زندگینامه اسباط
زندگینامه مشاهیر تاریخ ما:
اَسباط: پیامبرانى از آلیعقوب، قبایل دوازدهگانه بنىاسرائیل
أسباط جمع سِبْط و برگرفته از ریشه «سـبـط» است.[1] کاربردهاى متفاوت این مادّه و مشتقّات آن[2] و گزارشهاى واژهنگاران از معناى آن نشان مىدهد که ریشه «سـبـط» در اصل به معناى امتداد و انتشار امورى بهکار مىرود که منشأ و ریشه واحدى داشته و امتداد و انتشار آنها بهصورت طبیعى و آسان صورت مىگیرد.[3] کاربرد در مواردى چون: درختى بلند و پرشاخ و برگ در میان رملها[4]، موى صاف و آویخته[5]، باران انبوه[6]، نوادگان و افراد یک نسل[7] مؤیّد این معناست، بر همین اساس گروهى معتقدند که سِبْط به معناى نوه[8] و بیشتر نوه دخترى[9] و اسباط به معناى نوادگان و نسلى که همگى مانند شاخههاى یک درخت، از یک پدر و امتداد او هستند، بهکار مىرود.[10] فرزند و نواده برخوردار از جایگاهى ویژه در میان یک نسل پدرى را نیز گفتهاند[11] که به رغم نادر بودن، هماهنگى قابل توجهى با موارد کاربرد نخستین سبط در عهد عتیق، ظاهر آیات مربوط و نیز احادیث اسلامى دارد؛ همچنین در صورت اضافه به یهود* و بنىاسرائیل، معناى قبیله (=گروهى از یک ریشه پدرى) براى آن گفته شده است. در تفاوت سبط و قبیله گفتهاند: اوّلى در مورد نسل اسحاق* و دومى در باره نسل اسماعیل* و براى بازشناسى آنها از یکدیگر بهکار مىرود.[12] کاربرد سبط به معناى گروه و جماعت در برخى احادیث[13] مؤیّد معناى اخیر است.
از سوى دیگر عربى یا دخیل بودن سِبْط و أسباط مورد اختلاف است. برخلاف سیوطى که سبط را یک واژه دخیل عِبرى و از مُبهمات قرآن مىداند[14]، گروهى دیگر بر عربى بودن آن تأکید مىورزند[15]؛ همچنین برخى خاورشناسان نیز معتقدند که واژه سِبْط پس از ورود به زبان عربى، بر اساس قواعد آن جمع بسته شده است، با این تفاوت که برخى آن را عِبرى و برگرفته از «شبط» به معناى «عصا» یا «جماعتى که رئیسى با عصا آنان را رهبرى مىکند» و برخى دیگر سریانى مىدانند.[16] آرتور جفرى، ریشه اصلى آن را واژهعبرى دانسته و شمار قابل توجهى از پژوهشگران اروپایى را یاد مىکند که بروامگیرى مستقیم سِبط از زبان عبرى حجت آوردهاند. [17] گزارش این دسته از پژوهشگران درباره وجود واژگانى بسیار نزدیک به سبط در زبانهاى آرامى، سبایى، آشورى، عبرى و دیگر زبانهاى سامىـحامى، در کنار کاربرد فراوان آن در عهد عتیق و نبود شاهد مستندى درباره کاربرد آن در اشعار عربى پیش از اسلام، مىتواند مؤیّدى بر معرّب بودن سِبْط باشد. [18] یادکرد قرآن از اسباط در کنار نامهایى چون ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، موسى، عیسى(علیهم السلام)و… (بقره/2، 136، 140؛ نساء/4،163) که همه عبرى و کاملاً براى اهل کتاب، آشناست مىتواند مؤید دیگرى بر دخیل و معرّب بودن سبط و آشنایى کامل اهل کتاب با آن و نیز مصادیق اسباط باشد.
