زندگینامه دکتر یدالله سحابی
یدالله سحابی (زاده ۱۲۸۴ در سنگلج، تهران – درگذشته ۲۳ فروردین ۱۳۸۱ در تهران) به همراه سید محمود طالقانی و مهدی بازرگان، یکی از مؤسسین نهضت آزادی ایران بود. وی پدر عزتالله سحابی یکی از فعالین سیاسی و عضو سابق نهضت آزادی است.
یدالله سحابی در سال ۱۳۱۱ از طریق قبولی در آزمون اعزام محصل به فرانسه رفت و اولین دکترای علوم ایران را با خود به ارمغان آورد. او به همراه دکتر فریدون فرشاد اولین اساتید ایرانی علم زمین شناسی در دانشگاههای ایران بوده است.
یدالله سحابی در سال ۱۳۳۳ به همراه یازده استاد دانشگاه تهران به علت اعتراض به قرداد کنسرسیوم نفت، منتظر خدمت شد و به همراه ده استاد دانشگاه شرکت یاد را تاسیس کرد. او در سال ۱۳۴۲ به همراه دیگر سران نهضت آزادی محاکمه شد و به علت کهولت سن به چهار سال زندان محکوم شد که مدتی از محکومیت خود را به همراه مهندس بازرگان در زندان برازجان گذراند. در دولت موقت به نخستوزیری مهدی بازرگان که پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ تشکیل شد، سمت وزیر مشاور را داشت.
متن ذیل با کمی تغییر و توضیح، شرح حال دکتر سحابی است به قلم دکتر ابراهیم یزدی که در زمان حیات دکتر سحابی نگاشته شده است.
از حضرت علی (ع) روایت شده است که چون از رسول اکرم (ص) از علامت ها و نشانه های مومن پرسیدند، در پاسخ فرمودند: مومن را چهار نشانه است: یکی آنکه قلب خود را از کبر و دشمنی بزداید. دیگر آنکه زبان را از دروغ و غیبت پاک سازد. سوم آنکه عمل خویش را از ریا و سمعه بپردازد و بالاخره
چهارم آنکه اندرون از مال حرام و شبهه خالی دارد.
کسانی که با فعالیتهای اسلامی، سیاسی و فرهنگی بیش از نیم قرن گذشته ی دکتر یدالله سحابی آشنا هستند و با او از نزدیک محشور بوده اند، اعم از دوست یا دشمن، به وجود و حضور این چهار ویژگی در ایشان شهادت می دهند. چنین اوصافی برای آن ها که در صحنه ی مبارزات سیاسی ایران فعال هستند، اهمیت فراوان دارد. چرا که در مبارزات مردمی بیش از هر چیز نیاز مبرمی به الگوها، اسوه ها و آموزگاران اخلاق سیاسی وجود دارد. یکی از گره های کور و تنگناهای بازدارنده در جامع هی در حال تحول ایران، منش یا کیفیت رفتار بازیگران صحنه ی فعالیت های سیاسی در یک صد سال اخیر است. درحالی که مشکل عمده و اساسی جامعه ایرانی یک استبداد کهن سلطنتی و استیلا و استعمار جدید غربی بوده است، بسیاری از کسانی که پرچمدار مبارزه علیه استبداد و یا استیلای استعمار بوده اند، خود به فرهنگ استبدادزدگی و استیلاجویی مبتلا بوده اند.
استبداد یک نظام است و مناسبات سیاسی در نظام استبدادی تنها یک وجه یا یک جزء از این مجموعه است. نظام استبدادی برای حفظ و ادامه ی سلطه ی خود، مناسبات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی هماهنگ با بعد سیاسی استبداد را به وجود می آورد. به عنوان مثال، پایه و اساس یک نظام استبدادی بر نفی حق مردم در تعیین سرنوشت خودشان است.
حاکمیت مردم در تعارض بنیادی با نظام استبدادی قرار دارد. برای آن که مردم سلطه ی استبدادی را بپذیرند، استبداد در بعد فرهنگی به نفی ارزش انسان می پردازد و آرام آرام مردم باور می کنند که کسی نیستند و فاقد ارزش و کرامت هستند. برخورد نظام های استبدادی با حق حاکمیت مردم، نگرشی ابلیسی است. ابلیس لعین حاضر به قبول کرامت انسان نشد و به او سجده نکرد. جوهر نظام های استبدادی، نگرشی ابلیسی به انسان ها است. اما این سکه دو رو دارد. یک روی دیگرش این است که انسا نها بر اثر سلطه ی متمادی استبداد باور می کنند که فاقد حق، ارزش و کرامت هستند. به این ترتیب سلطه ی درازمدت استبداد سلطنتی بر کشور ما موجب پیدایش منش نا بهنجار خاصی در ما ایرانی ها شده است: منش شاهانه.
