صائب تبریزی
صائب تبریزی
میرزا محمد علی، متخلص به صائب، از معروفترین شاعران عهد صفویه است. تاریخ تولدش معلوم نیست، و محل تولد او را بعضی در تبریز و بسیاری در اصفهان دانستهاند؛ اما خاندان او مسلماً تبریزی بودهاند. پدرش از بازرگانان اصفهان بود و خود یا پدرش به دستور شاه عباس اول صفوی با جمعی از تجار و مردم ثروتمند و متشخص از تبریز کوچ کرد و در محله عباس آباد اصفهان ساکن شد. عموی صائب، شمس الدین تبریزی شیرین قلم، مشهور به شمس ثانی، از استادان خط بود. صائب در سال ۱۰۳۴ هـ . ق از اصفهان عازم هندوستان شد و بعد به هرات و کابل رفت. حکمران کابل، خواجه احسن الله مشهور به ظفرخان، که خود شاعر و ادیب بود، مقدم صائب را گرامی داشت. ظفرخان پس از مدتی به خاطر جلوس شاه جهان، عازم دکن شد و صائب را نیز با خود همراه بود. شاه جهان، صائب را مورد عنایت قرار داد و به او لقب مستعدخان داد
(برخی بر این باورند که این لقب را درویشی به او داده است).
در سال ۱۰۳۹ هـ.ق که صائب و ظفرخان در رکاب شاه جهان در برهانپور بودند، خبر رسید که پدر صائب از ایران به اکبرآباد هندوستان آمده است و میخواهد او را با خود به ایران ببرد. صائب از ظفرخان و پدر او، خواجه ابوالحسن تربتی اجازه بازگشت خواست، اما حصول این رخصت تا دو سال طول کشید. در سال ۱۰۴۲ هـ.ق، که حکومت کشمیر به ظفرخان (به نیابت از پدرش) واگذار شد، صائب نیز به آن جا رفت، و از آن جا هم به اتفاق پدر عازم ایران شد. پس از بازگشت به ایران، در اصفهان اقامت گزید و فقط گاهی به شهرهایی از قبیل قزوین، اردبیل، تبریز و یزد سفر کرد. صائب در ایران شهرت فراوان یافت و شاه عباس دوم صفوی او را به لقب ملک الشعرایی مفتخر ساخت.
وفات صائب در اصفهان اتفاق افتاد. سن او به هنگام وفات از ۶۵ تا ۷۱ گفتهاند. آرامگاه او در اصفهان و در محلی است که در زمان حیاتش معروف به تکیه میرزا صائب بود. تعداد اشعار صائب را از شصت هزار تا صد و بیست هزار و سیصد هزار بیت و بالاتر نیز گفتهاند.
دیوان او مکرر در ایران و هندوستان چاپ شده است. صائب خط را خوش مینوشت و به ترکی نیز شعر میسرود.
پس از قرن پنجم هجری، زبان شعر فارسی به همت شاعران عارفی نظیر، سنایی، نظامی، مولانا، سعدی و حافظ در سبکی ویژه که بعدها سبک عراقی نامیدندش، استحاله شد. پیش از ظهور این بزرگان، شعر فارسی مبتنی بر دریافتهای حسی و بدوی از هستی بود.
حماسه و قصیده غالبترین انواع ادبی و در مرحلهای پس از این دو، غزل عرصه بیان احساسات و عواطف شاعران موسوم به سبک خراسانی محسوب میشد.
سبک خراسانی بر عناصری چون فخامت زبان و تصاویر شفاف و محسوس همراه با حس عاطفی غلیظ بنیاد گرفته بود.
جهان بینی اکثر شاعران این دوره (به استثنای یکی دو تن) بیش از آن که افلاکی و حقیقی باشد، مجازی و دنیوی بود. شعر فارسی با گذر از سبک خراسانی و حضور و ظهور خلاق شاعرانی عارف در آن، زیبایی سرشار و متعالی و ظریفی عظیم و غنی و وجوهی چندگانه پیدا کرد و اندیشه عرفانی غالبترین صبغه درونی آن شد.
هر کدام از بزرگان این سبک همچون قلههای تسخیر ناپذیری شدند که با گذشت سالیان دراز، هنوز سایه سنگینشان بر شعر و ادب فارسی گسترده است.
در این سبک، برخلاف جهان حسی و ملموس سبک خراسانی، شعر پای در وادی مفاهیم انتزاعی گذاشت. به گونهای که شاعران بزرگ، متفکران بزرگی نیز بودند.
در همین دوران بود که غزل فارسی با دستکار بزرگانی چون خافظ و سعدی به اوج حقیقی خویش نزدیک شد.