سبط در عهدین:
عهد عتیق (ترجمه فارسى و عربى) پس از گزارش وصیّتهاى یعقوب* به پسرانش در زمان مرگ، در کنار بیان نام و تصویرى از شخصیّت هریک از آنها از زبان یعقوب(علیه السلام)، آنان را ۱۲ سبطِ اسرائیل (یعقوب)[۱۹] مىخواند. اسامى آنها عبارت است از: رِءُوْبِن، شِمْعُوْن، لِیْوِى، یِهُوْداه، زِبُوْلُوْن، یِسَّاکار، دان، گاد، آشِیْر، نَفْتالِى، یُوْسِف و بِنیامِین.[20] با توجه به اینکه در موارد متعددى از این افراد با عنوان «پسران یعقوب(علیه السلام)» یاد شده است[21] و فقط در اینجا آن هم پس از بیان وصیتهاى یعقوب(علیه السلام) با عنوان «اسباط» معرفى مىشوند، شاید بتوان گفت که در این کاربرد، سبط به معناى وصىّ و جانشین برگزیده و موعود براى یعقوب(علیه السلام)است، لیکن وصیّتهاى ویژه یعقوب به یوسف پیش از دیگران[22] و داستان خواب یوسف مبنى بر سجده برادران در برابر او[23] (یوسف /12، 4ـ6) فقط جانشینى یوسف(علیه السلام)را مىرساند. تورات نیز که تصویر آن از برادران یوسف(علیه السلام) ـبه جز بنیامینـبه مراتب تیرهتر از سیماى آنان در قرآن است[24] (یوسف /12، 5ـ9، 15ـ18، 20، 77، 91، 95، 97) هیچ اشارهاى به نبوّت آنها نمىکند. نسل هر یک از پسران یعقوب(علیه السلام)نیز با اضافه به اسم هر یک از آنها در جاى جاى عهد عتیق (ترجمه فارسى و عربى) با نام سِبْط خوانده شدهاند.[25] در این کاربرد، هر سبطى متشکّل از قبایل متعدّدى بوده و در معرفى و شناخت هویّت افراد و گروهها بهکار مىرود.[26] از گزارش تورات برمىآید که نوادگانیعقوب(علیه السلام)پیش از افزایشپرشمارشان، بیشتر با نام بنى*اسرائیل خوانده مىشدند[27]؛ امّا پساز خروج از مصر و بیشتر براى ساماندهى نظامى جنگجویان و بر اساس انتساب به یکى از پسران یعقوب به اسباط دوازدهگانه تقسیم شدند.[28] (قس: اعراف /7،160) سِبط لِیْوِىْ که بهسبب ارائه خدمات دینى در معبد، معاش آن بهوسیله سبطهاى دیگر تأمین مىشد، جزو اسباط دوازدهگانه به شمار نرفته[29] و به جاى آن سِبْطإفْرَیِمْ و مِنَسِّهْ (دو پسر یوسف(علیه السلام)) قرارداشتند.[30]
اسباط دوازدهگانه که با گذشت زمان پرشمار مىشدند با تقسیم سرزمین موعود میان خود[31] هریک داراى رئیس و استقلال شده[32] و با حفظ ارتباط[33] تا زمان مرگ سلیمان*، در سرزمین واحدى مىزیستند؛ امّا پس از مرگ وى دشمنى میان سبط یهودا* و اِفْریِمْ به تجزیه سرزمین به دو بخش منجر شد[34]؛ سبط یهودا و بنیامین با پیوستن به رِحَبْعامْ، فرزند سلیمان(علیه السلام)، بخش جنوبى سرزمین را «کشور یهودا» و اسباط دهگانه دیگر با پیوستن به یارُبْعامِ پسر نِباطْ، بخش شمالى را «اسرائیل» نام نهادند.[35]
گزارش عهدین از حضور پررنگ و نمادین اسباط و شماره دوازدهگانه آنها در فرهنگ و حیات دینى یهود، از جایگاه ممتاز آنان در نزد یهودیان خبر مىدهد. مواردى چون قطعهسنگهاى گرانبها و منقّش به نام 12 سبط بنىاسرائیل در سینه بند هارون[36] و لباس رسمى کاهن بزرگ به نشان نیابت از آنان[37]، جاسوسان گسیل شده از سوى موسى(علیه السلام)به کنعان[38] (قس: مائده /5، 12)، انبیاى صغارِ پس از موسى(علیه السلام)(=>همین مقاله)، انواع هدیه و قربانى براى خدا[39]، وکلاى سلیمان[40] و مجسّمههاى شیر بر روى پلههاى ششگانه تخت وى[41]، حتى مدت زمان زینت زنان[42] و جز آن[43]، عدد 12 داشتهاند، چنانکه این عدد اساس دستهبندى تیرهها، قبایل و عشیرههاى بنىاسرائیل، مورد توجّه در پیدایش پسران[44] و مبناى نظام شمارشى بابلیان بوده است.[45] در عهد جدید نیز 12 رسول برگزیده عیسى(علیه السلام)[46]، دروازههاى دوازدهگانه اورشلیم جدید با سر درِ منقّش به نام اسباط اسرائیل[47] و تقسیم رؤیاهاى آسمانى به 12 قسم از سوى یوحنّا[48] و جز آن[49] از این قبیل است.