ما از یک طرف ضداستبداد هستیم، چرا که سال ها دچار استبداد بوده ایم، رنج کشیده ایم و ظلم و ستم استبداد را با پوست و گوشت و استخوان خود لمس کرده ایم و می کنیم. اما از جهت دیگر همه ی ما ایرانی ها استعداد شاه شدن را نیز داریم. در درون هر یک از ما یک شاه کوچولو نشسته است که حضور سنگین خود را در تمام رفتارهای فردی و اجتماعی ما نشان می دهد و همین نوع من شاه است که مانع عمده و اصلی بر سر راه همکاری های جمعی است. در فرهنگ استبدادی، تملق و گزافه گویی جایگاه خاص خود را دارد:
هر عیب که سلطان بپسندد هنر است.
چهار کرسی فلک زیر پا نهد تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان زند.
مگسی را که تو پرواز دهی شاهین است.
شاید در ادبیات هیچ ملتی به انداز هی ایران با تملق و گزافه گویی در مدح معشوق و معبود و سلطان مورد علاقه و حاکم مسلط شعر سروده نشده باشد. در جامعه ی استبدادی دو روی سکه رایج است. یک طرف سکه دوریی، تملق و گزافه گویی است و طرف دیگر آن تفتین، دروغ گویی، دو به هم زنی، سخن چینی و توطئه علیه یک دیگر است. در جامعه ی استبدادی، همه ی مردم نقاب بر چهره دارند و کسی بی نقاب دیده نمی شود. در جامعه ی استبدادی مردمان مذبذب، دودل، باری به هر جهت، بیکاره و بی عار هستند.
نظام استبدادی احساس تعلق اجتماعی را از مردم می گیرد. چنین نظامی نمی خواهد مردم نسبت به جامعه ی خود احساس تعلق کنند. احساس تعلق اجتماعی مردم در تضاد بنیادی با سلطه ی استبدادی است. فقدان احساس تعلق و استمرار سرکوب هر نوع منش آزاداندیشی و آزاد یخواهی مردم را نسبت به وظایف اجتماعی بی تفاوت و بی علاقه میکند. این ویژگی های فرهنگی، در بسیاری، اگر نگوئیم در تمام فعالیت های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ما بروز و ظهور دارد و از عوامل اصلی بازدارنده تساهل و تسامح سیاسی و همکاری های جمعی است. بسیاری و یا شاید کلیه ی احزاب سیاسی ایران دچار تفرقه و انشعاب شده اند. برخی از علل ناکامی احزاب سیاسی در ایران بیرون و مربوط به رفتار سلطه ی استبدادی وسرکوب حرکت های مردمی است.
حکومت های استبدادی آبشان با حرکت های مردمی بخصوص حرکت های مردمی سامان یافته و متشکل به یک جوی نمی رود. اما ناکامی احزاب سیاسی علل درونی نیز دارد. در راس این علل همان ویژگیهای برجای مانده از استبداد در ذهن و شخصیت ماست. به دلیل فرهنگ استبدادی، ما ایرانی ها به سرعت به دو دسته و گروه سلطه گر وسلطه پذیر تقسیم می شویم. وقتی با انگیزه های خوب و متعالی و ذوق و شوق و عشق به سرافرازی و رهایی به دور هم جمع می شویم تا با همکاری جمعی شرایط نامساعد و نامطلوب سیاسی و اجتماعی را بر هم زنیم و طرحی نو دراندازیم، ناگهان در حزب و گروه دو دسته پدید می آیند؛
گروهی، تمام امکانات فراهم شده را تحت کنترل خود در می آورند و سلطه گر می شوند و اکثریت هم، بر اساس روحیه ی اطاعت و انقیاد، سلطه پذیز می شوند و حزب به زودی به بن بست، انشعاب و تلاشی می رسد. دو دوزه بازی کردن، خودخواهی و خود محوری، منیت ها و انانیت ها، از آفات کشنده ی فعالیت های جمعی است. مبارزه سیاسی دراز مدت و حل اساسی مشکلات ملی، بدون سازمان دهی نیروهای مردمی امکان پذیر نیست. مبارزه ی سیاسی هنگامی ریشه دار و عمیق می گردد که دسته جمعی و گروهی باشد و نه تک سواری و تکنوازی. چگونه می توانیم بر این ویژگی های نابهنجار در الگوی های رفتاری خود غلبه پیدا کنیم و آرام آرام آن را به روحیه ای سرشار از همکارهای جمعی تبدیل نماییم؟
هر راهی که انتخاب شود و هر راه حلی که ارائه گردد، در راس همه آ نها ارائه ی الگو و اسوه است و با حرف و شعر و سخنوری، نیست و نمی شود.
