهر به گفت‌وگو پرداخت. حکومت عثمانی که از اقدامات مصطفی کمال ناخشنود بود، به وی دستور داد به استانبول بازگردد. مصطفی به این دستور اعتنایی نکرد و روانه ارزروم شد، و گرچه مقامات کشوری و لشکری ارزروم فرمان بازداشت او را داشتند، آزادانه وارد شهر شد. در ۹ شوال / ۸ ژوئیه او کناره‌گیری خود را از ارتش اعلام کرد و در ۲۴ شوال / ۲۳ ژوئیه به عنوان یک نماینده ساده وارد کنگره ارزروم گردید که به دعوت جمعیت «دفاع از حقوق در شرق آناتولی» تشکیل شده بود. وی به ریاست آن برگزیده شد. به پیشنهاد مصطفی کمال، کنگره متن منشور ملی را که طی آن تمامیت ارضی کشور و ضرورت ادامه جنبش ملی تأیید می‌شد، تصویب کرد. در این کنگره که جلسات آن ۱۴ روز به درازا کشید، همچنین یک کمیته ۹ نفری برگزیده شد که مصطفی کمال در رأس آن نیز قرار داشت. وی از آنجا به سیواس رفت و در ۱۲ ذیحجه / ۴ سپتامبر کنگره ملی سیواس را گشود و در آنجا به عنوان رئیس کنگره برگزیده شد. کنگره سیواس کلیه مصوبات نگره ارزروم را تأیید کرد و طرح قیمومت ایالات متحده بر عثمانی را رد کرد. مصطفی کمال همچنین در برابر گروهی که استقرار یک دولت جداگانه در آناتولی را هدف خود ساخته بودند، ایستادگی ورزید و پیشنهاد کرد کلیه جمعیتهای محلیِ «دفاع از حقوق»، زیر نام «جمعیت دفاع از حقوق در آناتولی و روم ایلی» متحد شوند. کنگره پیشنهاد وی را پذیرفت. مقامات حکومت عثمانی همچنان فعالیتهای مصطفی کمال و یاران او را، به عنوان اقدامات آشوبگرانه، مخالف قانون می‌شمردند.
در ۴ ربیع‌الثانی / ۲۷ دسامبر، مصطفی کمال مرکز مبارزه را به آنکارا منتقل ساخت. در این فاصله، طیّ انتخابات عمومی اعضای مجلس نمایندگان، طرفداران مصطفی اکثریت قاطعی به دست آوردند و اصول منشور ملی را به تصویب مجلس رساندند. در ۲۴ جمادی‌الثانی ۱۳۳۸ق/۱۶ مارس ۱۹۲۰م نیروهای انگلیس استانبول را اشغال کردند و مجلس نمایندگان را منحل ساختند. مصطفی از اشغال پایتخت عثمانی و به ویژه منحل ساختن مجلس، در جهت وصول به اهداف خویش استفاده کرد. وجود پایتخت و مجلس ملی رسماً مستقل، مانع از آن بود که وی بتواند با تشکیل دولت در نقطه‌آی دیگر، به موفقیت نزدیک شود. بدین‌ترتیب، پس از انجام یک انتخابات دیگر، وی در ۴ شعبان / ۲۳ آوریل نخستین مجلس بزرگ ترکیه را در آنکارا گشود و خود به ریاست آن برگزیده شد. به پیشنهاد مصطفی کمال قانونی به تصویب رسید که مطابق آن، نام کشور به ترکیه تغییر یافت و تصریح گردید که حق حاکمیت و نیروی اجرایی، توسط مجلس بزرگ ملی و از جانب ملت اعمال خواهد شد. مطابق همان قانون، مصطفی کمال علاوه بر ریاست مجلس، مقام نخست‌وزیری و ریاست کشور را نیز به دست آورد. در ۲۲ شعبان ۱۳۳۸ق/۱۱ مه ۱۹۲۰م دولت استانبول، مصطفی کمال را به مرگ محکوم کرد، اما وی عملاً بر قسمتهای بزرگی از کشور حاکم گشته بود و مقاومتهایی نیز که در برابر حاکمیت او در گوشه و کنار کشور صورت می‌گرفت، به زودی توسط نظامیان سرکوب گردید. در شرق، ارمنیها و گرجیها که پرچم استقلال برافراشته بودند، به سختی سرکوب شدند و در نتیجه میانجیگری روسیه شوروی، پیمانی با نمایندگان آن ۲ اقلیت به امضا رسید که ایشان را به اطاعت از دولت آنکارا مجبور می‌ساخت. از سوی دیگر پس از کشمکشهای بسیار، نیروهای فرانسوی در جنوب، سرزمینهای ترکیه را تخلیه کردند و به سوریه واپس نشستند و حکومت آنکارا را به رسمیت شناختند. در ۲۵ ذیقعده ۱۳۳۸ق/۱۰ اوت ۱۹۲۰م انگلیسیها دولت عثمانی را به امضای پیمان سور وادار ساختند. به موجب این پیمان به ارتش یونان اجازه داده می‌شد که منطقه اشغالی خود را گسترش دهد. دولت آنکارا اعلام کرد که این قرارداد را به رسمیت نمی‌شناسد. در ۳۰ ذیقعده ۱۳۳۹ق/۵ اوت ۱۹۲۱م مجلس ملی مصطفی کمال را به فرماندی کل قوا برگزید. در ۲۱ ذیحجه ۱۳۳۹/۲۶ اوت ۱۹۲۲م پس از یک حمله همه جانبه که طرح و اجرای آن زیرنظر مستقیم مصطفی کمال صورت گرفت،‌ارتش یونان شکست خورد و مجبور گشت طیّ مدت ۲ هفته، کاملاً از آناتولی واپس نشیند. پس از این پیروزی قطعی و با میانجیگری دولتهای متفق، قراردادِ ترک مخاصمه میان ترکیه و یونان به امضا رسید که بر مبنای آن، یونانیها همه سرزمینهای ترکیه را تخلیه کردند. انگلیسیها نیز چناق قلعه و استانبول را، که در اشغال خود داشتند، به دولت مصطفی کمال سپردند. در ۱۱ ربیع‌الاول ۱۳۴۱ق/اول نوامبر ۱۹۲۲م مجلس بزرگ ملی به پیشنهاد مصطفی کمال، سلطنت را از خلافت جدا اعلام کرد و به انقراض سلطنت رای داد. در نتیجه وحیدالدین آخرین سلطان عثمانی کشور را ترک کرد و پسر عمومی او عبدالمجید دوم (د ۱۳۶۴ق/۱۹۴۴م) به عنوان اولین و آخرین خلیفه‌ای که از امتیازات سلطنت برخوردار نبود، منصوب گردید. کنفرانس لوزان نیز در ۱۰ ذیحجه ۱۳۴۱ق/۲۴ ژوئیه ۱۹۲۳م تمامیت ارضی ترکیه و استقلال کامل آن را اعلام داشت.