اسباط در قرآن :
واژه اسباط ۵ بار در ۵ آیه از ۴ سوره قرآن آمده است. در آیه ۱۶۰ اعراف /۷ که بهصورت نکره آمده، مراد از آن تیرهها و گروههاى دوازدهگانه قوم موسى(علیه السلام) است؛ اما در موارد دیگر (بقره/2، 136، 140؛ آلعمران/3،84؛ نساء/4، 163) اسباط داراى «ال» تعریف بوده و از آن به عنوان دریافت کنندگان وحى یاد مىشود. خلط میان این دو و نیز تأثیرپذیرى شمار قابل توجهى از منابع تاریخى[50]، تفسیرى[51] و نیز برخى منابع حدیثى[52] مسلمانان از گزارشهاى عهد عتیق، دیدگاههاى متفاوت و گاه متضادّى را درباره معناى لغوى سبط و مصادیق اسباطِ دریافت کننده وحى پدید آورده است. آیه 160 اعراف/7 از تقسیم قوم موسى(علیه السلام)به 12 گروه که ظاهراً بر اساس انتساب آنان به پسران دوازدهگانه یعقوب(علیه السلام) (ر.ک: یوسف/12، 4) صورت گرفته، سخن مىگوید: «وقَطَّعنـهُمُ اثنَتَى عَشرَةَ اَسباطـًا اُمَمـًا…». بیشتر مفسّران، «اَسباطاً» را به سبب جمع بودن، بدل از «اثنَتَى عَشرَةَ» ، تمیز آن را «فرقة» (در تقدیر) و «أمماً» را نعتِ «اَسباطاً» یا حال از آندانستهاند[53]؛ یعنى هریک از اسباط خود چندین سبط و گروه پرشمار بودهاند.[54] برخى نیز آن را تمیز و به منزله مفرد دانستهاند.[55] چنانکه از بخش بعدى آیه نیز برمىآید، مفسّران سبب دستهبندى یاد شده را که بنا بر ظاهر آیه در زمان موسى(علیه السلام)روى داده است[56]، تسهیل در اداره امور آنان و پیشگیرى از اختلاف بر سر آب، غذا و… مىدانند.[57] قرآن در ادامه با شمردن نعمتهاى الهى بر اسباط (قبایل دوازدهگانه) همانند 12 چشمه، سایبانى از ابر، مَنّ و سَلْوى (اعراف/7، 160) اجازه سکونت در بیتالمقدس، بهرهمندى از مواهب آن، آمرزش گناهان به شرط فرمانبردارىاز خداوند (اعراف/7، 161) یاد مىکند و اینکه چگونه به رغم همه آنها دست به نافرمانى، ستمگرى و تحریف کلام الهى زده و گرفتار عذاب شدند.(اعراف/ 7، 160، 162) (=>باب حطّه، اصحاب قریه، اصحاب سبت)
آیات دیگر اسباط در کنار گزارش یکى از باورهاى مهم دینى اهل کتاب درباره هویّت دینى شمارى از پیامبران پیشین به ویژه ابراهیم(علیه السلام)، آنرا به چالش کشیده (بقره/2،140؛ آلعمران/3،67) و با معرّفى «ارسال رسل و انزال کتب» به عنوان یک حرکت توحیدى واحد (نساء/4،163)، نگرش قوم گرایانه و انحصارطلبانه به تاریخ انبیا و دین ابراهیم(علیه السلام) را ردمىکند. (بقره/2،140) تأمّل در برخى آیات (بقره/2،133، 140ـ141؛ آلعمران/3، 65ـ68) به ویژه مقایسه آن با پارهاى از گزارشهاى تورات[58] نشانمىدهد که هر یک از یهود و نصارا* با پیوند هویّت دینى و نژادى خویش به ابراهیم*(علیه السلام)(از طریق اسباط => یعقوب => اسحاق)، خود را وارث همه وعدههاى خداوند به وى، همچنین فرزند و حبیب خدا (مائده/5،18) پنداشته و با افتخار به آن (بقره/2،140؛ آلعمران/3،67)، هدایت و حقّ ورود به بهشت را فقط در گرو یهودى و نصرانى شدن مىدانستند (بقره/2،111، 135)، ازاینرو قرآن با گزارش بخشهاى ویژهاى از کارها و سخنان پیامبران یاد شده، افزون بر تنزیه آنان از باورهاى شرکآلود و کفرآمیز اهل* کتاب، بر هویّت واحد و توحیدى دین آنان که همان دین حنیف ابراهیم است، تصریح کرده (بقره/2، 124ـ133، 135) و در ادامه با تأکید بر لزوم ایمان به همه انبیاى الهى از جمله اسباط بر عدم فرقگذارى میان آنان تصریح مىکند: «قولوا ءامَنّا بِاللّهِ وما اُنزِلَ اِلَینا وما اُنزِلَ اِلى اِبرهیمَ و اِسمـعیلَ واِسحـقَ ویَعقوبَ والاَسباطِ وما اوتِىَ موسى و عیسى وما اوتِىَ النَّبِیُّونَ مِن رَبِّهِم لانُفَرِّقُ بَینَ اَحَد مِنهُم ونَحنُ لَهُ مُسلِمون». (بقره/2،136 و نیز آلعمران/3،84) قرآن که با نگرشى فراتر از زمان، مکان و نژاد، چنین ایمانى را «اسلام» (آلعمران/3، 84ـ85)، «مایه حتمى هدایت» (بقره/2،137)، «دین حنیف ابراهیم» (بقره/2،135 قس: همان، 137) مىداند در ادامه با ردّ صریح یهودى و نصرانى بودن انبیاى یاد شده، اهل کتاب را به سبب تحریف و کتمان حقایق، ستمگر مىخواند: «اَم تَقولونَ اِنَّ اِبرهیمَ واِسمـعیلَ و اِسحـقَ ویَعقوبَ والاَسباطَ کانوا هودًا اَو نَصـرى قُل ءَاَنتُم اَعلَمُ اَمِ اللّهُ…». (بقره/2،140)
