زندگینامه قتیبه ابن مسلم باهلى
زندگینامه مشاهیر تاریخ ما:
قتیبة ابن مسلم باهلى؛ معروف به بالان1، یکی از سرداران اسلامی که در گسترش فتوحات اسلامی نقش قابل توجهی داشت.
جهت شناسایى مسئله فتوحات، بررسى زندگى سرداران بزرگِ فاتح، ضرورى به نظر مىرسد. این مقاله سعى دارد به معرفى زندگى، نسب، قبیله، خاندان، فرزندان و اقدامات سیاسى اجتماعى قتیبة بن مسلم باهلى بپردازد.
نسب قتیبه
ابوحفص قتیبه بن ابى صالح بن عمروبن حُصین بن ربیعه بن خالد بن اُسید الخیر بن قضاعى بن هلال بن سلامه بن ثعلبه بن وائل بن معن بن مالک بن اعصر بن سعد بن قیس بن عیلان بن مضر بن نزار بن عدنان، نسب به اعراب شمالى مىبرد. 3 دانشمندان علم انساب در ذکر نام و نسب وى دچار اختلاف نظر شده و برخى نسب وى را به جاى مالک بن اعصر، باهله بن اعصر بن سعد مىدانند که این امر، مورد تأیید همگان نیست. برخى محققان معتقدند «باهله» همسر مالک است نه جد ذکور وى. 4 در هر صورت، او از قبیله باهله است و نسبشناسان باهله را یکى از قبایل کهن عرب مىدانند. در بیان علت نام گذارى این قبیله به باهله که ظاهراً نام زنى است، روایت روشن و صریحى یافت نشد. باهله از قبایل ضعیف و پست عرب به شمار مىآمده، چرا که اعراب از انتساب خود به قبیله مذکور خوددارى مىورزیدهاند. در برخى از اشعار عربى به منحط بودن این قبیله اشاره شده است. جلسات مشاعره و مفاخره اعراب در بارگاه قتیبه و بیان معایب قبیله وى و انتساب افراد آن به نادانى، بر این مطلب اشاره دارد. البته شخصیت قتیبه، شدیداً قبیلهاش را تحت تأثیر قرار داد و در موارد خاص، قبیله وى مورد مفاخره و تمجید قرار گرفت. این مفاخرات شاید به سبب ترس و هیبت و مقام او، یا چاپلوسى و ریا صورت گرفته است. 5
خاندان قتیبه
به روایتى قتیبه در سال ۴۹ه در عراق زاده شد. محل تولد او مشخص نیست. پدر قتیبه ابوصالح مسلم بن عمرو از سرداران و کارگزاران دولت اموى بوده است. وى از ندیمان خاص و پیکهاى محضر یزید بن معاویه (د 63ه) بوده و نیز مدتى در نزد ابن زیاد، در بصره بسر برده است. او همراه ابن زیاد با صورتى پوشیده وارد کوفه شد و در هنگام دستگیرى مسلم بن عقیل حضور داشت و از سیراب کردن وى در دارالاماره کوفه ممانعت کرد. به جز این مورد و مدحیهاى که در وصف وى سروده شده، اطلاع دیگرى از او در دست نیست. در شعرى آمده که مسلم اشتربان و صاحب اسبى به نام حرون بوده است. 6
در حوادث بعدى تاریخ اسلام جز حضور وى در دستگاه عبدالملک مروان و کمک در رفع شورش مصعب بن زبیر در سال ۷۲ه و سرانجام قتل وى، به مطلب دیگرى بر نمىخوریم.
کلیب، برادر مسلم بن عمرو، در جنگ جمل در سال ۳۶ه حضور داشته و مشخص نیست در کدام گروه (سپاه علىعلیه السلام یا طرفداران عائشه) بوده است. با توجه به این که دودمان قتیبه در محضر امویان بودهاند، اما اخبارى نادر از شرکت برخى از افراد قبیله وى در گروه خوارج شورشى و مقتول به دست حکومت اموى در بصره، هم گزارش مىدهند. 7
مادر قتیبه، سوده دختر عمرو بن تمیم هم فردى گمنام در عصر اموى است. با قدرت یابى قتیبه، مادرش هم جایگاهى پیدا کرده و محضرش محل وساطت و میانجىگرى مغضوبین قتیبه بوده است. 8
مسلم بن عمرو به جز قتیبه پسران زیادى داشت که عبارتنداز: بشار، زیاد، عبدالکریم، عبداللَّه، صالح عبدالرحمن، حماد، رزیق، عمر، معبد و حصین، «بشار»، برادر بزرگ قتیبه، در نزد حجاج عزیز و محترم بود و جزء تیول داران و صاحب نهرى در عراق به حساب مىآمد، همینطور عبداللَّه، حصین و عمرو که صاحب فرزندان بسیار بودند، و با وى در فتوحات شرکت کردند و اکثر ایشان در خراسان همراه امیر به قتل رسیدند. از خواهران قتیبه نشانى در تاریخ نمىبینیم، هر چند که طبرى ذیل حوادث سال 96ه آورده است: «خواهران و برادران او در این حادثه به قتل رسیدند». 9
ازدواج
از دوران کودکى، نوجوانى و جوانى وى اطلاع دقیقى در دست نیست. از این که وى در طول زندگى با دوشیزه یا زنى از خاندانهاى بزرگ ازدواج رسمى کرده، خبرى موجود نیست، ولى به سنت بسیارى از امراى عرب که به سبب فتوحات و مسائل حکومت، مجال تشکیل خانه و خانواده نداشتند، با کنیزان متعددى در تماس بوده است. نام زنانى، چون زعوم دختر ایاس، عبهر، لیلى اخیلیه، مادر خالد بن برمک، مادر یزید سوم اموى و همسر نیزک امیر سُغد در دربار قتیبه به چشم مىخورد. دو نفر اول براى او فرزندانى، چون مسلم و حجاج را به دنیا آوردند. از ارتباط لیلى با سردار اطلاع دقیقى در دست نیست هر چند نامه حجاج، سندى بر ارتباط آن دو محسوب مىشود. مادر خالد و مادر یزید به دربارهاى اموى شام هدیه شدند و نفر آخر هرگز با قتیبه پیوندى برقرار نکرد. 10
اعقاب قتیبه
سلم، حجاج، قطن، مسلم، کثیر، عبدالرحمن صالح، عمر و یوسف پسران قتیبهاند که مانند پدر به مناصب مهم حکومتى رسیدند. مسلم ابوقتیبه والى بصره و عامل منصور در مبارزه با قیام ابراهیم بن عبداللَّه بن حسن (د 145ه) بود. وى بعدها به دلیل نافرمانى از منصور از امارت بصره عزل شد. وى فرزندان زیادى داشت که آنها هم به حکومت ولایات منصوب شدند؛ سعید، ابراهیم، على، فضل و عمر تا حکومت هادى عباسى (د 170ه) بر ولایاتى، چون رى، بلخ یمن و… حکم مىراندند. قطن پسر دیگر قتیبه بر سمرقند حکومت مىکرد.
نبیرههاى قتیبه از دنباله مسلم و عبدالرحمن و حجاج با نامهاى سعید بن احمد (د 279ه) که در دوره معتمد در بطائح مصلوب شد، و عبدالخالق، ساکن در طلیطله (اندلس) معروف به محمد بن مثنى، فرمانده سپاه طلحة بن طاهر بن حسین (د 213ه) در خراسان بودند.