مصطفی کمال پس از قرار یافتن بر مسند حکومت، به جای «جمعیت دفاع از حقوق در آناتولی و روم ایلی» حزب جمهوریخواه خلق را تأسیس کرد و خود به رهبری آن برگزیده شد. در نتیجه انتخابات عمومی که پس از امضای قرارداد لوزان انجام شد، این حزب به عنوان یگانه حزب سیاسی ترکیه، کنترل کامل حکومت را به دست گرفت. در ۱۸ ربیع‌الاول ۱۳۴۲ق/۲۹ اکتبر ۱۹۲۳م، مصطفی کمال به عنوان نخستین رئیس‌جمهوری ترکیه انتخاب گردید و در ۲۴ رجب ۱۳۴۲ق/ اول مارس ۱۹۲۴م طی نطقی در مجلس بزرگ ملی خواستار الغای خلافت شد. مجلس ملی در ۲۶ رجب ۱۳۴۲ق/۳ مارس ۱۹۲۴م به الغای خلافت رأی داد و بدین‌سان حکومت دینی و دنیوی ۶۰۰ ساله آل عثمان برافتاد و همه اعضای خاندان عثمانی از ترکیه اخراج گشتند. پس از آن مصطفی کمال کوشید دگرگونیهای گسترده‌ای در سراپای نظام فرهنگی و حقوقی کشور نیز پدید آورد.کلیه مراکز دراویش را برانداخت. تعطیل همه مکتب‌خانه‌ها و مدارس کشور را که عمدتاً زیرنظر روحانیون یا توسط آنها اداره می‌شد، اعلام داشت و مدارس غیرمذهبی تأسیس کرد. به جای قوانین فقه اسلامی، قوانین مدنی و جزایی تازه‌ای بر پایه نظامات حقوقی اروپایی وضع کرد و پوشیدن لباسهای شرقی را ممنوع ساخت و نمونه‌های لباس اروپایی را جانشین آن گردانید. رقص و تفریحات اروپایی نظیر آن را تشویق کرد و در هیچ‌یک از این موارد از توسل به خشونتِ سختگیرانه خودداری نورزید.
گروهی از دوستان مصطفی کمال که با روشهای خشن او در امر دگرگون‌سازی اجتماعی کشور موافق نبودند، «حزب جمهوریخواه مترقی» را بنیاد نهادند. در برخی نقاط نیز مقاومتهایی در برابر نقشه‌های مصطفی کمال صورت گرفت. در اواخر رجب ۱۳۴۳ق/ نیمه‌های فوریه ۱۹۲۵م، یکی از رهبران مذهبی شرق ترکیه به نام شیخ سعید، جنبشی برضد دگرگون‌سازی برپا ساخت. در ازمیر، گزارشهایی درباره کشف توطئه‌ای به منظور ترور مصطفی کمال پراکنده شد و اخباری نیز در مورد یک سلسله تلاشهای محلی به قصد شورش برضدّ تبدیل کلاه منتشر شد. مصطفی کمال رهبران همه این جنبشها را به سختی کیفر داد، حزب جمهوریخواه مترقی را منحل ساخت و همچنان با توسل به خشونت، برنامه دگرگون‌سازی خود را دنبال کرد. وی تساوی کامل زن و مرد و از جمله برابری آنان را در حقّ انتخاب کردن و انتخاب شدن اعلام داشت. در ۲۱ صفر ۱۳۴۷ق/۹ اوت ۱۹۲۸م حروف لاتین را به جای حروف عربی که قرنهای دراز مورد استفاده جامعه ترک بود، متداول ساخت. همچنین کوشید موسیقی کلاسیک غربی و نیز فنّ تئاتر را در ترکیه رواج دهد. در ۱۳۴۹ق/۱۹۳۰م با اعطای اجازه تأسیس حزب جمهوریخواه آزاد، بار دیگر تلاش کرد نظام چند حزبی را در کشور معمول سازد، اما اینت حزب به زودی مرکز فعالیت مخالفان وی گردید و به همین علت به سرنوشت حزب جمهوریخواه مترقی دچار شد. مصطفی کمال همچنین برنامه گسترده‌ای به منظور پژوهش در باب زبان و تاریخ کهن ترکیه آغاز کرد و کوشید پیوندهای ملی را در جامعه ترک، جانشین پیوندهای دینی سازد. در ۱۳۵۲ق/۱۹۳۳م قانونی از مجلس گذراند که مطابق آن، کاربرد نام خانوادگی اجباری گشت. مجلس بزرگ ملی به خود مصطفی کمال، نام «آتاتورک» (پدر ترکها» داد و این نام به زودی آن قدر شهرت یافت که جانشین نام پیشین او گردید. در عرصه اقتصادی مصطفی کمال نخست کوشید با تکیه بر سرمایه‌های داخلی، کشور را صنعتی کند، اما توفیقی نیافت. سپس برنامه استقرار نوعی سوسیالیسم دولتی را در پیش گرفت و باز هم با ناکامی روبه‌رو گشت. کوششهای مصطفی کمال در جهت نشر فرهنگ اروپایی، تنها از جانب جمعی از کارمندان دولت و اقلیتی از مردمان مرفه شهرها با استقبال روبه‌رو شد.
مصطفی کمال سالهای پایان عمر خود را در نومیدی گذراند. در محرم ۱۳۵۷ق/۱۹۳۸م به سختی بیمار شد و در ۱۶ رمضان / ۱۰ نوامبر همان سال درگذشت.