در آیه ۱۶۳ نساء /۴ از نزول وحى بر اسباط، همانند شمارى از پیامبران بزرگ، یاد شده است: «اِنّااَوحَینا اِلَیکَ کَما اَوحَینا اِلى نوح والنَّبِیّینَ مِن بَعدِهِ واَوحَینا اِلى اِبرهیمَ واِسمـعِیلَ واِسحـقَ ویَعقوبَ والاَسباطِ وعِیسى واَیّوبَ و یونُسَ و هـرونَ و سُلَیمـنَ وءاتَینا داوودَ زَبورا». این آیه در ادامه گزارش قرآن از تاریخ شرک آلود و کفرآمیز حیات دینى یهود، به ویژه چگونگى برخورد آنان با انبیا که تبعیض بین پیامبران و انکار رسالت پیامبر اسلام را از سر عناد و لجاجت معرفى مىکند، آمده (نساء/4، 150ـ162) و در پاسخ آنان، نزول وحى بر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را استمرار حرکت همه انبیا (نساء/4، 164ـ165) از جمله پیامبران یاد شده مورد تأیید اهل کتاب مىداند که به رغم همه تفاوتها داراى هویت و هدفى واحد است. (نساء/4،164ـ165) چنان که شمارى از دانشمندان شیعه[59] و سنّى[60] نیز برداشت و بعد توجیه کردهاند، تصریح آیه مبنى بر وحى بر اسباط، قرار گرفتن نام آنان در کنار پیامبران یادشده و نیز لزوم ایمان به آنها در ردّ تبعیض بین انبیاى الهى، پیامبر بودن آنان را مىرساند؛ امّا هویّت آنان مورد اختلاف است. دیدگاه مشهور[61] مفسّران اهل سنّت ـکه به پیروى از مفسّران نخستینى چون قُتاده، سدّى و محمدابناسحاق، آنان را همان پسران دوازدهگانه یعقوب(علیه السلام)دانستهاند[62]ـ به سبب تصویر ارائه شده از برادران یوسف(علیه السلام) در قرآن، از سوى مفسّران شیعه[63] و برخى دیگر از اهل سنّت[64] ـکه بر اساس دلایلى از کتاب، سنّت و عقل معتقد به عصمت انبیا(علیه السلام)حتّى پیش از بلوغ و نبوّت نیز هستندـ دچار چالش شده است.
قرآن امورى چون حسادت، توطئه قتل یوسف(علیه السلام)، اتّفاق نظر براى به چاه افکندن وى، دروغگویى و صحنهسازى براى فریب پدر و گمراه خواندن وى، فروختن یوسف(علیه السلام) و اتّهام دزدى به وى، اعتراف به گناه و طلب مغفرت الهى (یوسف/12، 5ـ9، 15ـ18، 20، 77، 91، 95، 97) را به آنها نسبت مىدهد که از ساحت انبیا به دور است. برخى با اعتقاد به پیامبرى و اسباط بودن پسران یعقوب و براى تنزیه آنان، امور یاد شده را گناه صغیره یا مربوط به پیش از بلوغ و نبوّت دانستهاند[65] که ازسوى شمارى از مفسّران گروه دوم و با استناد به آیات 9 و 97 یوسف/12 رد شده است.[66] عالمانى چون شریف مرتضى (م.436ق.)، طوسى (م.460ق.) و طبرسى (م.546ق.) در عین پذیرش اسباط بودن پسران یعقوب(علیه السلام)، با این توجیه که وحى فقط بر برخى از آنان ـکه در امور یاد شده دخیل نبودندـ نازل شده بود، سبب نسبت نزول وحى بر همه اسباط را موظّف بودن همه آنها به پیروى از وحى دانستهاند[67]؛ اما این دیدگاه همانند دیدگاه گروه نخست از مفسّران اهل سنّت با امور زیر سازگار نیست: ظاهر آیات یاد شده، لزوم ایمان به همه اسباط، صریح نبودن آن در برادران یوسف[68](علیه السلام)، عدم یاد کرد قرآن از آنها به عنوان پیامبر در آیات دیگر[69] و انتساب امور یاد شده به همه آنان، به جز بنیامین. مهمتر از همه اگر آنان مراد بودند تعبیر «یعقوب و بنیه» (بقره/2،132ـ133) رساتر و روشنتر بود.[70] پندار پیامبرى برادران یوسف(علیه السلام)ـ که متأثّر از اطلاق اسباط بر آنان در تورات و تطبیق آنها بر اسباط دریافت کننده وحى، پدید آمده، ـدر احادیث اسلامى نیز رد شده است.[71]