از میان مبارزین ضداستبداد و ضداستعمار ایران در طی بیش از ۵۰ سال گذ شته، حداقل از ۱۳۲۰ تا به امروز، دکتر سحابی یک الگو و یک نمونه ی بارز از این نوع الگوها است. خداوند کریم در قرآن مجید (سوره نحل آیه ۸۹ ) می فرماید:
و یوم نبعث فی کل امه شهیدا علیهم من انفسهم و جئنابک شهیدا علی هؤلاء و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شئ و هدی و رحمه و بشری للمسلمین
و روزی باشد که از هر امتی شاهدی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بیاورند که تا بر آنان شهادت دهی و ما قرآن را که بیان کننده هر چیزی است و هدایت و رحمت و بشارت برای تسلیم شدگان به حق است، بر تو نازل کرده ایم.
سحابی از تبار و قبیله ی این گواهان و حجتها است. آن هایی که برخاسته از میان همین مردم بودند و هستند، ولی عاری از رسوبات استبدادی.
فعالیت و مبارزه سیاسی گروهی و جمعی قبل از هر چیز نیاز به اخلاق سیاسی دارد. کار سیاسی جمعی نیاز به آموزش دارد و در راس هر آموزشی و قبل و بیش از هر چیز، آموزش اخلاق سیاسی ضرورت دارد. اخلاق سیاسی در کار جمعی چیزی نیست که با آئین نامه و اساسنامه به وجود آید. در سلوک جمعی تدوین و تبیین شفاف مناسبات درون گروهی اجتناب ناپذیر است. اما اخلاق سیاسی چیزی فراتر از مقررات و نظام نامه های حزبی است.
اخلاق سیاسی متاثر و منبعث از منش و سلوک رهبران و فعالان اصلی یک جریان سیاسی است. «الناس علی دین ملوکهم» بیان یک واقعیت اجتماعی است ، مردم اصولا دانسته یا ندانسته از رهبران جامعه الگو می گیرند.در واقع اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی طبیعی است که برآورند غلامانش آن درخت از بیخ.
از اولین روزهایی که در سا لهای ۱۳۲۶ به بعد با دکتر سحابی در جلسات انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و جلسات نماز جماعت و تفسیر قرآن مرحوم طالقانی شب های جمعه مسجد هدایت و یا در سایر گردهمایی های این گروه و جریان آشنا شدم، چه در فعالیتهای قبل از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ، چه در طول مبارزات و مقاومتهای هشت ساله در نهضت مقاومت ملی ( ۱۳۴۰-۱۳۳۲ )، چه در سال های بعد و بخصوص در جریان انقلاب اسلامی، که عضو شورای انقلاب بودم، چه در نهضت آزادی ایران و چه در مجلس شورای اسلامی ( ۱۳۵۹-۱۳۶۳ ) همیشه وی را یک الگو، اسوه، و معلم اخلاق سیاسی و سلوک اجتماعی یافتم.
د کتر سحابی عضو مؤسس نهضت آزادی ایران و از بدو تاسیس تاکنون، عضو منتخب شورای مرکزی نهضت بوده است. حرکت گروهی علی الاصول ضابطه مند و سامان یافته است. در این نوع حرکت ها، فرایند تصمیم گیری سالم و بالنده باید دموکراتیک باشد. ما نمی توانیم خواستار جامعه ی مدنی قانونمند باشیم، اما در درون خودمان، در حزب و گروهمان قانونمند نباشیم. قانونمند بودن به این معنا است که هیچکس حق وتو ندارد و دارای هیچ حق ویژه ای نیست، جز آنچه بر طبق قراردادی توافق شده و وظیفه و مسئولیتی تفویض شده باشد. در طول سال ها فعالیت در نهضت آزادی، هرگز ندیدم دکتر سحابی، مهندس بازرگان یا آیت الّله طالقانی، علی رغم سن و تجربه و علم، حق ویژ های برای خود قایل باشند. در شورای مرکزی، اعضا هر کدام فقط یک رای داشتند و دارند. آموزگار اخلاق سیاسی یعنی همین، که این بزرگان در کنار اعضای جوان و جدید که بعضی از آنها همسن نوه های دکتر سحابی هستند، می نشینند، آزادانه در بحث ها شرکت و اظهار نظر می نمایند و سپس رای گرفته می شود و هر چه را اکثریت رای داد همه و جلوتر از همه ما، دکتر سحابی تابع و اجرا کننده ی آن تصمیم است. به کرات اتفاق افتاده است که دکتر سحابی پیشنهادی را مطرح کرده است و بر آن اصرار ورزیده است، اما بعد از شور کافی، اکثریت آن نظر را نپذیرفت و رای نداد. هرگز ندیدم دکتر سحابی به این دلیل عکس العمل های نابهنجار و ناراحت کننده از خود نشان بدهد.