مطالب خواندنی:

مآخذ: آمریکانا؛ اسلام آنسیکلوپدیسی؛ ایگدمیر، اولوغ و دیگران، آتاتورک، ترجمه حمید لطفی، تهران، مؤسسه عمران منطقه‌ای، ۱۳۴۸ش؛ اینترنشنال؛ بریتانیکا؛ رابینسون، ریچارد، جمهوری اول ترکیه، ترجمه ایرج امینی، تهران، کتابفروشی تهران،‌۱۳۵۶ش، جم‍ ؛ نخجوان، محمد، جنگ ترکیه و یونان یا جنگ استقلال ترکیه (۱۹۱۹ـ۱۹۲۲)، تهران، ۱۳۱۹ش، جم‍ ؛ نیز:

Cohen, M., Le Kemalisme, Paris, 1937, passim; Kinross, John Patrick Duglas Balfour, Ataürk, London, 1964, passim; Melia, Jean, Mustapha-Kemal, Ou La Renovation de la Turquie, Paris, 1929, passim: Unaydin, Rusen Asref, Atatürk, Ankara, 1954, passim; Webster; Donald Everett, The Turkey of Ataturk, Philadelphia, 1939, passim.
محمدعلی مولوی

ممکن است شما دوست داشته باشید
14 نظرات
  1. ايليار می گوید

    از توضیحات داده شده ممنونم
    اگه میشه کتابی در این باره ارائه کنید ممنون میشم.