مفسّرانى که برادران یوسف(علیه السلام) را اسباط دریافت کننده وحى نمىدانند در تعیین مصداق آن، دیدگاه یکسانى ندارند. در این میان دیدگاهىکه با تطبیق آن بر گروههاى دوازدهگانه قوم موسى(علیه السلام)(اعراف/7،160) نسبت نزول وحى به آنان را برانگیخته شدن پیامبرانى از میان آنها دانسته[72] یا بدون هرگونه توضیح و تعیینى آن را نوادگان یعقوب و نسل پسران وى تفسیر مىکند[73]، با این امور سازگار نیست: ظاهر آیات مورد بحث، وجود «ال» تعریف، برداشت عموم مفسّران و نیز نسبت «ظلم» و «فسق»ى که قرآن به اسباط قوم موسى(علیه السلام)مىدهد. (اعراف/7، 160، 162ـ163) تطبیق اسباط بر همه پیامبران از نسل انبیاى یاد شده در آیات، به ویژه از نسل یعقوب(علیه السلام)[74] یا پیامبرانى چون داود*، سلیمان، یونس*، ایّوب* و… که پس از موسى(علیه السلام) از میان بنىاسرائیل برانگیخته شدند[75] نیز مطرح شده است، چنانکهبرخى با افزودن یوسف، موسى وعیسى(علیهم السلام)آنها را پیامبرانى از نسل اسحاق و یعقوب(علیهما السلام)، نیز دانستهاند.[76] این دیدگاههاى نزدیک به هم با آیات مربوط سازگار نیست، زیرا در آیات 163ـ164 نساء/4 پس از ذکر اسباط، از عیسى، ایوب، یونس، هارون، سلیمان، داوود و موسى(علیهم السلام) نیز یاد مى شود، چنانکه ذکر اسباط پس از یعقوب(علیه السلام) در آیات 136 و 140 بقره/2؛ 84 آلعمران/3 و 164 نساء/4 نشان مىدهد که اسباط به احتمال زیاد در دوره تاریخى پس از یعقوب(علیه السلام) و پیش از موسى(علیه السلام)مىزیستهاند. گزارشهاى عهدین[77]، همچنین آیاتى چون 33 و 65 آلعمران/3 نشان مىدهد که ترتیب تاریخى در ذکر نام پیامبران یاد شده در آیات 136 بقره /2، و 84 آلعمران/3، رعایت شده است؛ همچنین نام بردن از اسباط در قالب لفظِ جمعى که مفرد آن یک وصف عام است و پرهیز از ذکر نام یکایک آنها، مىتواند از پایین بودن مقام و منزلت اسباط نسبت به پیامبران یاد شده حکایت کند، چنانکه پارهاى خاورشناسان آن را «انبیاى صغارِ» موردِ اعتقاد یهود مىدانند که 12 تن بودهاند.[78] نام آنها که بعضاً معاصر یکدیگر و همگى از مصنّفان عهد عتیق بوده و در دوره تاریخى میان موسى و عیسى(علیهما السلام)مىزیستهاند از این قرار است: هُوْشِیَعِ، یهوْئِیْلْ، عامُوْسْ، عُوْبَدْیاهِ، یُوْناهِ، مِیْکاهِ، ناحُوْمِ، حَبَقُّوْقِ، صِفَیْناهِ، حگىَّ، زِکرْیاهِبنبِرِکْیاهِ و مَلاکِیء.[79] این دیدگاه با دوره تاریخى یاد شده و نیز گزارشهاى ارائه شده از عهد عتیق سازگارى ندارد.
اسباط و مصادیق و جنبههاى گوناگون آن و اغلب بهصورت جزئىتر و روشنتر در برخى احادیث منسوب به پیامبر(صلى الله علیه وآله)و پیشوایان معصوم شیعه(علیهم السلام)نیز مورد توجّه قرار گرفته است. در پارهاى احادیث، وجود دو سبط براى هر پیامبرى پس از وصىّ وى[80]، برترى اسباطِ پیامبران نسبت به مردمان دیگر در نزد خدا پس از انبیا و اوصیا[81]، همچنین شهادت شمار فراوانى از اسباط به همراه دهها پیامبر و وصىّ در طول تاریخ و در سرزمین کربلا[82] گزارش شده است، چنانکه در کاربردى نسبتاً گسترده درباره امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)و درپى مقایسه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و على(علیه السلام)با دیگر انبیا و اوصیا، آن دو، سرور[83]، برترین[84]، بهترین[85] و خاتمِ اسباط[86] و نیز دو سبط پیامبر(صلى الله علیه وآله)[87] خوانده شدهاند[88]؛ همچنین اسباط دریافت کننده وحى، 12 تن[89] و از میان نوادگان یعقوب(علیه السلام)[90] معرفى شدهاند.
نتیجه اینکه بر اساس گزارش هر چند متفاوت تورات و قرآن، حضرت ابراهیم(علیه السلام) در سنین کهنسالى از نبود فرزندى که وارث وى باشد، اندیشناک بود، از اینرو خداوند به وى وعده تولد اسماعیل و سپس اسحاق را داد (هود/11، 71ـ72؛ ابراهیم /14، 39؛ عنکبوت /29، 27) و اینکه نسل وى از طریق آن دو گسترش یافته و اقوام فراوانى پدید خواهند آورد.[91] (قس: آلعمران/3، 33ـ34؛ انعام/6، 84ـ87) در گزارش تورات و برخلاف خواست قلبى ابراهیم(علیه السلام)مجراى تحقّق همه وعدههاى خدا در مورد جانشینى، وراثت و ازدیاد نسل وى، اسحاق و پس از وى یعقوب(علیه السلام)و پسران او معرفى شده است.[92] (قس: بقره/2،141) حتّى اسحاق به عنوان ذبیح معرّفى مىشود.