از میان اعقاب قتیبه تنها سعید بن مسلم عالم بود. ۱۱
زندگى سیاسى
آغاز حیات سیاسى وى هم زمان با حکومت حجاج بر عراق و به توصیه او و با دستور ولید بن عبدالملک یا خود عبدالملک به سال ۸۵ یا ۸۶ه بوده است. او قبل از امارت خراسان به امور ادارى و سیاسى در یکى از شهرهاى رى، بحرین، بصره یا سیستان مشغول بوده است. شواهد بى شمارى، چون حفر نهر قتیبتان در بصره و سرکوبى شورش سیستان نشان دهنده حضور وى در این ایالتهاست. علت انتخاب وى به امارت خراسان، آرامش و ثبات سیاسى دوره ولید، میل خلیفه به کشور گشایى، فتح چین، نوید گسترش قلمرو حکومت قتیبه از سوى حجاج و مساله تعصب قومى اعراب بود. مورد اخیر بسیار مهم بود، چرا که حجاج، فرماندهى و مقامهاى مهم را به قبایل قیسى (اعراب شمالى) – که خود و سردارانش از آن بودند – مىداد. 12
فتوحات
ورود به خراسان و فتح آن جا و مرزهاى شرقىاش، صلابت وقدرت وى، استفاده از عنصر اختلاف میان شهریاران ایالات آنجا و کمک گرفتن از بیگانگان جهت دفع امراى رقیب از عوامل مهم فتوحات خراسان بود.
قتیبه اولین کسى بود که مسیر فتوحات عرب از راه فارس به کرمان و خراسان را تغییر داد و از ایالتهاى مرکزى و شمالى به آن جا وارد شد. 13 این ایالت در دورههاى قبل فتح شده بود، لکن درگیرى حکّام محلى، نظم امور آن جا را بر هم ریخته بود. حوزه زمانى فتوحات او را باید در سال 86 تا 96ه دانست. عزل مفضل بن مهلب به دست حجاج، راه را براى فتح امارت خراسان به دست قتیبه که نقشه اصلىاش را مفضل کشیده بود، باز کرد.
اخبار فتوحات قتیبه بسیار نامرتب است. تقریباً تنها کسى که با رعایت نظم زمانى بدانها پرداخته طبرى است. شرح همه فتوحات مذکور در این جا ممکن نیست، خصوصاً این که طبرى درباره هر حادثه چندین روایت، اعم از محلى و غیر محلى (عرب و خراسانى) بیان مىکند. 14 اولین ایالتهایى که به آنها حمله شد اخرون و شومان بودند که شهریار آنها رعایت همسایگى دولت اسلام را نکرده و بر حکام محلى دیگر هم ستم مىکردند. عدهاى فتح آنجا را به تحریک دهقانان بلخ و طالقان مىدادند که خود را با ارمغانهاى فراوان تسلیم قتیبه کردند. دو ایالت مذکور در پایان با قتیبه صلح کردند. 15 کانون حملات در این فتوحات شهر مرو، دارالملک قتیبه بود. سال 87ه قتیبه، بادغیس را به صلح گشود. بعد از آن شهر بیکند را فتح کرد هدف اصلى او فتح بخارا بود از این رو، حملات خود را از نزدیکترین ایالات بخارا آغاز کرد. بهانه فتح آن، پیمان شکنى مردم آن جا، فساد اخلاقى حاکمش، ورقا بن نصر باهلى در تعرض به دختران زیبا روى و تحریک سغدیان مطرح شده است. روایاتى افسانهاى، چون مشاهده دیگهاى بزرگ و غول آساى بیکند توسط مسلمین در منابع تاریخى مطرح شده است. طولانى شدن فتح بیکند، شایعات مبتنى بر مرگ حجاج (جهت تزلزل سپاه اسلام)، کسب غنایم گرانبها و ویرانى بیکند از موارد مهم فتح بیکند است. 16
در سال ۸۸ه تومشکت و رامشنیه دو ایالت نزدیک بخارا فتح شدند؛ اهمیت آنها در شرکت سپاهیان سغدى و چینى در مقابله با قتیبه بود. مهمترین و مفصلترین فتح قتیبه، فتح بخارا بود. بخارا از مهمترین ایالتهاى ماورالنهر، اولین بار به دست سعید بن عثمان اموى فتح شد و با نقض پیمان صلح، یکبار دیگر در زمان یزیدبن معاویه (د 63ه) و حجاج مورد حمله واقع شد (90 – 89ه) حملات چهارگانه قتیبه، طولانى شدن مدت جنگ، نقض پیمان صلح، جایگاه و نسب والاى حاکم محلى آن جا (وردان خداه)، ارتداد اهالى آن جا پس از قبول اسلام، ورود قتیبه به شهر از طریق صلح خدعهآمیز (به بهانه ساختن مسجد) و فتح آن به دست سپاهیانى که به شکل بنایان در آمده بودند، خرابى بخارا، اسکان قبایل عرب، وضع قوانین سخت اسلامى در آنجا، بناى جامع مشهور بخارا در سال 94ه، بناى مصلى و عیدگاه بخارا به دست قتیبه و امنیت پرمخاطره بخارا از مسائل مهم این فتح محسوب مىشود. 17 فتح سغد از دیگر فتوحات مهم قتیبه است، چون همراه با سغد مردم طالقان فاریاب و… شورش کردند. قتیبه در فتح این ایالت بر اساس شیوه جنگى رسول خداصلى الله علیه وآله در نبرد احزاب به توصیه مشاور نظامىاش، حیان نبطى میان امراى محلى شهرهاى مذکور را به هم زد و بعد تک تک ایالتهاى مذکور را فتح کرده و اهالى آنها را به سختى مجازات کرد. 18 در فاصله سالهاى 90 تا 91ه امیر، حوزههاى طالقان، فاریاب. گوزگان و بلخ را آرام کرد و ایالت سغد را که امیرش نیزک خان دوباره طغیان کرده بود، فتح کرد. اخبار فتح آن جا و قتل و اعدام نیزک و دوستانش بسیار پراکنده و متضاد مىباشند. شومان، کش، نسف، فاریاب هم اماکن مفتوحه بعدى بودند. قتیبه فاریاب را سوزاند و از آن پس، «شهر سوخته» لقب گرفت. در سال 92ه قتیبه شورش سیستان و رتبیل و زابل را آرام کرد و خوارزم را هم به تصرف خویش درآورد. خوارزم دچار فتنهاى محلى شده بود و قتیبه در آن جا عده زیادى را کشت. 19 مهمتر از خوارزم، فتح سمرقند به سال 95ه بود که اخبار و روایات افسانهاى و مبالغهآمیز درباره آن زیاد بود. کیفیت ورود او به شهر در قالب پنهان شدن در مرکبى چوبین و بزرگ، شبیه افسانه یونانى تروا و آشیل قهرمان، کشتار مردم، خرابى بت خانهها و بتهاى زرین و کسب لقب و عنوان «بالان» از کاهنان و مردم آنجا از مهمترین فصول فتح سمرقند است. 20 سالهاى آخر عمر سردار نیز در جنگ گذشت. سال 96ه قتیبه دامنه فتوحات را به چین کشاند و آرزوى حجاج را – که دیگر در قید حیات نبود – برآورده ساخت. قتیبه، زودتر از سرداران دیگر به چین رسید و کاشغر را از راه دره عصام گرفت و با مردمش صلح کرد. او با شنیدن خبر مرگ ولید بن عبدالملک به خراسان بازگشت، ولى هرگز نتوانست از آن جا جان سالم به در برد. مرگ ولید و آغاز خلافت سلیمان آتشى در شام روشن کرد که دامنگیر او در خراسان شد. فتح قرمیسین گرگان طبرستان و اسکندریه نیز به وى نسبت داده شده است. قتیبه به آمل رفت و آمد داشت لکن او فاتح طبرستان نیست زیرا آمل در ایالت خراسان بزرگ قرار داشته و با آمل ایالت طبرستان متفاوت است. 21
نهایت حوزه فتوحات