برای آن که در این گفتار دقیقتر باشم، لازم است یک مورد را نام ببرم: هنگامی که در مجلس اول، بحث لایحه ی اراضی شهری بود، دفتر سیاسی نهضت نیز مسئله را مورد بررسی قرار داد. مهندس صباغیان، که عضو کمسیون مسکن و شهرسازی مجلس بود، طرحی را برای انتشار از طرف نهضت آزادی تهیه کرد. این طرح در دفتر سیاسی نهضت مورد بررسی قرار گرفت و بعد از بحث های فراوان، در نهایت به تصویب رسید. دکتر سحابی با این تحلیل مخالفت کرد و به آن رای نداد. وقتی تحلیل نهایی خوانده و تصویب شد، دکتر سحابی با ناراحتی اظهار داشت که طرح و تحلیل را مغایر با باورهای دینی اش می داند، بنابراین نمی تواند حتی به عنوان یک نهضتی آن را تایید کند. طرز گفتار و رفتار دکتر آن چنان بود که هیچ یک از اعضای دفتر سیاسی کمترین احساس این را نداشت که دکتر سحابی چون در اقلیت مانده ناراحت است. همه می دانستیم که دغدغه ی او واقعا غیرشخصی و برخاسته از احساس مغایرت و تضاد با اعتقادات دینی اش است.
دکتر سحابی همیشه بیش از بسیاری از اعضای نهضت و همکاران سیاسی اجتماعی و فرهنگی اش متشرع و عامل بوده و هست. وقتی او این احساس ناراحتی خود را با صراحت و صداقت بیان کرد، یکی از اعضای دفتر، شاید مرحوم مهندس بازرگان، پیشنهاد کرد که دکتر سحابی نظرش را در مورد تحلیل تصویب شده بنویسد تا به ضمیمه ی بیانیه ی تحلیلی، با امضای خودش منتشر گردد. این پیشنهاد به اتفاق آراء تصویب شد، اما بعدا دکتر سحابی آن را مغایر با موازین کار جمعی و خلاف مصلحت نهضت دانست و از دفتر سیاسی، تجدید نظر در آن تصمیم را خواستار شد. بدین صورت آن تحلیل بدون نظر دکتر سحابی منتشر شد. دکتر سحابی در جلسات و گردهمایی های حزبی و انجمن های اسلامی و غیر آن، همیشه سر ساعت تعیین شده حضور پیدا می کرد و به ندرت تاخیر دارد. حتی در زمان پیری و کهولت و برخی از مشکلات جسمی، حرکت و فعالیت او را کند کرده و کاهش داده بود، وقتی می پذیرد در جلسه ای حاضر شود، عمدتا و اکثرا سر ساعت حاضر می شد. حضورش در جلسات، فقط یک حضور فیزیکی نیست که در جمع باشد، اما غائب از جمع، بلکه با دقت و هوشیاری گفتگوها را گوش می کرد، در بحث ها شرکت می کرد و با صراحت و درایت نظر می داد.
در تمام دوران های مختلف، در فعالیت های گوناگون، همیشه شاهد این بوده ام که هر گاه مسوولیتی را پذیرفته است، با دقت و امانت و شجاعت و بعضا با وسواس آن را پی گیری می کند. کار گروهی یعنی هر کس باید مسوولیتی را بپذیرد و انجام بدهد. اگر کسی مسوولیتی را پذیرفت و انجام هستیم. بسیاری از ما ایرانی ها « آقای فردا، ان شاءالّله » هستیم انجام هر کاری را به فردا موکول می کنیم. اگر کسی مسئولیتی را پذیرفت و انجام نداد نه تنها کار پیش نمی رود، بلکه مختل می گردد. اعراب هم مثل ما هستند. از این افراد « رجل انشاءالّله » زیاد دارند. اما دکتر سحابی اینطور نیست. او تابع قاعده می شود در انجام وظیفه ای که قبول کرده است آن قدر اهتمام ورزد که گاه شب خوابش نبرد. در مبارزه ها و فعالیت های سیاسی، ضمن حفظ متانت و آرامش، سخت کوش و شجاع است.
بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ، دکتر سحابی به همراه مهندس بازرگان و دوستانشان، مبارزه علیه دولت کودتایی شاه -زاهدی – و مقاومت در برابر تهاجمات جدید استبداد داخلی و استعمار خارجی و غیره، در نهضت مقاومت ملی « راه مصدق » را ادامه دادند. کمیسیون انتشارات نهضت، مسوول انتشار نشریه ی زیرزمینی بیانیه های نهضت بود. اعضای این کمسیون عبارت بودند از مهندس بازرگان (رئیس و رابط کمسیون با شورای مرکزی) مهندس عزت الّله سحابی و ابراهیم یزدی (قسمت فنی، یعنی ماشین نویسی مطالب و چاپخانه زیر نظر ابراهیم یزدی بود). در اسفند ۱۳۳۳ ، بعد از ازدواج، به شیراز رفتم. وقتی در ۱۳ فروردین ۱۳۳۴ به تهران برگشتم، مطلع شدم که مهندس سحابی و برادران عسگری ( که کارهای فنی را انجام می دادند و چاپخانه مخفی در منزل آن ها بود) دستگیر شده اند و به دنبال آن ها، مهندس بازرگان نیز بازداشت شد. در آن زمان رسم مبارزها این بود که وقتی چنین حادثه ای رخ می داد و اعضای یک شبکه دستگیر می شدند، بقیه شتاب حرکت را کاهش می دادند. فعالان برجسته و شناخته شده فرار می کردند و مخفی می شدند تا آب از آسیاب بیفتد و دوباره آفتابی شوند. اما دکتر سحابی چنین نبود. هنگامی که من(ابراهیم یزدی) همراه همسرم، علی رغم بازداشت برادران عسگری به منزل آن ها و به دیدن مادر و خواهر آ نها رفتیم، چون منزل تحت نظر و محاصره ی نیروهای حکومت نظامی بود، ما را دستگیر کردند و به مقر فرمانداری نظامی درشهربانی کل کشور بردند اما نمی دانستند و نتوانستند به رابطه ی تشکیلاتی من با نهضت مقاومت و مسوولیتم پی ببرند. بنابراین بعد از چند ساعت بازجویی، آخر شب آزادمان کردند. روز بعد، من(ابراهیم یزدی) به دیدن دکتر سحابی رفتم و بعد از گزارش وضعیت، با هم به چاره جوئی نشستیم. به پیشنهاد و به همراه دکتر سحابی به بازار بین الحرمین که اکثرا لوازم التحریر فروش های عمده در آن جا بودند، و به حجره مرحوم تحریریان، که از بازاریان فعال و خوشنام و خیر بود رفتیم و به عنوان یک آموزشگاه شبانه در شیراز، دو دستگاه پلی کپی “گستتنر” جدید خریدیم و بلافاصله آن ها را در خانه های امن دیگری به راه انداختیم و در ظرف کمتر از یک هفته، نشریه ای را که ضمن چاپ و جابه جائی آن از چاپخانه لو رفته بود، مجددا چاپ و منتشر ساختیم و به این ترتیب به ایادی دولت نشان دادیم که گروه بازداشت شده، کل شبکه ی تولید و توزیع نشریات نهضت مقاومت نیست و همین امر سبب کاهش فشار بر دوستان زندانی ما شد.
این کار بدون اقدام سریع و شجاعانه ی دکتر سحابی در آن شرایط نامساعد امکان نداشت. در آن دوران سیاه خفقان، نهضت مقاومت ملی برای شکستن جو ترس و ارعاب، مردم را به تجمع و تظاهرات سیاسی، در فرصتها و بهانه های مختلف، دعوت می کرد. در آن ایام، ما جوانان آن روز، این تجربه را داشتیم که گاهی برخی از رجال و برجستگان و نام آوران، اگرچه در جلسات تصمیم گیری رای به انجام برنامه ای می دادند، اما به هنگام عمل، خود حضور پیدا نمی کردند و این امر اثر بسیار بدی در روحیه ی جوان ها برجای می گذاشت. اما دکتر سحابی چنین نبود. نه تنها حضور می یافت، بلکه قبل از همه حاضر می شد و شجاعانه حضور خود را نشان می داد، بطوری که به همه دل و جرات می داد. آرامش او در لحظات خطر و تهدید، برای آن ها که از نزدیک همراه او در صحنه بودند، آموزنده بود.
در جریان محاکمه سران نهضت آزادی در دادگاههای نظامی در سال های ۱۳۴۱ به بعد، دکتر سحابی از جمله متهمین اصلی پرونده بود. او در جریان محاکمه آرام و کم حرف بود، اما در چند مورد که سخن گفت، همراه با صلابت و صراحت و قاطعیت بود. نمونه آن، سخنان دکتر سحابی در ۲۹ اسفند به مناسبت سالروز تصویب طرح ملی شدن صنایع نفت در مجلس شورای ملی در دادگاه نظامی بود. من نظیر همین شجاعت و صراحت را بارها بعد از انقلاب اسلامی در ابعاد دیگری، در برخورد با مسائل جاری، از دکتر سحابی دیدم. آن جائی که پای مصالح ملی کشور در سطح کلان به میان می آمد، دکتر سحابی از بیان موضع و نظر خود، حتی اگر مخالف با نظر رهبر فقید انقلاب هم بود تردیدی به خود راه نمی داد. در یک یا دو مورد من شخصا ناظر این شجاعت و صراحت دکتر سحابی در گفتگو با امام بودم.