[93](قس: صافّات/37، 101ـ113) در مقابل، از اسماعیل و فرزندان وى تصویر نسبتاً تیرهاى ترسیم شده و در یک مورد به پیدایش 12امیر و سرور از میان فرزندان وى و نیز قبایل دوازدهگانه از آنان اشاره مىشود[94]، بر ایناساس به نظر مىرسد وعده آمدن اسباط به عنوان پیامبرانى دوازدهگانه از همان ابتدا توسط ابراهیم(علیه السلام) داده شده بود که تورات آن را همان پسران دوازدهگانه یعقوب و نیاکان بنىاسرائیل مىداند. از گزارشهاى لغوى، تفسیرى و روایى گفته شده برمىآید ـچنانکه شمار قابل توجهى از مفسّران نیز آن را به صراحت[95] یا بهصورت یکى از احتمالات[96] گفتهاندـ گروه یاد شده افراد خاصّى[97] از میان نوادگان یعقوب بودهاند که افزون بر استمرار نژادى، به اعتبار جانشینى آن حضرت،دنباله معنوى او نیز به شمار رفته و بر اساس ظاهر آیات مربوط و تصریح افرادى چون شیخ طوسى[98]، پس از یوسف(علیه السلام) و پیش از موسى(علیه السلام)در مصر* و میان بنىاسرائیل رسالت داشتهاند. از آیه 34 غافر/40 برمىآید که دراین دوره هیچ پیامبر بزرگى در میان بنىاسرائیل برانگیخته نشد. تورات نیز با مسکوت گذاشتن این مرحله تاریخى تنها به مرگ یوسف*(علیه السلام) و برادرانش در مصر، ازدیاد نسل بنىاسرائیل و آزار و اذیّت آنان به دست پادشاهى که نام یوسف را نشنیده بود، اشاره کرده، آنگاه با یک جهش تاریخى، بلافاصله پس از پایان سفر تکوین، به سفر خروج و داستان تولّد موسى*(علیه السلام)و تلاشهاى وى براى رهایى بنىاسرائیل پرداخته است.[99]
منابع
الاتقان فى علوم القرآن؛ الاحتجاج؛ الامالى، صدوق؛ املاء ما من به الرحمن؛ الانتصار اهم مناظرات فى شبکات الانترنت؛ بحارالانوار؛ تاج العروس من جواهر القاموس؛ تاریخ الامم و الملوک، طبرى؛ تاریخ الیعقوبى؛ التبیان فى اعراب القرآن؛ التبیان فى تفسیر القرآن؛ التحقیق فى کلمات القرآن الکریم؛ ترتیب کتاب العین؛ تفسیر القرآن العظیم، ابنکثیر؛ تفسیر القرآن الکریم، ابوحمزه ثمالى؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب؛ تفسیر المنار؛ تنزیهالانبیاء؛ تهذیب الاحکام؛ جامع البیان عنتأویل آىالقرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبى؛ الخرائج و الجرائح؛ دلائل الامامه؛ روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم؛ سنن ابنماجه؛ سنن الترمذى؛ شرح الاخبار فى فضائل الائمه الاطهار(علیهم السلام)؛ الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیه؛ علل الشرایع؛ فتح البارى شرح صحیح البخارى؛ فىظلال القرآن؛ قاموس الکتاب المقدس؛ القاموس المحیط؛ الکافى؛ کامل الزیارات؛ کتاب مقدس (عهدین)؛ الکشاف؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ کفایة الاثر فى النص على الائمة الاثنى عشر؛ کمال الدین و تمام النعمه؛ لسانالعرب؛ المتوکلى فیما ورد فى القرآن؛ مجمع البحرین؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ المستدرک على الصحیحین؛ مسند احمدبنحنبل؛ مکیال المکارم فى فوائد الدعا للقائم(عج)؛ معجم الفروق اللغویه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ مناقب آلابىطالب؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ النهایة فى غریب الحدیث و الاثر؛ نهجالبلاغه؛ واژههاى دخیل در قرآن مجید؛ وسائلالشیعه.
A Hebrew and English Lexicon of the Old Testment.
پی نوشت:
[۱]. ترتیب العین، ص359؛ الصحاح، ج3، ص1129؛ القاموس المحیط، ج1، ص903، «سبط».
[۲]. ترتیب العین، ص359؛ الصحاح، ج3، ص1129؛ النهایه، ج2، ص334، «سبط».
[۳]. مفردات، ص394؛ الفروق اللغویه، ص271؛ التحقیق، ج5، ص33، «سبط».
[۴]. الفروق اللغویه، ص271؛ القاموس المحیط، ج2، ص362؛ تاج العروس، ج10، ص273.
[۵]. ترتیب العین، ج7، ص219؛ القاموس المحیط، ج1، ص903.
[۶]. القاموس المحیط، ج1، ص903، «سبط».
[۷]. ترتیب العین، ص359؛ الصحاح، ج3، ص1129؛ التحقیق، ج5، ص33، «سبط».
[۸]. الصحاح، ج3، ص1129؛ التحقیق، ج5، ص35، «سبط».
[۹]. الفروق اللغویه، ص271.
[۱۰]. مجمع البیان، ج4، ص752؛ مفردات، ص222؛ التحقیق، ج5، ص33، «سبط».
[۱۱]. لسان العرب، ج7، ص310؛ مجمع البحرین، ج2، ص326؛ تاج العروس، ج10، ص273، «سبط».
[۱۲]. ترتیبالعین، ص359؛ الصحاح، ج3، ص1129؛ مجمع البحرین، ج2، ص326، «سبط».
[۱۳]. الکافى، ج1، ص444؛ نهج البلاغه، خطبه 171؛ التبیان، ج7، ص56.
[۱۴]. المتوکلى، ص126؛ الاتقان، ج2، ص316.
[۱۵]. املاء ما من به الرحمن، ج1، ص203؛ التبیان فى اعراب القرآن، ج1، ص203؛ روح المعانى، مج4، ج6، ص26.