این که قتیبه محدوده فتوحاتش را تا کجا امتداد داد نیازمند بررسى بیشترى است. قدر مسلم آن است که وى تا عمق مناطق آمو دریا نفوذ کرد و ایالتهاى سمرقند، هرات، چاچ، بلخ، بخارا، خوارزم و قسمتهاى بسیارى از ماوراءالنهر را در فاصله سالهاى 86 تا 97ه فتح کرد و زمینه را براى فتح چین و ورود اسلام به آن دیار فراهم کرد. به روایتى او سال 96ه کاشغر در ایالت چیانگ را تصرف کرد و با مرگ ولید، فتوحاتش در همانجا متوقف شد. این که آیا مسلمانان، پیش از این هم از راه خشکى و دریا و مسیر تجارى به چین نفوذ کرده بودند، نیز قابل بررسى است. در این که هیأتى از سوى امیر به دربار چین به سفارت هبیره بن مشمرح کلابى با هدایاى بسیار رفته باشند. تردیدى نیست، اما سفر خود قتیبه به چین محل تردید است. عدهاى معتقدند روایتهاى مربوط به ورود او به چین زودتر از موقع نقل شده و این کار بعدها به دست نصر بن سیار امیر خراسان انجام شد و نیز حد مرز طبیعى دوران قتیبه منطقه سیحون بود نه جیحون. از طرفى داستان فتح کاشغر و سوگند قتیبه براى فتح خاک چین و تدبیر سیاسى حاکم آن جا که یک بار خاک آن سرزمین را با هدایاى بى شمار و غلامان سلطنتى براى قتیبه فرستاد تا سوگند او را ملغى کند، علاوه بر ایجاد تردید در مسأله فوق، حکایت از هیبت سپاه اسلام دارد. با این همه، قتیبه فتوحات را در شرق به جایى رساند که هرگز پیش از آن سابقه نداشت و توانست حکومت اسلامى را در آن جا متمرکز کند. دلایل گستردگى فتوحات وى از این قرار است: دستور حجاج مبنى بر فتح چین، رقابت قتیبه با محمد بن قاسم (فاتح سند) بر سر این که کدام یک زودتر به چین برسند، حرص و طمع سپاه اموى در جمع کردن غنایم، شور و شوق جنگجویى، دعوى نشر اسلام، نابودى معابد، بتکدهها و…. 22
نویسندگانى، مانند گیب، فتح چین را در دوره قتیبه صحیح نمىدانند و با استناد به طبرى فقط مسأله حمله به کاشغر را مطرح کرده که در نهایت به صلح طرفین کشیده شد و نیز آنها لفظ صین را بر قسمتى از چین منطبق مىدانند، خصوصاً این که منابع چینى هم از فتح قتیبه سخنى نگفتهاند. گیب معتقد است در خصوص فتوحات ماوراءالنهر، قول صحیح استرداد آن منطقه از دست امراى محلى است نه فتح آن. در هر صورت طبق نظر وى قتیبه براى بدست آوردن راه تجارت ابریشم از کوهستانهاى تیانشان، تورخان و تغمات عبور کرد و توکسیئوس و یا کسارت (مرز مشترک ایران و توران) را گرفت. 23
علاوه بر مرزهاى خارجى، قتیبه حملاتى (به صورت گروهى) به جرجان داشت که به سبب مشکلات سپاه عرب در جنگل و کوه…، رضایت حجاج را جلب نکرد. وى جهت برقرارى آرامش حملاتى نیز به سیستان داشت. ۲۴
کارگزاران و فرماندهان
قتیبه در فتوحات خود سردار نظامى و زیر دست حجاج بود که کادر فرماندهى قوى داشت. فرماندهانى، مانند مسلم بن مسلم، صالح بن مسلم، عبدالرحمن و عمروبن مسلم که برادرانش بودند، او را در فتوحات یارى مىکردند؛ نفر اول، جانشین موقت وى به هنگام فتوحات مرو بود. دومى، سرزمین باسار، امیر ترمذ، فاتح کاشان و ادرشت در منطقه فرغانه را فتح کرد و سومین نفر، قدرتمندترین فرمانده نظامى وى بود. 25
علاوه بر اینان، مغیره بن عبداللَّه، حاکم نیشابور، ایاس بن عبداللَّه، امیر مرو و خوارزم، حیان نبطى، وکیع بن حسان، عبداللَّه بن اهتم و ورقاء بن نصر باهلى. حکامى بودند که به صورت موقت در دوره فتوحات و جنگ و صلح بر امارت ولایت انتخاب مىشدند. در میان امراى مذکور، جز مغیره و ورقاء – که سرنوشت مجهولى دارند – بقیه به سردار خیانت کرده و زمینه قتلش را فراهم کردند26 و اما مشهورترین مشاور قتیبه، سلیمان (سلیم) ایرانى بود.
دنیاى علم و ادب
از قتیبه حکایات و بیانات فراوانى در قالب خطبههاى طولانى و مفصل و نیز عبارات کوتاه و دلنشین به جا مانده است. وى به تأیید حجاج و نامههایش در فهمیدن جملات استعارهاى و امثال رمزآمیز بسیار تیز فهم بود. 27 وى در روایت شعر و… بسیار آگاه بود و مورد تمجید مردم بصره واقع شد. مکاتباتى که از وى با مادرش به یادگار مانده، نمایانگر صنعت حسن تقسیم (از صنایع ادبى و بلاغى) است. عمران بن حصین و ابوسعید خدرى از وى حدیث نقل کردهاند.
مجالست با شاعران و ادیبان
گرچه قسمت اعظم زندگى قتیبه به جنگ و فتوحات گذشت، اما گاه لحظاتى را هم به مجالست با شاعران و ادیبان مىگذراند. این مجالس که به دلیل پیروزى در جنگها به شکل خصوصى و عمومى برگزار مىشد و اتفاقاً به مناظره و مفاخره قتیبه با شاعران سپرى مىشد، شادمانى خاطر او را فراهم مىکرد.
محمد بن واسع، اصم بن حجاج، (مدیحه سراى قتیبه در باب عظمت فتوحاتش)، کعب اشترى، (شاعر دربار وى) نهار بن توسعه (شاعر خاندان مهلب بن ابى صفره) عبدالرحمن بن حمانه باهلى، (مرثیهسراى قتیبه) و داوود بن جریر از مشهورترین شاعران درگاه وى مىباشند. امیر در حالات و مواقع خاص با آنان به مناظره و مفاخره مىپرداخت. گاهى نیز شاعرانى، مانند نهاربن توسعه موردخشم یا عفو و عطاى او قرار مىگرفتند. ناگفته نماند شعراى مذکور در مدح او مبالغه کردهاند. 28
علاوه بر این، قتیبه با روحانى معابد حوزه فتوحات در شرق مناظرهاى در اهمیت فتح سرزمینها و موسیقى داشته است. مناظرههاى دیگر او با ردههاى مختلف اجتماع، خصوصاً ادیبان نقل شده که موضوعات آن رزم، جنگ، خلقت و… مىباشد که جهت اختصار از ذکر آن خوددارى مىشود. 29
خطبهها
از قتیبه خطبههاى فراوان بر جاى مانده است. این خطبهها معمولاً به هنگام اعزام نیرو، تشویق سپاهیان به جنگ، شرح خاطرات نبرد و امور سیاسى مهمى، چون قضیه خلافت سلیمان بن عبدالملک و عزل قتیبه از امارت خراسان بوده است. خطبههاى او معمولاً طولانى، مفصل، مزیّن به صنایع ادبى و داراى استوارى و غناى خاصى مىباشد. این سخنان که ابتدا به صورت شفاهى بود و بعدها مکتوب شد از دخالت راویان و تصرف ناسخان و نویسندگان در امان نمانده است. 30
از میان خطبههاى به یادگار مانده از او، خطبههایى که در هنگام فتح تخارستان در سال 86ه، فتح سغد در 93ه، فتح چاچ و نیز آغاز خلافت سلیمان در 96ه ایراد کرده، مشهورتر است. 31 آیات قرآن، صنایع ادبى، ذکر ماجراهاى تاریخى و عبرت آموزى از آنان (مانند داستان یهودیان بنى نضیر)، فاش ساختن ماهیت دستگاه اموى، مذمت امراى قبلى خراسان. دامن زدن به اختلافات عربهاى شمالى و جنوبى، انتقاد از مردم خراسان و شام، شکایت از زمانه، و مسائل غیراخلاقى موضوعات خطب وى را تشکیل مىدهد. 32
بررسى این خطبهها علاوه بر تخصص در امور ادبى، به مطالعه پراکندگى عرب در خراسان و آگاهى از اوضاع اجتماعى سیاسى آن دوره کمک فراوان مىکند. در این میان، خطابههاى طولانى وى که در موقعیتهاى خاص ایراد شده، به لحاظ ادبى در خور توجه است. 33