دکتر سحابی در عین حال طبعی روان، زیبا و زیباپسند داشت. هنگام تبعید به برازجان این روحیه ی شاد و سرزنده ی او در تزئین حمام قلعه ی برازجان بروز پیدا می کند. یکی از هم بندهای زندانی های نهضت آزادی ایران ، محمد علی عمویی در خاطرات خود، بنام “درد زمانه” از آن ایام چنین یاد کرده است:
اوایل آبان چهل و چهار بود که پاسبانی خبر داد که تعدادی زندانی سیاسی به برازجان انتقال یافته اند و هم اکنون در انتظار اتمام بازرسی و تعیین بندشان هستند. کی منش را که در آن زمان نماینده ی ما برای ارتباط با زندانی ها بود، برای آگاهی از هویت و کم و کیفیت تازه واردها مامور کردیم. دقایقی بعد به بند بازگشت و خبر آورد که میهمانان شماری از اعضای نهضت آزادی هستند که مهندس بازرگان و دکتر سحابی نیز جزء آنهایند. این گروه عبارتند ازآقایان: مهندس بازرگان، دکتر یدالّله سحابی، احمد علی بابائی، دکتر عباس شیبانی، ابوالفضل حکیمی، دکتر حسین عالی، سید محمد مهدی جعفری، بسته نگار، مصطفی مفیدی، مجتبی مفیدی، مهدی خمسی، شاملو، قالیچه چیان.
از کی منش خواستیم به استقبالشان رود، خوش آمد بگوید و ترتیبی بدهد تا برای حمل وسایل آن ها به یاری شان برویم. کی منش به حیاط شهربانی رفت و پس از مدت کوتاهی همراه با مهندس بازرگان و دکتر سحابی به بند بازگشت. پس از خوش آمد گویی و معارفه، آقایان را دعوت به نشستن کردیم اما معلوم شد آنها فقط به منظور دیدن محل زندگی احتمالی و ارزیابی گنجایش آن، وضع عمومی و زندانیان ساکن آن بند به آن جا آمده اند. آن ها پس از سنگین و سبک کردن آن چه مورد نظرشان بود برای مشاوره با دیگر دوستان خویش به حیاط شهربانی بازگشتند.
سر زندگی بازرگان و حسن خلق دکتر سحابی چشم گیر هست. در مجموع فضای دوستانه خوشایندی بر تبعیدگاه حکومت می کند. برخورد گرم و بی شائبه روزهای نخستین، پایه گذار مناسباتی دوستانه و بی غل و غش شد. هر گروه زندگی خودش را داشت. …نهضتی ها افرادی درست، صادق و در دوستی قابل اعتمادند. …شیبانی قدری خشک و رسمی اما صمیمی و بامحبت است. علی بابائی، مهندس سحابی و حکیمی افرادی سنگین و موقرند و در مهربانی و حفظ مناسبات دوستانه بین دو گروه کوشا هستند. دکتر سحابی مایل است نظیر آبنمایی که در حیاط بند است، حوض کوچک و کم عمقی در سربینه ی حمام دژ ساخته شود. پیشنهادش را با دوستمان ذوالقدر در میان می گذارد. می خواهد به جای سیمان در آن حوض کاشی سفید بکار رود … دکتر سحابی تامین کاشی و دیگر مصالح لازم را تقبل کرد و هوشنگ قربان نژاد را نیز راضی کرد تا دستیاری ذوالقدر را بپذیرد … دکتر می خواست یادگاری در آن حمام به جای گذارد و دوستان ما از پذیرش خواهش او گریزی نداشتند. حوض ساخته شد و دکتر « با رضایت از ذوالقدر و قربان نژاد سپاسگزار.
هوا چندان گرم نشده بود که دکتر سخنرانی هائی را به مدت ده، پانزده شب ایراد کرد. (چندین چاپ). گرماسنج به سرعت به آستانه چهل رسید و این امر نگرانی هایی را موجب شد. گرم تر شدن هوا و بالا رفتن میزان رطوبت، هرچند برای همه ناراحت کننده بود، اما برای شخصی چون دکتر سحابی می توانست خطرناک باشد خوشبختانه کار به جاهای باریک نمی کشد. نیمه ی خرداد که خبر انتقال به تهران ابلاغ می شود از جمع زندانیان سیاسی، انتقال شامل اعضای حزب توده ایران و نهضت آزادی هست.
