زندگینامه بهاءالدین محلاتی
بهاءالدین مانند بقیه روحانینون از ادم های انقلابی و معروف قبل از انقلاب بود. و از لحاظ دانش در مرتبه مراجع هم موقع خودش مورد توجه و نگاه خاص انان بود.
خصوصیات آقای بهاءالدین محلاتی
بهاءالدین مانند بقیه روحانینون از ادم های انقلابی و معروف قبل از انقلاب بود. و از لحاظ دانش در مرتبه مراجع هم موقع خودش مورد توجه و نگاه خاص انان بود. و اگر در قم ماندگار می شد قطعاً مانند مراجعی چون امام و آقای گلپایگانی مطرح می شد. من با ایشان از نزدیک در بوشهر آشنا شدم. در یکی از سالهایی که من برای تبلیغ به بوشهر رفته بودم با ایشان که زمستانها، یکی ـ دو ماه را در آنجا می گذراند ملاقات کردم و انس و الفتی بین ما پدید آمد و ایشان از خاطراتش خصوصاً از خاطرات دوران جوانی برای من تعریف کرد. یکی از خاطرات این بود که او در جوانی هم اهل مبارزه بوده و به همراه پدرش تفنگ به دست می گرفته و دوشادوش دلیران تنگستان به همراهی رئیس علی دلواری با اشغالگران انگلیسی می جنگیده است.
وی به جهت همین روحیه مبارزه جویی و موقعیت بالای علمی که داشت از نفوذ زیادی در بین علما و مردم شیراز و ایلات قشقایی برخوردار بود همان طوری که شهید بزرگوار دستغیب نیز در خطه فارس نفوذ داشت منتها ایشان در بین علما چندان صاحب نفوذ نبود. ولی آقای محلاتی مجتهد استخوانداری بود و درس خارج وی در شیراز با استقبال وسیع فضلا مواجه می شد. به هر حال موقعیت آقای محلاتی در شیراز و قدرت نفوذش در علما و مردم منطقه موجب شده بود که حکومت نسبت به ایشان حساس باشد؛ به همین جهت همزمان با دستگیری امام، حکومت وقت ایشان را هم بازداشت کرد.
آیت الله شهید عبدالحسین دستغیب در سال ۱۲۹۲ شمسی در شیراز دیده به جهان گشود. پس از خواندن علوم مقدماتی و فقه و اصول در نزد اساتید حوزه های علمیه شیراز، برای ادامه تحصیل به نجف اشرف عزیمت نمود و در محضر اساتید بزرگی چون مرحوم آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی و مرحوم آیت الله شیخ محمدکاظم شیرازی و آیت الله میرزا آقا اصطهبانی به تحصیل پرداخت و پس از مدتی با دریافت اجازات عدیده اجتهاد به شیراز بازگشت. ایشان از بدو ورود خویش به شیراز به اقامه جماعت و تبلیغ دین و تنویر افکار مشغول شد و در سال ۱۳۲۱ شمسی مسجد جامع شیراز را که با حدود هزار سال قدمت در حال ویرانی بود، به کمک اهالی مؤمن و فداکار بازسازی نمود. شهید دستغیب در طول دوران مبارزات همواره یکی از یاران وفادار امام بود که در برابر نظام شاهنشاهی همواره به مقاومت برخاسته.
تا جایی که در ۱۵ خرداد ۴۲ دستگیر و زندانی می شود. پس از آن نیز بارها دستگیر، زندانی، تبعید و یا محاصره می شود. پس از پیروزی انقلاب از سوی مردم استان فارس به عنوان نماینده مجلس خبرگان برگزیده می شود و در همان زمان از سوی حضرت امام به عنوان امام جمعه شیراز و نماینده ایشان دراستان فارس منصوب می شود. گناهان کبیره، تفسیر قرآن مجید، قلب سلیم، معراج، صلوه الخاشعین، ماه خدا، حقایقی از قرآن و چندین کتاب دیگر از آثار ایشان است. آیت الله دستغیب در روز جمعه بیستم آذرماه ۱۳۶۰ به دست گروهک منافقین به شهادت رسید. حضرت امام در پیامی به مناسبت شهادت ایشان می نویسند: «دست جنایتکار امریکائیان یک شخصیت ارزشمند که مربی بزرگ و عالمی عامل که گناهش فقط تعهد به اسلام بود از دست ملت ایران و اهالی محترم فارس گرفت و حوزه های علمیه و اهالی ایران را به سوگ نشاند.»