رسائل
از قتیبه نامههاى فراوان باقى مانده است. این نامهها که معمولاً مشتمل بر امور سیاسى، اجتماعى، مفاخرات قبیلهاى و انتقاد از دستگاه اموى بوده براى افرادى، چون حجاج بن یوسف ثقفى، عبیداللَّه بن زیاد ظبیان از سران حکومتى امویان و خلیفه سلیمان بن عبدالملک نوشته شده است. بررسى نامههاى مذکور علاوه بر جنبههاى ادبى، نشان دهنده توسعه امور ادارى دیوان برید (پست و جاسوسى) در دوره امویان بوده و و خواننده را با سیاستهاى امراى اموى در قلمرو ایران آشنا مىکند. از میان نامهها، نامهاى که به سلیمان بن عبدالملک نوشته شده محل تأمل فراوان است چرا که سند عزل و قتل قتیبه محسوب مىگردد. منابع تاریخى از سه نامه قتیبه به سلیمان خبر مىدهند که محتواى اصلى آنها عبارتست از: ابراز تسلیت به مناسبت مرگ ولید، تبریک خلافت سلیمان، شرح مشکلات فتح خراسان و اصرار بر ابقاى مقام خویش، انتقاد از امراى قبلى اموى در خراسان و تهدید به خلع و عزل سلیمان. 34
خلق و خوى
قتیبه به عنوان یکى از شجاعان و قهرمانان و مردان دوراندیش و فصیح معرفى شده است. در شجاعت او حرفى نیست ولى دوراندیش بودنش را باید کمى با احتیاط نگریست. علاوه بر اینها وى به خوشگذرانى و عیاشى، شراب خوارى و مىگسارى علاقهمند بود. قضاوت درباره خلق و خوى او بسیار دشوار و متناقض است. 35 محققان ایرانى شخصیت بد و تاریکى از وى ارائه مىدهند و متون عربى وى را قهرمان دلاور یاد مىکنند36 سیاست جنگى او شبیه عمر بن خطاب بود و به سپاهیان اجازه سکونت دائم نمىداد. وى هنگام فتوحات با بهرهگیرى از آرایش جنگى خاص و برنامه جنگى دقیق سپاهیان را روانه نبرد مىکرد و به تجهیز سپاه به اسلحههاى گرانبها علاقهمند بود. حملاتش صاعقه وار بود اما آرامش خاطر را از دست نمىداد. در فتح سرزمینها تواضع نشان مىداد و دیگران را به جاى خودش فاتح معرفى مىکرد. در ترویج اسلام میان امراى محلى ماوراءالنهر نقش داشت. گاهى نیز فتوحات، او را دچار کبر و غرور مىکرد. حقوق سپاهیان را از غنیمتها به طور کامل مىپرداخت. به دستگاه اموى کاملاً وفادار بود و در غنیمتهاى دولت دزدى و خیانت نمىکرد. در برابر حَجّاج اطاعت و تسلیم عجیبى داشت. به آرایش سیاسى هیئتهاى اعزامى به مناطق مختلف، خصوصاً چین، توجه خاصى مىکرد. قریحه شاعرى هم داشت. به کار بردن الفاظ قرآنى در خطب و رسائل، حاکى از تسلط او بر این متن عظیم دارد. 37
قتل قتیبه
قتیبه در پایان سال ۹۶ه، پس از ده سال امارت خراسان از قدرت خلع و با حیله سلیمان بن عبدالملک و به دست سپاهیانش کشته شد. محل قتل او «منیک» موضعى در فرغانه؛ یعنى همان محل قلعه افشین بود. طبرى روایتى مبتنى بر پیش گویى قتل او در سال 98ه و اطلاع وى از این مطلب را آورده است. مدفن وى کشور چین نبود بلکه در ناحیه رباط سرهنگ (کاخ) و محل زیارت عموم بود. تاریخ مرگ وى به اختلاف 96، 97، 98، 99ه و سن او 45، 46، 48، 55، 74 سالگى ذکر شده است. داستان قتل وى به صورت روایى و مفصل در تاریخ طبرى آمده است. و قصد ما در این بخش تحلیل عوامل قتل وى است. 38 بر اساس روایات، ده عامل براى قتل وى مىتوان در نظر گرفت.
1. مهمترین عامل توقف فتوحات و قتل قتیبه، مرگ حجاج بن یوسف (د 95ه) بزرگترین حامى اش و مرگ ولید بن عبدالملک (د 96ه) بود که امیر پیشرفتش را مدیون آن دو مىدانست. وفادارى او به دو فرد مذکور نشان دهنده اعتماد حجاج و ولید به قتیبه است که حکومت مستقل خراسان را در مرزهاى شرقى در دست داشت. اما با مرگ آنها دیگر این اعتماد از سوى قتیبه مشاهده نمىگردد؛ مىتوان گفت سلیمان از هیبت و مقام او مىترسید و سریع وى را از حکومت خراسان عزل کرد.
2. مسأله ولایت عهدى: ظاهراً ولید در دوران خلافت جهت خلع سلیمان از ولىعهدى حکومت و انتصاب فرزندش با حجاج و قتیبه هم راى شده بود. در بى لیاقتى سلیمان به حکومت هیچ شکى نیست، اما این هم رایى حجاج و قتیبه از روى ترس یا چاپلوسى، به صورت مستقیم یا با نامهنگارى، سبب کینه توزى سلیمان شده و بعد از مرگ ولید، انتقام سختى از عاملان قضیه کشید. سلیمان. علاوه بر شکنجه و آزار محمد بن قاسم (فاتح سند و خویشاوند حجاج) با دسیسهاى طراحى شده، قتیبه را کشت. 39
3. اهمیت خراسان و امارات قتیبه: امیر ده سال براى فتح آن جا زحمت کشیده بود و خود را محق به ولایت آن سرزمین مىدانست. با آغاز حکومت سلیمان، امارت قتیبه در معرض تهدید بود. این احساس خطر از نامههاى قتیبه به سلیمان کاملاً هویداست. قتیبه که خود نمک پرورده امویان بود در صدد مقابله با فتنههاى سلیمان برآمد اما موفق نشد. 40
4. فتنهگرى اطرافیان سلیمان: به نظر مىآید دربار سلیمان پناهگاه فراریان از سیاست و سختگیریهاى حجاج، هم چون خاندان یزید بن مهلب بود. در این که اینان چه قدر در تحریک سلیمان در خلع قتیبه و قتلش دست داشتهاند، به طور قطع نمىتوان نظر داد. این مساله را نباید فراموش کرد که قتیبه مفضل برادر یزید را به دستور حجاج اسیر و اذیت کرده بود. 41
5. کودتاى فرماندهان نظامى زیر دست قتیبه: امراى زیر دست وى وابسته به قبایلى بودند که همراه قتیبه در فتوحات شرکت مىکردند. از مشهورترین امرا وکیع بن حسّان (رئیس قبیله تمیم) بود. وى که سابقه بدى در دزدى بیت المال بصره داشت، به دستور حجاج و به دست قتیبه عزل شد. وکیع از چشم قتیبه افتاده بود و امیر او را به امارت شهرها منصوب نمىکرد. عزل وکیع از ریاست بنى تمیم به دست سردار باعث کینه وى شد. ظاهراً عدهاى از قبیله بنى تمیم هم به دست قتیبه مجازات و کشته شده بودند. به هنگام عزل سلیمان از خلافت، وکیع که از محتواى نامهها خبردار شده بود برضد امیر اقدام کرد و با حمله به خیمه و خرگاه قتیبه او را کشت. قتیبه که از مدتها پیش، به رفتارهاى او مشکوک شده بود هرگز به فکر نابودى اش نیفتاد. وکیع در این فتنه اکثر برادرانش را جز دو نفر کشت و با این کار براى مدتى امارت خراسان را در دست گرفت اما با آغاز حکومت یزید بن مهلت، از امارت خلع و به زندان افتاد. سرداران دیگر، حصین بن منذر، حیان نبطى، مولاى مصقله بودند که ظاهراً نفر اول از ارکان مهم این توطئه بود. میثم بن منخل، جحم بن زهر جعفى، عبداللَّه بن علوان، سعد بن مجد، عبداللَّه بن اهتم از زیردستان و غلامان قتیبه بودند که به وى خیانت کردند و او را به قتل رساندند.