[۱۶]. واژههاى دخیل، ص115؛ قاموس الکتاب المقدس، ص455.
[۱۷]. واژههاى دخیل، ص115؛
A Hebrew and English Lexicon of the Old Testment؛ P986 – 987.
[۱۸]. واژههاى دخیل، ص115؛
A Hebrew and English Lexicon of the Old Testment؛ P986 – 987.
[۱۹]. کتاب مقدس، تکوین ۳۵: ۱۱؛ ۳۷: ۴.
[۲۰]. همان، تکوین ۴۹: ۲ـ28.
[۲۱]. همان، تکوین ۳۳: ۵، ۷؛ ۳۴: ۲۵، ۲۷.
[۲۲]. همان، تکوین ۴۷: ۲۹ – ۳۱؛ ۴۸: ۲۲.
[۲۳]. همان، تکوین ۳۷: ۵ـ7، 9.
[۲۴]. همان، تکوین ۳۷: ۲ـ36؛ 38: 15ـ18؛ اعداد1: 2ـ44؛ 26: 55؛ اخبار اول: 28: 1.
[۲۵]. همان، اعداد ۱: ۴ـ54؛ 2: 1ـ34.
[۲۶]. همان، ۱۸: ۱۱، ۲۱؛ ۱۹: ۸، ۳۱، ۳۹، ۴۸؛ ۲۱: ۷، ۲۷.
[۲۷]. همان، خروج ۱ـ30؛ 31: 2، 6؛ 35: 30، 34، 38.
[۲۸]. همان، اعداد ۱: ۴ـ54؛ 2: 1ـ34.
[۲۹]. همان، اعداد ۱: ۴۷ـ51، 53؛ 26: 22.
[۳۰]. همان، اعداد ۱: ۳۲ـ35.
[۳۱]. همان، اعداد ۲۶ : ۵۳ – ۵۶.
[۳۲]. همان، اعداد ۱: ۴ـ16؛ اخبار اول 27: 5ـ22.
[۳۳]. قاموس الکتاب المقدس، ص70.
[۳۴]. کتاب مقدس، شموئیل دوم ۲: ۴ـ9؛ 19: 41ـ43.
[۳۵]. همان، اخبار دوم ۱۰: ۱ـ14.
[۳۶]. همان، خروج28: 21؛ 39: 14.
[۳۷]. قاموس الکتاب المقدس، ص540.
[۳۸]. کتاب مقدس، توریّة مثنّى ۱: ۲۲ـ24.
[۳۹]. همان، لویان ۲۴: ۵؛ اعداد ۷: ۸۴ـ87؛ 29: 17؛ عزرا 8: 35.
[۴۰]. همان، ملوک اول ۴: ۷.
[۴۱]. همان، ملوک اول ۱۰: ۲۰.
[۴۲]. همان، استیر ۲: ۱۲.
[۴۳]. همان، یوشع ۳: ۱۲؛ ۴: ۲ـ4؛ 8ـ9؛ شموئیل دوم 2: 15؛ ملوک اول 7: 25؛ 18: 31.
[۴۴]. همان، اخبار اول ۲۵: ۹ـ31.
[۴۵]. قاموس الکتاب المقدس، ص608.
[۴۶]. کتاب مقدس، انجیل مَرْقُس ۳: ۱۴ـ15؛ انجیل لُوقا 6: 13.
[۴۷]. همان، مکاشفات یوحنا ۲۱: ۱۲.
[۴۸]. همان، مکاشفات یوحنا ۷: ۴ـ8.
[۴۹]. همان، انجیل متى: ۱۹: ۲۸؛ ۲۶: ۵۳؛ مکاشفات یوحنا ۷: ۵ـ7؛ 12: 1؛ 14: 16.
[۵۰]. تاریخ یعقوبى، ج1، ص31؛ تاریخ طبرى، ج1، ص191ـ192؛ مروج الذهب، ج1، ص43ـ44.
[۵۱]. جامع البیان، مج1، ج1، ص789؛ کشف الاسرار، ج1، ص380؛ تفسیر ابنکثیر، ج1، ص193.
[۵۲]. الکافى، ج8، ص116؛ کمال الدین، ص216؛ المستدرک، ج2، ص570.
[۵۳]. مجمع البیان، ج4، ص752؛ التفسیر الکبیر، ج15، ص33؛ تفسیر قرطبى، ج7، ص193.
[۵۴]. الکشاف، ج2، ص168؛ التفسیر الکبیر، ج15، ص33؛ التحقیق، ج5، ص35.
[۵۵]. التحقیق، ج5، ص35.
[۵۶]. روح المعانى، مج7، ج12، ص184؛ التحقیق، ج5، ص34.
[۵۷]. مجمع البیان، ج4، ص754؛ روح المعانى، مج 1، ج1، ص271؛ فى ظلال القرآن، ج3، ص1381.
[۵۸]. کتاب مقدس، تکوین ۲۲: ۱۰، ۱۳؛ ۲۶: ۳ـ5؛ 27: 1ـ38؛ 50: 25ـ26؛ 49: 28؛ خروج 1: 1ـ7.
[۵۹]. تنزیه الانبیاء، ص68؛ الانتصار، ج4، ص65؛ مکیال المکارم، ج2، ص336.