دستگیری امام و قیام ۱۵ خرداد
اعتراضات و راهپیماییهای مردم که در ماه محرم ۴۲ شدت گرفته بود، با دستگیری امام به اوج خود رسید. مردم تهران دو روز قبل از ۱۵ خرداد و در روز عاشورا با به راه انداختن دسته های عزاداری در خیابانها این مراسم عزاداری را به اعتراض بزرگ و گسترده بر ضد رژیم پهلوی تبدیل کردند. دستگاه برای درهم شکستن انسجام مردم، دار و دسته شعبان بی مخ را برای مقابله با آنها فرستاد که با مقاومت مردم و حمایت هیأت حسینی بسیار قدرتمند مرحوم طیب رضایی، گروه شعبان بی مخ از هم پاشیده شد و پا به فرار گذاشتند و راهپیمایان عزادار روز عاشورا با عبور از خیابانهای مرکزی شهر مانند بوذرجمهری و ناصر خسرو و همین طور با گذشتن از مقابل کاخ مرمر و سر دادن شعار
مرگ بر دیکتاتور در برابر کاخ، به بازار بازگشتند و در پایان مراسم با انتشار قطعنامه ای بر ادامه حرکت تا پیروزی و رسیدن مراجع به اهدافشان تأکید کردند. در این روز واکنش دیگری غیر از تحرک نافرجام افراد شعبان بی مخ حرکت دیگری از رژیم بروز نکرد.
در روز پانزدهم خرداد که با روز سوم شهادت امام حسین (ع) مصادف می شود در تبریز مراسم ویژه ای به این مناسبت انجام می شود. جمعی از عزاداران در حالی که بیل و کلنگ به دست دارند به میان دسته های عزاداری می آیند و با این عمل، اقدام قبیله بنی اسد در دفن امام حسین (ع) و یارانش برای مردم تداعی می شود. در تهران و ورامین و شهرری نیز مردم در ادامه عزاداریها در آن سال برای اعتراض به دستگیری امام خمینی (س) به خیابانها می آیند و همان طوری که از اسناد و مدارک و خاطرات سران رژیم معلوم شد، حضور گسترده و شدت اعتراضات مردم، دستگاه پهلوی و شخص شاه را به وحشت می اندازد، علم، نخست وزیر وقت، در خاطراتش می نویسد: شاه بشدت ترسیده بود و از تصمیم گیری درباره برخورد با مردم ناتوان شده بود و من خودم تصمیم گرفتم که مستقلاً وارد عمل بشوم و جلوی اضمحلال این خانواده را که به من خدمت کرده بودند و الآن در حال زوال بودند بگیرم.
به همین دلیل به ارتش دستور دادم که به طرف مردم تیراندازی کند که ابتدا جمعی از فرماندهان زیر بار نرفتند که گفتم: من با مسئولیت خودم این دستور را می دهم و قصدم ادای دینی است که به خاندان پهلوی دارم. بعد نیروهای نظامی وارد عمل می شوند و مردم را قتل عام می کنند. خاطرات علم که در همان ایام و به صورت روزانه است، در سال ۵۶ و قبل از سقوط رژیم و پیروزی انقلاب نوشته شده که بعداً چاپ شد که این خود نشان صحت حرفهای اوست و علاوه بر این شدت عمل رژیم که با شتابزدگی توأم شده بود نشان دهنده عظمت حرکت مردم و وحشت فوق العاده دستگاه پهلوی از این حرکت بود.