اگر ورقاء بن نصر باهلى همان ورقاء، حاکم بیکند باشد وى هم به دلیل رفتار قتیبه با خانوادهاش، کینه توزانه در این قتل شرکت کرد. سوال این است که قتیبه با داشتن هزار سپاهى بصرى، هفت هزار کوفى و هفت هزار موالى خراسانى، چرا از یارى این نیروهاى به ظاهر وفادار در هنگام توطئه محروم ماند؟ بهتر است در این جا عوامل دیگر قتل قتیبه هم مورد لحاظ قرار گیرد. در انتهاى درگیرى قتیبه تنها همراه چند نفر غلام و شاهزادگان عجمى و برادرانش با شور و اشتیاق مىجنگیدند. او آن قدر جنگید که طناب چادرهاى خیمهاش کنده شد و ستون خیمه بر بالاى او فرود آمد و شورشیان بر او ریخته و او را به قتل رساندند. 42
6. عامل دیگر قتل قتیبه رفتار و خلق و خوى وى بود. او با قبایل عرب در پایان فتوحات رفتار خوشى نداشت. در خطبههایش بدگویى از اعراب مشاهده مىشود. او درست زمانى که قبایل را باید به خود نزدیک مىکرد آنها را از خود راند. دیگر این که قتیبه قبیله مهمى نداشت تا از وى حمایت کند. 43
7. تکیه به عجم و موالى: قتیبه و عدّه زیادى از یارانش عرب بودند. وى علاوه بر آوردن عناصر غیر عرب در میان اعراب، به آنها توجه خاصى داشت. بعدها نوادگان قتیبه، در گفتارهایشان به همین موضوع اشاره کردهاند. روایات بى شمارى از عجمان در تایید شخصیت و مقام قتیبه وجود دارد که ممکن است جعلى باشد اما اشارات قتیبه به اهمیت نیرو و توان عجمان انکار ناشدنى است. بعد از مرگ قتیبه بسیارى از امراى محلى تا مدتها نام فرزند خود را قتیبه مىگذاشتند. 44
8. اگر چه برخى منابع قتیبه را مرد زرنگى معرفى مىکنند، او با همه درایتش با خیانت سرداران خود مواجه شد. قتیبه درباره وکیع با جدیت برخورد نکرد و فریفته تمارض وى شد. وى نه تنها به پند ناصحان که او را به فرار به ایالات شرقى ترغیب مىکردند گوش نداد، بلکه فریب آنان را خورد که وى را به شورش علیه سلیمان مىخواندند. قتیبه هرگز سپاهیان زیر دستش را به لحاظ امانت دارى و وفادارى امتحان نکرد. 45
9. در این که آیا ابتدا قتیبه علیه سلیمان شورش کرد و او را از خلافت عزل کرد یا عکس آن رخ داد، نقلهاى مختلف و متضادى به چشم مىخورد. تبیین اولیه این مسأله، مقصر اصلى را مشخص مىکند. در این خصوص نامههاى قتیبه و سلیمان اسناد خوبى هستند؛ در آن نامهها – که پیکهاى خلیفه مأمور بودند آنها را با صداى بلند و در حضور همگان بخوانند – سلیمان به نوعى زیردستان و مردم عامه را برضد قتیبه شورانده بود. شورشى که خطبههاى فصیح قتیبه هم آن را آرام نکرد. آن گاه قتیبه، سلیمان را از خلافت عزل کرد. قول دیگر در این باره، گفتار وامبرى است که عقیده دارد سلیمان به دلیل بعد مسافت (شام تا چین) از کشتن قتیبه ناتوان شده بود و با حیله وى را به خراسان خواند و علیه او دسیسه کرد. 46
10. اختلافات اعراب شمالى و جنوبى: قتیبه، مانند بسیارى از امراى دیگر، قربانى کینه و اختلاف اعراب شد، او، به این اختلاف دامن نمىزد اما با عزل وکیع از امارت قبیله تمیم، برخورد با خاندان عبداللَّه بن اهتم و خاندان مهلب و بدگویى از اعراب در خطب خویش سبب شد که وى قربانى اختلافاتى شود که دستگاه اموى آن را برنامه ریزى و اجرا مىکرد. شعر فرزدق، (د 110ه) بر این مساله گواهى مىدهد. 47
کارنامه اعمال
با همه صفات و خصوصیات زندگى و اخلاقى قتیبه قضاوت یکسویه، بدون توجه به حقایق تاریخى صحیح نمىنماید. فتوحات سردار عرب مرزهاى اسلامى را گسترش داد. قتیبه در بخارا به ساختن مسجد و انتخاب امام جماعت براى مسلمانان و دستور ترجمه کردن قرآن به فارسى همت گماشت و در سمرقند، بتکدهها و معابد بودایى و زرتشتى را خراب کرد و کتابهاى آنان را آتش زد. این رفتار با توجه به دستور قرآن و سنت نبوى که مبتنى بر آزاد گذاشتن اقلیتهاى دینى در امور دینى خود به شرط پرداخت جزیه مىباشد، محل تامل است.
خونریزىهاى منسوب به او در ماورالنهر تا حدى مبالغهآمیز است48 و عدهاى آنها را به یزید بن مهلب نسبت مىدهند. در برخى متون، از قتیبه و سیاستش تمجید شده است. تبدیل بخارا به پادگان نظامى و اهمیتى که این شهر بعدها (در دوره سامانى) پیدا کرد، مرهون اقدام قتیبه است. سیاست او در سازش با امراى محلى و انتصاب ایشان به حکومت ولایات، داخل کردن عناصر غیر عرب به سپاه عرب، تبلیغ و تشویق مردم براى شرکت در نماز جمعه، مراقبت از مرزها براى پیشگیرى از حملات ترکان، به کار بردن نرمش و خشونت در مواقع مناسب، برخورد با ملل مفتوحه، نشان دادن ابهت سپاه عرب و تنبیه خائنان به معاهدات صلحآمیز، بسیار محل توجه است.
مرگ قتیبه ربع قرن فتوحات عرب را به تأخیر انداخت. حاکم بعدى نتوانست با جدّیت قتیبه، فتوحات را دنبال کند. رمز موفقیت او در توان نظامى، استفاده از تجربهها و توصیههاى
حجاج و دیپلماسى دقیق او بود. قتل قتیبه تجربهاى تلخ براى اعراب و مردم خراسان و ایالات شرقى بود، چرا که جانشینان قتیبه به مردم ظلم و ستم بسیار کردند و آن ایالات در آیندهاى نه چندان دور، به صحنه حوادث سیاسى و آشوبهاى پرتلاطمى تبدیل شد. 49
پىنوشتها
1. بالان لقب امیر قتیبه بن مسلم است که به ترکى یعنى عسل، در زبان هندى یعنى زلف کوتاه و به فارسى به معناى بیل آهنى آمده است. احتمالاً کلمه بالان از بالا به معناى فراز و بلند است و بالان اسم مصدر است. بالاى، مشتق از همین کلمه منسوب به قریه بالا و ممکن است از بالاى (به معنى بالا، روى، فوق) مشتق شده باشد. کما اینکه در زبان سغدى هم به همین معنى آمده است. (ر، ک: بدرالزمان قریب، فرهنگ سغدى، چاپ اول (تهران، انتشارات فرهنگان، ۱۳۷۴ش) ص ۳۵۳؛ دهخدا؛ لغتنامه، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۳۹ش) ج ۳ پ ۴۲۴۱ – ۴۲۵۰ – ۴۲۶۶.