پس از قرن هشتم هجری اغلب شاعران، جز حفظ سنت و حرکت در حد و حدود و حاشیه آثار گذشتگان گامی فراپیش ننهادند. از قرن نهم به بعد، گروهی از شاعران ـ در جستجوی راهی تازه ـ کوشیدند تا شعر خود را از تقلید و تکرار رهایی بخشند.
کوششهای این گروه در بیان صمیمانه و صادقانه حس و حال درونی و زبانی سهل و ساده و دور از تکلف و مناظره عاشق و معشوق خلاصه شد.
از شاعران این گروه که در تذکرهها با عنوان شاعران «وقوعی» و یا مکتب وقوع نام برده میشوند، کسانی همچون بابافغانی، وحشی بافقی، اهلی و هلالی از بقیه معروفند.
آثار شاعران مکتب وقوع اگر چه در کنار آثار دیگر سبکها اهمیتی درخور پیدا نکرد، اما همچون پل ارتباطی بین سبک عراقی و سبک هندی زمینهای برای پیدایش «طرز نو» بود. مرور این دو بیت از وقوعی تبریزی (از شاعران سبک وقوع) خالی از فایده نیست:
زینسان که عشق در دلم امروز خانه ساخت
میبایدم به درد دل جاودانه ساخت
چون مرغ زخم خورده برون شد ز سینه دل
آن بال و پر شکسته کجا آشیانه ساخت؟
از آغاز قرن دهم هجری تا میانه قرن دوازدهم هجری، شعر فارسی رنگ و بویی دیگر به خود گرفت و شاعران معیارهای زیبا شناختی جدیدی را مبنای آفرینش آثار خود کردند و به کسب تجربههایی تازه پرداختند که بعدها این «طرز نو» به سبک هندی معروف شد.
از مهمترین علل نامگذاری این شیوه به سبک هندی، مهاجرت بسیاری از این شاعران به سرزمین اسرار آمیز هند بود. محققان دلایل بسیاری بر علت مهاجرت شاعران ایرانی به هند، ذکر کردهاند؛ از جمله استاد گلچین معانی مهمترین این عوامل را در «خروج شاه اسماعیل اول، سختگیریهای شاه تهماسب، فتور ارباب مناصب در زمان شاه اسماعیل دوم، قتل عام شاهزادگان که مروج و مربی شاعران بودند، فتنههای پیاپی ازبکان، … دعوت شاهان هند از ایشان، همراهی سفیران ایران، رنجش و ناخرسندی… آزردگی از خویشان یا همشهریان، درویشی و قلندری، پیوستن به آشنایان و بستگان خود که در آن سامان مقام و منصبی داشتهاند، سفارت، تجارت، سیاحت. عیاشی و خوشگذرانی، ناسازگاری روزگار، پیدا کردن کار، راه یافتن به دربار هند و …» میداند.
در هر صورت، زبان فارسی که سالها پیشتر از ورود این شاعران به هند در آن دیار گسترش یافته بود، با حضور این طوطیان شکرشکن، جانی دوباره و رونقی بسزا گرفت. بسیاری از حکام و پادشاهان هند از علاقمندان شعر و ادب پارسی به شمار میرفتند. حمایت این پادشاهان از شاعران فارسی زبان و تأثیر محیط و فرهنگ بومی هند، بر ذهن و ذوق اغلب آنان تأثیراتی خاص به جای گذاشت.
زادگاه «طرز نو» ایران بود؛ اما این شیوه در هند رشد و نمو کرد و شکل کمال یافته خود را بازیافت.
شاعران بزرگی همچون صائب، کلیم، طالب، عرفی و … از مهاجرینی بودند که به طور مستقیم و از نزدیک، محیط و فرهنگ هندی را آزمودند و تجربه کردند.
علاوه بر اینان بزرگانی چون بیدل دهلوی، غنی کشمیری و غالب دهلوی، شاعرانی هندی الاصل فارسی زبانی بودند که در دوره متأخر این سبک ظهور کردند و نگاهی سبگ شناسانه به آثارشان حکایت از چیرگی مفرط ذوق و فرهنگ هندی بر آثارشان نسبت به شاعران گروه اول دارد.
هر شاعر در افق خاصی از هستی قادر به کشف و دریافت لحظات و حالات شاعرانه زندگی است. سبک و شیوه هر شاعری در سرودن شعر نیز، شیوهای منحصر و یگانه است؛ چرا که آفاق درک و دریافتهای شهودی و کشفی شاعران با یکدیگر متفاوت است.