  2. omid می گوید

    ممنون از شما
    اطلاعاتتون در مورد آتا تورک ناقص هست اگر امکان داره یه کم کاملتربشه

  3. الناز می گوید

    اطلاعات ناقص است اگر کامل کنید بهتر می شود

  4. هيزم جهنم می گوید

    با تمام خدماتی که به مردم ترکیه انجام داده و ترکیه رو از یک کشور عقب مانده خلیفه ای به کشور مدرن و جمهوری تبدیل کرده و ترک های امروزی اون رو پدر ترکیه می دونن، چون دین رو از سیاست جدا کرد و روحانیون رو منزوی کرد تفسیر روحانیون از او یک فرد غرب زده نشون میده که منجر به نارضایتی مردم از حکومتش شده!!!

  5. كسكين می گوید

    توانمند و باسواد بوده بر عکس رضاخان میر پنج.

  6. ايلهان حباب توركي می گوید

    بهتر است فهرست کامل جنایات این مردک احمق را هم بنویسید و به جای مشاهیر نامش را در بین جانیان عصر ما قرار دهید
    با سپاس از سایت خوبتان

  7. ارشن می گوید

    ایلهان تمام حکومتیا ادم کشتن این اینو نمیرسونه که اتا ترک مرد بد ذاتیه یه جایی هم باید کشت تا پیشرفت کرد.تو دوس نداری طالبش نباش چرا نا سزا میگی؟

  8. bayindir می گوید

    مهم این است که الان ترک های دنیاافکار اتا تورک راقبول دارنددر حالی که اسمی از رضاخان ملعون نیست. یاشاسین مصطفی پاشا ؛پدر همه ی ۳۵۰میلیون ترک دنیا بخصوص ترک های ایران

  9. اراز می گوید

    مهم این است که الان ترک های دنیا افکار اتا ترک راقبول دارند در حالی که هیچ اسمی از رضا خان ملعون نیست. یاشاسین مصطفی پاشا،پدر ۳۵۰میلیون ترک دنیا بخصوص ترک های ایران.

  10. الای می گوید

    اولا فکر نمی کنم تو اسمت ایلهان باشه ، حتما تو یه فارس فاشیسمی که نژادتون افغانیه، وقتی اسم اتاتورک کبیر میاد تو امریکا ژنرالها به احترامش برمیخیزند حالا توی بیسواد به اتاتورک توهین میکنی[، مگه اون رضاخان ملعون چه تاجی به سرت زده نادان،یاشاسین بتون دنیا تورکی ، ایلهان بهتره اسمتو بذاریم ایلخنگ،اتاتورک با ۴ کشور قوی اروپایی مقابله کرد تا ترکیه رو به این جا رسوند، رضا خان چه غلطی کرد ، چون تمام اونایی که تو دنیا خارق العاده ترین کارها رو میکنن ترکن نه خری مثل رضا خان ملعون

  11. الای می گوید

    اصلا ترکیه بده اتاتورک بده ، اذربایجان بده ازبکستان و قرقیزستان و المان و قبرس وقزاقستان بده ، پس چرا وقتی میخاین برین مسافرت خارجه به این کشورها میرین ، بهتره به کشورهای هم لهجه خودتون (فارسی) مثل افغانستان و تاجیکستان برین چون هم هم لهجه این هم هم نژاد!!!!

  12. armin می گوید

    behtarin kholaseibod ke mitonestid erae bedid mamnon

  13. ناشناس می گوید

    الای #
    اولا فاشیست خودتی پانتورک دوما افغانی ها مگه بدن ؟همین ها بودن که نه بریتانیا نه شوروی نه آمریکا نتونست به زانو درشون بیاره خجالت بکش بعد به ما میگن نژادپرست هرکسی تو دنیا کار بزرگی کرد تورک بود چی زدی ساقیت کیه لابد روزولت، آبراهام لینکلن، جورج واشنگتن، اتوفون بیسمارک، آگوستوس، نیوتون، گالیله و… هم تورک بودن لابد

  14. ناشناس می گوید

    آلمان مگه تورک زبانه؟مگه آلمانی ها تورکن؟چی زدی واقعا

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.