2.
3. سمعانى، الانساب، (وزارت المعارف للتحقیقات العلمیة، ۱۳۸۳ق) ج ۲، ص71؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، (القاهره، بى تا) ج 3، ص 249. المبرد، الکامل فى اللغة و الادب (بیروت، مکتبه المعارف) ج 2، ص 237.
4. على بن عبدالواحد ابن اثیر. اللباب فى تهذیب الانساب (مکتبه المقدسى، ۱۳۵۷ق) ج ۱، ص ۹۳ – ۹۴.
5. سمعانى، پیشین، ج ۲، ص ۷۱؛ ابن خلکان، پیشین، ج ۳، ص ۲۳ – ۱۹۷؛ شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبى، سیر اعلام النبلاء، (موسسه الرساله، ۱۴۱۳ق) ج ۴، ص ۴۱۰-۴۱۱.
6. ابن خلکان، پیشین، ج ۳، ص ۲۴۹؛ خلیفه بن خیاط عصفرى، تاریخ، (دارالفکر، ۱۴۲۱ق) ص ۱۴۲؛ على بن عبدالواحد ابن اثیر، الکامل فى التاریخ (بیروت، دارالفکر، ۱۳۹۸ق) ج ۳، ص268؛ على بن الحسین مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1367ش) ج 2، ص 63؛ ابوحنیفه احمد بن داود دینورى، اخبار الطوال، تصحیح عبدالمنعم عامر (قاهره. وزارة الثقافه و الارشاد القومى، 1960م) ص 280؛ عبدالحى گردیزى، زین الاخبار، تصحیح سعید نفیسى، ص 83.
7. ابن اثیر، اللباب، فى تهذیب الأنساب، ج ۱، ص ۹۳ – ۹۴؛ ابن قتیبه، المعارف، ص4-6. (دارالمعارف مصر، بى تا) ص 406 – 576.
8. ابن اثیر، اللباب فى التهذیب الانساب، پیشین، ج ۱، ص ۹۳ – ۹۴؛ ابن قتیبه دینورى، الشعر و الشعرا، (دارالثقافه، بى تا) ج ۱، ص ۴۴۹؛ ابى عمر احمد بن محمد ابن عبدربه، العقد الفرید، (بیروت، دارالکتب العربى، ۱۳۶۸ق) ج ۲، ص ۱۴۶.
9. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۳ش)، ج ۹، ص ۳۹۱۱ – ۳۹۱۲.
10. ابن حَزم اندلسى، جمهره انساب العرب (دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۳ق) ص ۳۲۴، طبرى، پیشین، ج ۹، ص ۳۸۶۳ – ۳۹۱۱ – ۳۹۱۲، اسحاق بن ابراهیم حصرى، زهر الآداب و ثمر الالباب، تصحیح على محمد یحادى (داراحیاء الکتب العربیه، بىتا)، ج 2، ص 937؛ عمر رضا کحالّه، اعلام النساء فى عالمى و الاسلام (موسسه الرساله، 1404ق) ج 4، ص 322 – 323؛ ابن خلدون، العبر، ج 2، ص 152، 151؛ درباره صهبا کنیزى که در زمان قتل قتیبه به همراه او بود و در آن واقعه کشته شد نیز اطلاع دقیقى بدست نیامد. ر. ک طبرى، پیشین، ج 6، ص 9 – 390.
11. ابن حزم اندلسى، پیشین، ص ۲۶۴؛ ابن قتیبه، المعارف، پیشین، ص ۴۰۷؛ ابن اثیر، الکامل، پیشین، ج ۳، ص ۱۹ – ۲۲ – ۲۸؛ ابن خلکان، پیشین، ج ۳، ص ۲۵۱؛ شمس الدین ذهبى، پیشین، ج ۴، ص ۴۱۱؛ سمعانى، پیشین، ج ۲، ص ۲۷۵.
12. احمد بن یحیى بلاذرى، فتوح البلدان، ترجمه آذرتاش آذرنوش، (بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۷۳) ص ۲۲۳ – ۲۷۸ – ۲۲۳؛ خلیفه بن خیاط عصفرى. پیشین، ص ۲۲۹؛ مؤلف نامعلوم، العیون و الحدائق، (بغداد، مکتبة المثنى، بىتا) ج 3، ص 2 – 3؛ ابراهیم بیضون، من دوله عمر الى دوله عبدالملک، (بیروت، دارالنهضة العربیة الطباعة و النشر) ص 315 – 316.
13. احمد بن یحیى بلاذرى، پیشین، ص ۳۰۷؛ محمد بن عبدالمنعم حمیرى، روض المعطار فى خبر الاقطار، تحقیق احسان عباس، (مکتبه لبنان) ص ۱۶۱.
14. محمد بن جریر طبرى، پیشین، ج ۹، ص ۳۸۰۳ – ۳۸۰۴ – ۳۸۰۵؛…
15. همان، ص ۳۸۰۵.
16. همان، ص ۳۸۰۵، ۳۸۰۶، ۳۸۰۸؛ ابوالفداء، تقویم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آیتى، (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران) ص ۱۲۳؛ ابى قاسم عبیداللَّه ابن خرداذبه، المسالک و الممالک، ترجمه حسین قرهچانلو (تهران، 1370ش) ص 147 – 157؛ نرشخى، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمد بن محمد بن نصر القبادى (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، بىتا) ص 181؛ ارمینوس وامبرى، تاریخ بخارا، ترجمه احمد محمود ساداتى (موسسه مصریه العامه، بىتا) ص 59.
17. محمد بن جریر طبرى، پیشین، ص ۳۸۱۰ – ۳۸۱۱ – ۳۸۱۷ – ۳۸۱۸ – ۳۸۲۲ تا ۳۸۲۵؛ احمد بن یحیى بلاذرى، پیشین، ص ۳۰۷ – ۳۰۸؛ خلیفه بن خیاط عصفرى، پیشین، ص ۲۴۳، ابوبکر محمد بن جعفر نرشخى، پیشین، ص ۱۱ تا ۱۵ – ۶۱ تا ۶۹ – ۷۲ – ۷۳؛ شمس الدین ذهبى. دول الاسلام، (بیروت، موسسه الاعلمى للمطبوعات، ۱۴۰۵ق) ص ۷۶۷؛ همو، سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۴۱۰؛ حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، انتشارات جاویدان، بىتا)، ج 2، ص 389؛ اسحاق بن حسین بن منجم، آکام المرجان فى ذکر المدائن المشهور فى کل المکان، ترجمه محمد آصف فکرت (انتشارات آستان قدس) ص 88.
18. محمد بن جریر طبرى، پیشین، ج ۹، ص ۳۸۲۶ تا ۳۸۲۸؛ احمد بن یحیى بلاذرى، پیشین، ص ۳۰۸.
19. محمد بن جریر طبرى، پیشین، ج ۹، ص ۳۸۳۴ – ۳۸۳۵ – ۳۸۵۱.
20. همان، ج ۹، ص ۳۸۵۳ تا ۳۸۶۴؛ ابوحنیفه احمد بن داود دینورى، پیشین، ص ۳۰۷.
21. ابوبکر احمد بن ابراهیم همدانى ابن فقیه، مختصر کتاب البلدان، (بغداد، مکتبه المثنى، ۱۳۰۲ق) ص ۲۰۹؛ على اکبر دهخدا، پیشین، ج ۳۷، ص ۱۴۶.
22. رضا مرادزاده، چگونگى نفوذ و گسترش اسلام در چین، چاپ اول (انتشارات آستان قدس رضوى، ۱۳۸۲ش) ص ۸۸، ۸۹؛ سرتوماس آرنولد، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابوالفضل عزّتى تهران، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران) ص ۲۱۵.
23. ه، ر، گیب، فتوحات عرب در آسیاى مرکزى، ترجمه حسین احمدپور، (اختر، بىتا) ص 56 – 86.