در سال ۱۳۴۷ خلیل پسرم تازه دبستان را تمام کرده بود. در آن هنگام، وضع پرونده ی فعالیت های سیاسی من در خارج از کشور طوری بود که نمی توانستم به ایران برگردم. از طرفی، همسرم و من اصرار و علاقه داشتیم که خلیل، حتما مدتی را در ایران بگذراند و با فرهنگ و ادب سرشار و غنی ایرانی از نزدیک آشنا شود. بنابراین تصمیم گرفتیم او را برای دوره ی اول دبیرستان به ایران بفرستیم. در تابستان آن سال خلیل به اتفاق مادرش به ایران آمد و با مشورت دوستان، در دبیرستان کمال که به همت روشنفکران دینی در نارمک ساخته شده بود و زیر نظر دکتر سحابی اداره می شد، ثبت نام کرد. چند ماه بعد از شروع کلا سها، به دلیل جو سیاسی ایران، بنا به اصرار و نظر دوستان سیاسی و ترس از اینکه ساواک خلیل را تحت فشار قرار بدهد تا مرا مجبور به بازگشت به ایران بنماید، همسرم مجبور شد با خلیل به آمریکا برگردد. اما همان چند ماهی که خلیل در دبیرستان کمال بود، طرز برخورد عاطفی و روان شناختی دکتر سحابی با او، نظیر سایر دانش آموزان آن چنان بر روحیه ی او اثرات عمیقی برجای گذاشته است، که حتی بعد از سی سال از آن زمان، خلیل که امروز خود استاد دانشگاه است، آن روزها را از یاد نمی برد و شیوه ی برخورد دکتر سحابی با دانش آموزان، الگو و سرمشقی برای خلیل در فعالیت های دانشگاهی اش می باشد.
دکتر سحابی از جمله ی افراد نادری است که در عرفان عملی صاحب مقام و موضع است. تواضع و ادب او در برخورد با دیگران، حتی با دشمنان، همیشه مخاطبان را تحت تاثیر خود قرار می دهد. در مجلس اول، دکتر سحابی به عنوان رئیس سنی انتخاب شد و وظیفه ی خود را با دقت و بی طرفی کامل انجام داد. جالب آن که وقتی اعتبار نام هی خود ایشان مطرح شد و مخبر شعبه اعلام داشت پرونده انتتخاباتی آقای یدالّله سحابی در شعبه پنج مورد بررسی قرار گرفت و به اتفاق آراء تصویب شد با آن که هیچ یک از نمایندگان حاضر در مجلس مخالفتی ابراز نکردند و همه با سکوت خود رای شعبه پنج را تایید کردند، اما دکتر سحابی به عنوان رئیس سنی مجلس از اینکه خود اعلام کننده ی تصویب اعتبار نامه ی خود باشد، دریغ ورزید و از اداء جمله خودداری کرد. منشی جلسه چند بار اعلام داشت اعتبار نامه آقای یدالّله سحابی مطرح است « اعتبار نامه ی آقای یدالّله سحابی تصویب شد » و هر بار نمایندگان با سکوت خود، آن را تصویب کردند ولی دکتر سحابی خود زبان به تایید اعتبارنامه ی خود نگشود تا آن که منشی جلسه این وظیفه را انجام داد.
بعد از وقایع سال ۶۰ و درگیری های درونی و بالا رفتن تنش های سیاسی، جو مجلس به شدت منقلب و ناآرام بود، عده ای جوان و جویای نام، به هر شکلی و با هرقیمتی، انقلابی نمایی می کردند و بروز و ظهور این انقلابی نمایی، در برخورد بی ادبانه و موهن آ نها با نمایندگان اقلیت در مجلس بود. در این میان نمایندگان عضو نهضت آزادی در مجلس (دکتر سحابی، مهندس بازرگان، دکتر صدر حاج سید جوادی، مهندس صباغیان و ابراهیم یزدی) بیش از همه تحت فشار بودیم. بزرگانی در مجلس نیز غیرمستقیم و مستقیم به این جو، دانسته دامن می زدند و جوا نها را تحریک می کردند، روزهای سختی برای همه ی ما بود. صبح ها، وقتی ما به مجلس می آمدیم، در اطراف در ورودی، در داخل پارکینگ و در کوچه، محافظان وکلای اکثریت و برخی دیگر از پاسداران بدور ما جمع می شدند و با فریادهای مرگ خواهی با ما روبرو می شدند. هر زمان که دکتر سحابی و یا مهندس بازرگان وارد می شدند، دور آن ها را می گرفتند و شعارهای مرگ خواهی سر می دادند. آرامش و متانت این بزرگان برای ما سر مشق و نمونه بود. هرگز دیده نشد که دکتر سحابی و یا مهندس بازرگان در برخورد با این گستاخی ها از جاده ی ادب و عفاف خارج شوند. هنگامی که برنامه ی هویت از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش شد و جریانهای ملی و جریان های ملی و ملی مذهبی، خصوصا نهضت آزادی ایران، مورد حمله ناجوانمردانه قرار گرفت، دکتر سحابی که بیش از دو سوم از عمر خود را در راه آزادی ملت و آبادی کشور صرف کرده است سخت ملول و آزرده خاطر شد.