از طرفی به دلیل آن که همواره گروهی از شاعران در یک دوره معین تاریخی و در یک جامعه زندگی میکنند و تحت تأثیر عوامل مشترک همچون روح حاکم بر اندیشههای رایج در آن زمان و مسائل اجتماعی و… قرار میگیرند، زبان شعر یک دوره، صاحب ویژگیها و مؤلفههایی میشود که در آثار شاعران آن عهد مشترک است.
معمولاً این ویژگیها و مؤلفههای مشترک را در زیرمجموعه سبکهایی که به سبکهای دورهای موسوم است، بررسی میکنند.
در واقع، اطلاق نام واحد سبک خراسانی، سبک عراقی و سبک هندی بر آثار شاعران در محدودههای معین تاریخی فقط با توجه به اشتراکاتی که در زبان شعر جمیع آنها وجود دارد، ممکن و میسر میشود.
البته، عناصر مشترک موجود باید در بسامدی بالا در آثار یک گروه از شاعران تکرار شود تا امکان نامگذاری و طبقهبندی آنها وجود داشته باشد. باری، آثار هر شاعر در عین آن که قابل طبقهبندی در یک سبک دورهای مشخص است، سبکی ویژه و منحصر و فردی را نیز داراست. سبکی یگانه که همچون خطوط انگشتانش، امضای اثر او به شمار میرود. چرا که سبک و زبان آیینه احوال آفاقی و انفسی شاعرند… .
اینک، به برخی از مهمترین عناصر و ویژگیهای سبکی و زبانی شعر صائب که به صورتی گسترده و با بسامدی بالا در شعر وی و معاصرانش وجود دارد، اشاراتی هر چند مختصر میکنیم:
۱ ـ گرایش کلی زبان شعر از شیوه فخیم عراقی (زبان خواص) به سمت زبانی صمیمی و مردمی است (زبان عوام) معیارهای زیبایی شناختی به طور کلی با دوره پیشین متفاوت است و شاعران در نسبتی متوازن با پسند مردم شعر میسرایند. فخامت و استواری زبان چندان جایگاه مهمی در شعر این عصر ندارد. اصطلاحات و تعبیرات عامیانه در بیپیرایهترین شکل زبانی خود، بیتکلف و رها در شعر حضور مییابند.
ظهور شاعرانی از بطن جامعه همچون صاحبان حرفهها و پیشهها و رهایی شعر از سیطره دربارها به معنایی که در دورههای پیشین وجود داشت و همچنین دوری از روش اهل فضل و مدرسه را میتوان از مهمترین محرکها و انگیزههای ایجاد چنین حرکتی در زبان شعر این دوره دانست:
بلبل رنگین نوایی بر سر کار آمده است
آب و رنگ تازهای بر روی گلزار آمده است
وقت گلشن خوش که گلریزان ابر رحمت است
چشم پل روشن! که آب امسال سرشار آمده است
گوش تا گوش زمین از گفتگوی ما پر است
تا خط بغداد این جام از سبوی ما پر است
۲ ـ عنصر خیال در شعر صائب و شاعران سبک هندی از مهمترین عناصر سبکی است و حضوری گسترده و متنوع در شعر این شاعران دارد. صورتهای گوناگون بیانی تخیل، همچون تشبیه، استعاره، کنایه و تمثیل در بسامدی بالا در آثار صائب و … به چشم میخورد. حضور تخیل در شعر این شاعران گاه عناصر دیگری همچون عاطفه شاعرانه را تحت الشعاع خود قرار میدهد و از فروغ آن میکاهد.
تصویرسازیهای درخشان، بهرهگیری مفرط از نوعی استعاره که جاندار انگاری اشیا و شخصیت بخشیدن به آنها مهمترین هدف آن به شمار میرود و امروز تشخیص نامیده میشود و گشودن پنجرههای خیال به سمت آفاق تازه و شعر شاعران طرز نو را سرشار از چشم اندازهای بدیع و رنگین و لحظات خیال انگیز کرده است:
شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بود
تا سحرگه برگریزان پر پروانه بود
مهر را سوختگان بوته خاری گیرند
ماه را زندهدلان شمع مزاری گیرند
سحرگه چهره خورشید را به خون شستند
گلیم بخت من از آب نیلگون شستند
خبر کبوتر چاه ذقن به بابل برد
تمام بابلیان دست از فسون شستند
شستم به خون ز صفحه دل، مهر آسمان
زان دشنهها که بر جگر آفتاب زد
۳ ـ ایجاز: اشتیاق به آوردن مضامین نو و معانی بیگانه و پرداخت آن در یک بیت در لفافهای از هنرهای بیانی (به ویژه استعاره) منجر به ایجازی فوق العاده (و گاه مخل) در اشعار نوپردازانی نظیر صائب، کلیم، غنی، بیدل و… شده است.