24. محمد بن عبدالمنعم حمیرى، پیشین، ص ۱۶۱.
25. احمد بن یحیى بلاذرى، پیشین، ص ۳۰۷؛ طبرى، پیشین، ج ۹، ص ۳۸۶۶.
26. همان، ج ۹، ص ۳۸۱۷ – ۳۸۱۸ – ۳۸۴۴.
27. ر. ک، جاحظ بصرى، البیان و التبیین، (مکتبه التجارى الکبرى، ۱۳۵۱ق) ج ۱، ص ۲۹۷.
28. ابن قتیبه دینورى، عیون الاخبار، (قاهره، دارالکتب المصریه العامه بالقاهره، ۱۳۴۳ق) ج ۲، ص ۳۲ – ۲۵۸ – ۳۳۳؛ طبرى، پیشین، ج ۹، ص ۳۹۱۱ – ۳۹۱۲؛ العیون و الحدائق، (بغداد، مکتبه المثنى، بىتا) ج 3، ص 3، 2؛ ابن قتیبه دینورى، الشعر و الشعرا، پیشین، ج 1، ص 448 – 449؛ یافعى، مراة الجنان عبرة الیقضان (دارالکتب العلمیه، بى تا) ج 1، ص 159؛ محمد بن عمران مرزبانى، الموشّح فى مآخذ العلماء و الشعراء، الطبعة الثانیه (المطبعة السلفیه، 1385ق) ص 109 – 110.
29. ابن عبدربه، پیشین، ج ۱، ص ۲۷۴ – ۳۷۳؛ ابن قتیبه، عیون الاخبار، پیشین، ج ۲، ص ۱۲۳ – ۱۲۴؛ اسحاق بن ابراهیم حصرى، پیشین، ج ۲، ص ۱۰۹۳؛ ابن خلکان، پیشین، ج ۱، ص ۲۹ – ۲۹۰.
30. احمد زکى صفوه، جمهرة خطب العرب (مکتبه و مطبعه مصطفى بابى، ۱۹۳۳م) ج ۱، ص ۲۹۰، ۲۹۲.
31. همان، ج ۱، ص ۲۹۲ – ۲۹۴ – ۲۹۶.
32. ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج ۲، ص ۲۹۲؛ ابن عبدربه، پیشین، ج ۴، ص ۱۲۶ – ۱۲۷؛ احمد زکى صفوه، پیشین، ج ۱، ص ۲۹۳ تا ۲۹۶.
33. مسعودى، پیشین، ج ۲، ص ۷۰۷ – ۷۰۸؛ صفوه، پیشین، ج ۱، ص ۲۹۸.
34. مسعودى، ج ۲، ص ۱۲۴؛ ابن قتیبه؛ عیون الاخبار، پیشین، ج ۲، ص ۳۲، ۲۲۲؛ العیون و الحدائق، پیشین، ج ۳، ص ۱۷؛ ابن عبدربه، پیشین، ج ۴، ص ۳۱۷ – ۳۱۸ – ۴۲۶ – ۴۲۷؛ احمد زکى صفوه، پیشین، ج ۱، ص ۲۹۸.
35. احمد بن یحیى بلاذرى، پیشین، ص ۵۱، العیون و الحدائق، پیشین، ج ۳، ص ۱۷.
36. محمد شفیق غربال، دائره المعارف الاسلامیه المیسرّه، (انتشارات فرانکلین، بىتا) ص 1370؛ عباس اقبال، خاندان نوبختى (کتاب خانه طهورى، بىتا) ص 164؛ على اکبر دهخدا، پیشین، ج 2، ص 15 – 20؛ مرتضى راوندى، تاریخ اجتماعى ایران، (تهران، نتشارات امیر کبیر، 1354) ج 2، ص 55 – 124.
37. محمد بن جریر طبرى، پیشین، ج ۹، ص ۳۸۶۳ تا ۳۸۶۵، ۳۸۱۰ تا ۳۸۱۲ – ۳۸۹۱؛ ابن عبدربه، پیشین، ج ۴، ص ۳۷. ۳۸ و ج ۱، ص ۱۳۴؛ ارمینوس وامبرى، پیشین، ص ۵۹؛ کارل بروکلمان، تاریخ ملل و دول اسلامى، ترجمه هادى جزایرى، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب) ص ۱۱۶؛ احمد زکى صفوه، پیشین، ج ۲، ص290-291.
38. محمد بن جریر طبرى، ج ۹، ص ۳۸۱۰ – ۳۹۱۰؛ ابواسحاق اصطخرى، مسالک و الممالک، ترجمه محمد بن اسعد بن عبداله تسترى، تصحیح ایرج افشار (۱۳۷۳) ص ۳۵۴؛ ابن قتیبه، المعارف، ص ۴۳۳، شمس الدین ذهبى، سیر اعلام النبلاءِ، پیشین، ج ۱، ص ۱۵۹؛ یافعى، پیشین، ج ۴، ص ۴۱۰؛ نرشغى، پیشین، ص ۸۰، ۸۱، ۸۲؛ ارمینوس وامیرى، پیشین، ص ۶۶.
39. تاریخ طبرى، ج ۹، ص ۳۸، ۹۳، ۹۴.
40. همو، ص ۳۸۹۵، ۳۸۹۶.
41. مطهر بن طاهر مقدسى، آفرینش و تاریخ، ترجمه شفیعى کدکنى، (تهران، ۱۳۷۴ش) ص ۹۲۵؛ یعقوبى، پیشین، ج ۲، ص ۲۵۴، ۲۵۳.
42. ابوالحسن على بن حسین بن مسعودى، پیشین، ج ۲، ص ۷۰۸، ۷۰۷؛ ابن عبدربه، پیشین، ج ۱، ص ۵۱ – ۹۸؛ شمس الدین ذهبى، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام (دارالکتب العربى) ج ۶، ص ۴۵۵؛ احمد بن یحیى بلاذرى، پیشین، ص ۳۰۹ تا ۳۱۵؛ طبرى، پیشین، ج ۹، ص ۳۸۹۹ تا ۳۹۰۸؛ احمد محمود ساداتى، تاریخ المسلمین فى شبه قاره هند و پاکستانیه و هزاره هند، طبعة الثالثه (چاپخانه نهضة الشمس جامعة القاهره) ص ۵۲.
43. ابن فقیه همدانى، پیشین، ص ۳۱۵.
44. یعقوبى، پیشین، ج ۲، ص ۲۵۳ – ۲۵۴؛ العیون و الحدائق، ج ۳، ص ۱۹؛ ارمینوس وامبرى، پیشین، ص ۴۰.
45. ابن عبدربه، پیشین، ج ۲، ص ۲۲۸.
46. طبرى، پیشین، ج ۹، ص ۳۸۹۷؛ احمد بن یحیى بلاذرى، پیشین، ص ۳۱۲ – ۳۱۳؛ ارمینوس وامبرى، پیشین، ص ۶۶.
47. مقدسى، پیشین، ص ۹۲۵.
48. در این خصوص زرین کوب معتقد است در صحت نظریات بیرونى در فتح خوارزم که به موجب آن قتیبه کتب و علماى خوارزم را از میان برده، باید تردید کرد و این که علما و کاهنان خوارزم مردمان را به شورش علیه او فراخواندهاند نیز مورد شک است، این داستانها اخبار و روایات شفاهى است که از قبیله با آب و تاب تعریف مىکردند. لذا بررسى مطالعات اقدس نعمت درباره فتح خوارزم لازم است. ر. ک عبدالحسین زرّین کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ سوم، (تهران، انتشارات امیر کبیر، 1363ش) ص 21، 22، 148، 369.
49. خلیفه بن خیاط عصفرى، پیشین، ص ۲۲۲؛ محمد بن جریر طبرى، پیشین، ج ۹، ص ۳۹۱۰؛ ریچارد نیلسون فراى، بخارا دست آورد قرون وسطى، ترجمه محمود مهدوى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، بىتا) ص 34 تا 38؛ مرتضى راوندى، پیشین، ص 34؛ رضا مرادزاده، پیشین، ص 88؛ ه. ر. گیب، پیشین، ص 49 – 50 – 56 – 86 – 90.