دکتر سحابی از این که بعد از گذشت ۱۷- ۱۸ سال از انقلاب هنوز کج سلیقه گی ها و تعصب های گروهی به کار تخریبی خود ادامه می دهند ناراحت بود و آن برنامه را مضر به حال آرامش سیاسی و مخل تفاهم های اجتماعی می دانست و نمی توانست در برابر آن بی تفاوت باشد. بنابراین مصمم شد که واکنشی نشان بدهد. فکر کرده بود که مستقیما نامه ای خصوصی به مقام رهبری، که مسوولیت قانونی رادیو و تلویزیون را بر عهده دارند، بنویسد. اما مشکل این بود که چه عنوانی را بکار ببرد. دکتر سحابی می خواست با مقام رهبری نه به صفت رهبری، بلکه با آن اسم و عنوانی که در یکی از سفرهای حج با هم همسفر بودند و در کنار هم تجربه سیر و سلوک خاص حج را داشتند بنویسد، اما آن را مفید و موثر نمی دید. بعد از مشورت قرار شد توسط آقای محمد جواد حجتی کرمانی پیغامی برای ایشان بدهند. از من خواستند که ترتیبی برای این کار بدهم. آقای حجتی کرمانی با اشتیاق از پیشنهاد دیدار با دکتر سحابی استقبال کرد. گفتگوها در این دیدار، صمیمانه و با اخلاص بود. دکتر سحابی نظرش را برای آقای حجتی کرمانی توضیح داد. او پیشنهاد کرد نامه ای نوشته شود، اما دکتر سحابی استدلال کرد که اگر من با آن همسفر حج ام با همان زبان دوستانه ی آن سفرسخن بگویم، شاید موثر نباشد و نادیده گرفته شود، پس بهتر است پیام شفاهی مرا برسانید، شاید موثر باشد. اما تردید دارم که آقای حجتی کرمانی در انتقال پیام موفق بوده است، زیرا هیچ واکنش و جوابی مشاهده نشد.
بسیاری از شخصیت های سیاسی ایران، حتی آن ها که سال های دراز در جبهه ی ملت علیه استبداد و یا استیلای خارجی مبارزه می کرده اند، عموما عاقبت بخیر نبوده اند. کم هستند آن هایی که تا آخرین لحظات زندگی مقاوم و سرسخت، به آرمان ها (نظیر دکتر فاطمی) وفادار مانده باشند. مهندس بازرگان و دکتر سحابی از جمله ی نوادر دوران معاصر هستند که در هیچ زمان و لحظه ای با زور و زر و تزویر مماشات نکردند. بسیاری از همطرازان دکتر سحابی در سلوک اجتماعی خود، آن چنان بودند که مسلمانت به زم زم شوید و هندو بسوزاند. هم در زمان دولت ملی دکتر مصدق صاحب وجهه و احترام بودند و هم بعد از ۲۸ مرداد، سناتور انتصابی شدند و هم بعد از انقلاب صاحب اسم و رسمی گردیدند. اما دکتر سحابی به خاطر تعهد تزلزل ناپذیرش به آرمان های ملی و مردمی، عمق ایمان و تقوایش به خداوند و دینداری اش، و صراحت و صداقت و شجاعتش، هم در آن دوران و هم در این دوران مورد بغض، حسادت، کینه و یا بی مهری و سر سنگینی بوده است و می باشد. اما در جامعه ای که رویه و منش و بینش سیاسی و اجتماعی بسیاری از مردم، دو دوزه بازی کردن، ابن الوقت بودن، هم از آخور و از توبره خوردن است، و بسیاری هم خواسته یا ناخواسته نقاب بر چهره زده اند، تحولات سیاسی و اجتماعی بیش از هر زمان به الگو و اسوه نیاز دارد. در چنین شرایطی اولین وظیفه مبارزان سیاسی این است که بیش از هر زمان معلم اخلاق سیاسی باشند .