[۶۰]. الکشاف، ج1، ص195، 197؛ التفسیرالکبیر، ج8، ص132؛ روحالمعانى، مج1، ج1، ص395.
[۶۱]. تفسیر المنار، ج6، ص69.
[۶۲]. جامعالبیان، مج1، ج1، ص438؛ تفسیر قرطبى، ج2، ص96؛ تفسیر ابنکثیر، ج1، ص193.
[۶۳]. التبیان، ج۱، ص482؛ مجمعالبیان، ج1، ص405؛ المیزان، ج11، ص93ـ94.
[۶۴]. روح المعانى، مج1، ج1، ص621.
[۶۵]. تنزیه الانبیاء، ص68؛ الانتصار، ج4، ص65.
[۶۶]. التبیان، ج6، ص101؛ مجمعالبیان، ج5، ص324؛ روحالمعانى، مج1، ج1، ص621.
[۶۷]. تنزیه الانبیاء، ص68؛ التبیان، ج1، ص482؛ مجمعالبیان، ج1، ص405.
[۶۸]. تفسیر المنار، ج6، ص69؛ المیزان، ج11، ص93.
[۶۹]. التبیان، ج1، ص482؛ مجمعالبیان، ج1، ص405؛ روحالمعانى، مج1، ج1، ص621.
[۷۰]. روحالمعانى، مج7، ج12، ص277.
[۷۱]. الکافى، ج8، ص246؛ علل الشرایع، ج1، ص244؛ کمال الدین، ص144.
[۷۲]. فتح البارى، ج6، ص298؛ تفسیر المنار، ج6، ص69؛ المیزان، ج1، ص312.
[۷۳]. الکشاف، ج1، ص195؛ التفسیر الکبیر، ج4، ص92؛ کنز الدقایق، ج2، ص167.
[۷۴]. التحقیق، ج5، ص33.
[۷۵]. المیزان، ج3، ص336.
[۷۶]. التبیان، ج1، ص482؛ مجمعالبیان، ج3، ص216.
[۷۷]. کتاب مقدس؛ تکوین ۱۶: ۱۵؛ ۲۱: ۲ـ3؛ 25: 25ـ26؛ 49: 28؛ خروج2: 10.
[۷۸]. واژههاى دخیل، ص115، «اسباط».
[۷۹]. قاموس الکتاب المقدس، ص587، 925.
[۸۰]. کفایة الاثر، ص80؛ بحارالانوار، ج36، ص312.
[۸۱]. دلائلالامامه، ص78؛ شرحالاخبار، ج1، ص124.
[۸۲]. کاملالزیارات، ص453؛ تهذیب، ج6، ص83؛ وسائلالشیعه، ج14، ص517.
[۸۳]. الکافى، ج8، ص50؛ الامالى، ص691؛ بحارالانوار، ج43، ص3.
[۸۴]. شرح الاخبار، ج1، ص124؛ ج3، ص101.
[۸۵]. کفایة الاثر، ص80؛ دلائل الامامه، ص479؛ بحارالانوار، ج36، ص311.
[۸۶]. بحارالانوار، ج22، ص111.
[۸۷]. الکافى، ج1، ص516؛ کامل الزیارات، ص515؛ بحارالانوار، ج36، ص284.
[۸۸]. مسند احمد، ج4، ص172؛ سنن ابنماجه، ج1، ص51؛ سنن ترمذى، ج5، ص324.
[۸۹]. کفایة الاثر، ص14، 80؛ مناقب آلابىطالب، ج1، ص259؛ بحارالانوار، ج36، ص284.
[۹۰]. کفایة الاثر، ص80؛ الاحتجاج، ج1، ص319؛ بحارالانوار، ج17، ص279.
[۹۱]. کتاب مقدس، تکوین ۱۵ : ۲ـ5؛ 17: 4ـ6، 16، 20.
[۹۲]. همان، تکوین ۲۶: ۳ـ4؛ 27: 23ـ29، 36ـ40؛ 35: 11ـ12.
[۹۳]. همان، تکوین ۲۲: ۲ـ13.
[۹۴]. همان، تکوین ۱۶: ۱۲؛ ۱۷: ۲۰.
[۹۵]. الکشاف، ج۱، ص۵۹۰؛ التفسیر الکبیر، ج۴، ص92؛ التحقیق، ج5، ص33.
[۹۶]. التبیان، ج6، ص101؛ مجمعالبیان، ج5، ص390؛ المیزان، ج1، ص312.
[۹۷]. مجمع البحرین، ج2، ص326؛ الخرائج والجرائح، ج2، ص908.
[۹۸]. کمال الدین، ص211؛ تفسیر ابىحمزه، ص131.
[۹۹]. کتاب مقدس، تکوین، ۵۰: ۲۲ـ26؛ خروج 1: 1ـ22.
● برگرفته از سایت مرکز فرهنگ و معارف قرآن www.maarefquran.com نوشته على اسدى
منبع:
- سایت مشاهیر تاریخ ما، اِنی کاظمی
- http://bashgah.net/fa/category/show/77308
تاریخ ما امیدوار است با انتشار بیوگرافی بزرگان تاریخ، قدمی در راستای بهبود وضعیت فرهنگی و حافظه تاریخی مردم کشورمان بردارد. / انی کاظمی