منابع
– آرنولد، سرتوماس، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابوالفضل عزّتى (انتشارات دانشگاه تهران، بىتا).
– ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (انتشارات جاویدان، بىتا).
– ابن اثیر، جزرى، ابوالحسن على بن عبدالواحد، الکامل فى التاریخ (بیروت، دارالفکر، ۱۳۹۸ق).
– ابن اثیر، جزرى، – اَللبُاب فى تهذیب الانساب، (مکتبه المقدسى، ۱۳۵۷ق).
– ابن حزم اندلسى، ابى محمد على بن احمد بن سعید، جمهره انساب العرب، (دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۳ق).
– ابن خردادبه، ابى قاسم عبیداللَّه بن عبداللَّه، المسالک الممالک، ترجمه حسین قره چانلو، (تهران، ۱۳۷۰ش).
– ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر، ترجمه عبدالمحمد آیتى، (مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، ۱۳۶۵ش).
– ابن خلکان، احمد بن احمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، (القاهره، بىتا).
– ابن عبدربه، ابى عمر احمد بن محمد، العقد الفرید، (بیروت، دارالکتب العربى، ۱۳۶۸ق).
– ابن فقیه، ابوبکر احمد بن ابراهیم همدانى، مختصر کتاب البلدان، (بغداد، مکتبه المثنى، ۱۳۰۲ق).
– ابن منجّم اسحاق بن حسین، آکام المرجان فى ذکر المدائن المشهور فى کل المکان، ترجمه محمد آصف فکرت، (انتشارات آستان قدس، بىتا).
– ابوالفداء، -، تقویم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آیتى، (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، بىتا).
– اجتهادى، ابوالقاسم، بررسى وضع مالى و مالیه مسلمین از آغاز تا پایان دوره اموى، (سروش، ۱۳۶۳ش).
– اصطخرى، ابواسحاق ابراهیم. مسالک و ممالک، ترجمه محمد بن اسعد بن عبداللَّه تُسترى. تصحیح ایرج افشار، (۱۳۷۳ه ش).
– اقبال آشتیانى، عباس، خاندان نوبختى (کتابخانه طهورى، بىتا).
– برو کلمان، کارل، تاریخ ملل و دول اسلامى، ترجمه هادى جزائرى (بنگاه ترجمه و نشر کتاب).
– بلاذرى، احمد بن یحیى، فتوح البلدان، ترجمه آذر تاش آذرنوش، (بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۷۳).
– بیضون. ابراهیم، من دوله عمر الى دوله عبدالملک (بیروت، دارالنهضه العربیه للطباعه و النشر).
– جاحظ بصرى، ابى عثمان عمرو بن محبوب، البیان و التبیین، (مکتبه التجارى الکبرى، ۱۳۵۱ق).
– حتّى، فیلیپ خلیل، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم، (۱۳۸۰ش).
– حصرى، قیروانى، اسحاق بن ابراهیم بن على، زهرا الاداب و ثمر الالباب، تصحیح على محمد بجادى (داراحیاء الکتب العربیه، بىتا).
– حمیرى، محمد بن عبدالمنعم، روض المعطار فى خبر الاقطار، تحقیق احسان عباس، (مکتبه لبنان، بىتا).
– دهخدا، على اکبر، لغت نامه، (انتشارات دانشگاه تهران، مهرماه ۱۳۳۹ش).
– دینورى، ابن قتیبه، ابومحمد عبداللَّه بن مسلم، المعارف، (دارالمعارف بمصر، بىتا).
– -، الشعر و الشعراء، (دارالثقافه، بىتا).
– -، عیون الاخبار (دارالکتب المصریه العامه بالقاهره، ۱۳۴۳ق).
– دینورى، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تصحیح عبدالمنعم عامر (قاهره، وزاره الثقافه و الارشاء القومى، ۱۹۶۰م).
– ذهبى، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان، سیر اعلام النبلاء. (موسسه الرساله، ۱۴۱۳ش).
– -، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام (دارالکتب العربى).
– -، دُول الاسلام (بیروت، موسسه الاعلمى للمطبوعات، ۱۴۰۵).
– راوندى، مرتضى، تاریخ اجتماعى ایران، چاپ دوم (موسسه انتشارات امیر کبیر، ۱۳۵۴ش).
– زرکلى. خیرالدین، الاعلام قاموس اشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، الطبعه الثانیه.
– زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ سوم (تهران، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۲ش).
– سایکس، سرپرسى. تاریخ ایران، ترجمه محمد تقى فخرداعى گیلانى، چاپ سوم، (على اکبر اعلمى، ۱۳۴۳ش).
– سمعانى، ابوسعد عبدالکریم بن محمود. الانساب (وزاره المعارف للتحقیقات العلمیه، ۱۳۸۳ق).
– صفوه، احمد زکى، جمهره خطب العرب (مکتبه و مطبعه مصطفى بابى، ۱۹۳۳م).
– -، جمهره رسائل العرب، (مطبعه مصطفى بابى، ۱۳۵۶ق).
– طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۳ش).
– عصفرى، خلیفه بن خیاط، تاریخ (دارالفکر، ۱۴۲۱ق).
– غربال، محمد شفیق، دائره المعارف الاسلامیه المیسّره، (انتشارات فرانکلین، بىتا).
– فراى، ریچارد نلسون، بخارا دستآورد قرون وسطى، ترجمه محمود مهدوى، (بنگاه ترجمه و نشر کتاب، بىتا).
– قریب بدر الزمان، فرهنگ سغدى (انتشارات فرهنگان، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۴ش).
– کحالّه، عمر رضا، اعلام النساء فى عالمى و الاسلام (موسسه الرساله، ۱۴۰۴ق).
– گردیزى، ابوسعید عبدالحى بن ضحاک بن محمود، زین الاخبار، تصحیح و مقدمه سعید نفیسى.
– گیب، ه. ر، فتوحات عرب در آسیاى مرکزى، ترجمه حسین احمد پور، (اختر، بىتا).
– المبرد، ابى عباس محمد بن یزید، الکامل فى الغة و الادب (بیروت، مکتبه المعارف، بىتا).
– مرادزاده، رضا، چگونگى نفوذ و گسترش اسلام در چین، چاپ اول، (انتشارات آستان قدس رضوى، ۱۳۸۲ش).
– مرزبانى، ابوعبداللَّه محمد بن عمران، الموشّح فى مآخذ العلماء و الشعراء، (المطبعه السلفیه. طبعه ثانیه، ۱۳۸۵ق).
– مسعودى، ابوالحسن على بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده (انتشارات علمى فرهنگى، ۱۳۶۷ش).
– مقدسى، مطهربن طاهر، البدء و التاریخ، (آفرینش و تاریخ) ترجمه شفیعى کدکنى، (تهران، ۱۳۷۴ش).
– نرشخى، ابوبکر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمد بن محمد بن نصر القبادى، (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، بىتا).
– وامبرى، ارمینوس، تاریخ بخارا، ترجمه احمد محمود ساداتى، (موسسه مصریه العامه، بىتا).
– یافعى، مراة الجنان و عبرة الیقظان (دارالکتب العلمیه، بىتا).
– یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب بن واضح، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، (بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۳ش).
– العیون والحدائق، مجهول المولف، (مکتبه المثنى، بغداد، بىتا).
● منبع: نوروزى، زهرا. «زندگى و کارنامه سیاسى قتیبة بن مسلم باهلى». تاریخ اسلام، شماره 21 (بهار 1384).
منبع:
- سایت مشاهیر تاریخ ما، اِنی کاظمی
- http://bashgah.net/fa/category/show/70474
تاریخ ما امیدوار است با انتشار بیوگرافی بزرگان تاریخ، قدمی در راستای بهبود وضعیت فرهنگی و حافظه تاریخی مردم کشورمان بردارد. / انی کاظمی