۴ ـ ارسال المثل و تمثیل: ارسال المثل، آوردن ضرب المثلی در شعر به عنوان شاهد مثال است. این صنعت مورد توجه صائب و شاعران سبک هندی بود. اما نکته جالب این است که بسیاری از مصرعهای برجسته این گروه از شاعران و به ویژه صائب به خاطر دلنشینی و مقبولیت خاصش در بین مردم در زمان شاعر و پس از او به صورت ضرب المثلهای رایج زبانزد اهل کوی و برزن میشد.
… اما تمثیل که از ویژگیهای عمده این سبک به شمار میرود، چنان است که شاعر در یک مصرع، مطلب و مضمونی اخلاقی یا عرفانی که معمولاً انتزاعی است، بیان میکند و در مصرع دوم با ذکر مثالی از طبیعت، اشیا و یا آوردن تصویری محسوس، دلیلی برای اثبات آن میآورد. در برخی از این تمثیلها، گاه دو مصراع به لحاظ نحوی کاملاً مستقلند و هیچ حرف ربط یا شرطی آن دو را با یکدیگر پیوند نمیدهد. تمثیلات شعر صائب کلیم و بیدل از معروفترین تمثیلات شعر فارسی است:
من از بیقدری خار سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمیگردد از این بالانشینیها
ظالم به ظلم خویش گرفتار میشود
از پیچ و تاب نیست رهایی کمند را
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
جسم خاکی مانع عمر سبک رفتار نیست
پیش این سیلاب کی دیوار میماند به جا
۵ ـ تأکید بر استقلال واحد بیت در غزل: غزل سبک هندی مبتنی بر واحد بیت است. شاعران این سبک به ابیات یک غزل، به لحاظ محتوا و مضمون چنان استقلالی میبخشند که غزل به صورت مجموعهای از مضامین متنوع و متفاوت درمیآمد. ابیاتی که فقط با ضربآهنگ قافیهها و تکرار ردیفها، از نظر موسیقیایی صورت نظمی پریشان به خود میگرفت. اگر چه ساختار شعر فارسی از آغاز بر بنیاد ساختار شرقی وحدت در عین کثرت بود، اما در سبک هندی این ساختار به صورتی افراطی به تفرد ابیات گرایش یافت و وحدت درونی به سرحد صورت قالب و پیوند قافیه و ردیف تقلیل پیدا کرد.
ریشههای استقلال ابیات در غزل فارسی را به صورت متشخص در غزل حافظ و شیوه مضمون پردازانه وی میتوان بازجست. (مثل همه ویژگیهای دیگر شعرش در عین اعتدال و ظرافت.)
ظهور مفرط این پدیده در سبک هندی را میتوان در اصرار شاعران این سبک به آوردن مضامین نو و برجسته دانست؛ به گونهای که هر مضمون در نهایت ایجاز در یک بیت گنجانده میشد و شاعر بناچار تمام کوشش خود را صرف پروراندن مضمون مورد نظر خویش در یک بیت میکرد و ابیاتی با مضامین مختلف و گاه متناقض اما با وزن و قافیه و ردیف مشترک در یک غزل میسرود.
مصرع برجسته به گفته صائب چون تیر شهاب، جگر سوز و در یادها ماندنی بود و دیگر این که، شاعران طرز نو دوستدار آن بودند که اشعارشان در لایههای مختلف اجتماع نفوذ کند و زبانزد و ضرب المثل کلام خاص و عام باشد. صائب فرموده است:
بر زبانها وصف قد دلستان خواهد دوید
مصرع برجسته برگرد جهان خواهد دوید
۶ ـ گستره وسیع واژگانی و ترکیبات و …
۷ ـ بسامد بالای ردیفهای اسمی در شعر صائب، از دیگر ممیزات شعر او به سبک موسوم به هندی است. ردیفهای اسمی از علل عمده توسع خیال در شعر است؛ چرا که شاعر ناچار میشود در هر بیت به تصویرسازیی که به نوعی با ردیف ارتباط دارد، بپردازد؛ ردیفهایی نظیر: رقص، خط، شمع، حرف، گل، صبح، رنگ و آفتاب مکرر مورد استفاده صائب است و یک ردیف مشترک، مضامین گوناگون و تصاویر متنوعی را به همراه خود یدک میکشد:
از بس مکدرست در این روزگار صبح
از دل نمیکشد نفس بیغبار صبح
رخسار نو خط تو خوش آمد به دیدهاش
از شب کشیده سرمه دنبالهدار صبح
گلدسته بهشت برین، روی تازه است
برگ شکوفهای است از این شاخسار صبح
تر میکند به خون شفق نان آفتاب
از راستی، چه میکشد از روزگار صبح
سنت تتبع و تأمل در اشعار پیشینایان از آغاز طلوع شعر دری، در بین شاعران فارسی زبان وجود داشت. بسیاری از شاعران علاوه بر مطالعه آثار شعر فارس به تأمل در اشعار شاعران عرب زبان نیز همت میگمارند. صائب نیز از شاعرانی بود که به مطالعه آثار و دواوین گذشتگان و معاصرینش ارزش و اهمیتی فوق العاده میداد.
درنگ در آثار شاعران بزرگ درگذشته، علاوه بر دانش ادبی، آگاهی از ظرایف سبکهای فردی شاعران را بر یکدیگر ممکن میساخت و از طرفی، شعر فارسی در دایره سنتی خویش در نحلهها و سبکهای مختلف، هر بار از نو حیاتی دوباره میگرفت.
مطالعه آثار معاصرین گاه به نوعی داد و ستد ادبی (و یا گفتگو) منجر میشد. جواب دادن به شعر یکدیگر تفننی از این دست بود. شاعران نوپرداز سبک هندی، با وجود نوآوریها و هنجارشکنیهای خاص سبکی خود، ثمره سنت بالنده شعر فارسی بودند که هیچ گاه نوآوریهایشان به طور مستقیم در تعارض با اشعار گذشتگان درنیامد.
کوشش اصلی شاعران این سبک به طور مستمر صرف گریز از طرز تلقیهای قالبی و تکراری از شعر و نگاه نو به هستی شد… .
نظری گذرا به دیوان صائب نشان میدهد که این شاعر بزرگ چه مقدار تتبع و تأمل در آثار شاعران متقدم و معاصر خود داشته است:
فتاد تا به ره طرز مولوی، صائب
سپند شعله فکرش شدهست کوکبها
این جواب آن غزل صائب، که میگوید کلیم
هر چه جانکاه است در این راه، دلخواه من است
ز بلبلان خوش الحان این چمن صائب
مرید زمزمه حافظ خوش الحان باش
صائب از درد سر هر دو جهان باز رهی
سر اگر در ره عطار نشابور کنی
این غزل را از حکیم غزنوی بشنو تمام
تا بدانی نطق صائب پیش نطقش الکن است
شعر صائب حامل حکمتی ویژه است. به عبارتی، صائب به دیدهای حکیمانه شاهد اوضاع جهان است. اما این حکمت حاصل سیر و سلوکی عرفانی به معنای خاص آن نیست و همچنین این حکمت نتیجه شاگردی اندیشهورزان و فیلسوفان و استادان مدرسه نیست؛ بلکه برخاسته از فطرت و حدت هوش شاعر و برآمده از نوعی غور و تأمل آزاد در پدیدههای گوناگون هستی است.
صائب به تماشا و تفریح جهان آمده است و در این تماشا، دیدنیهای طبیعت را با برخی از مفاهیم و مضامین موجود در زندگی انسانی برابر مینهد و مفاهیم ملموس و روزمره را که هر انسانی دائماً در گیرودار با آنهاست، برجسته میکند و با نیروی تخیل شگفت انگیزش، آنها را با تصاویری محسوس و در دسترس پیوند میدهد؛ پیوندی که محصول آن عبرت است و میوهاش حکمت؛ حکمتی که ریشه در ذوق هنرمندانه و هوش نکته ربا دارد.
شعر وی با عموم مخاطبان ارتباط برقرار میکند و این ارتباط به قدری صمیمی است که مخاطب احساس میکند به مضمون اندیشه شاعر پیشتر میاندیشیده است؛ اما توان بیان آن را در خود نمییافته است. صائب به اقتضای سنت شعر فارسی غیر از مضامین متنوع و بدیع از مضامین و مفاهیم عرفانی به گشادگی تمام بهره میگیرد. این مفاهیم در شعر صائب بیشتر از نوع کسبی هستند و نه کشفی و اندیشههای عرفانی صائب اغلب برخاسته از عرفانی نظری است. زبان راز محمل شهود و کشف عارفان و شاعران عارف است؛ آن چنان که در شعر حافظ، مولوی و … شاهد آنیم. حال آن که وجه ممیز زبان شعر صائب در بهرهگیریهای مفرط او از استعاره و تمثیل است