آیدین او غوللری
آیْدین اوغولْلَری۱، خاندانى ترکمانى که از ۷۰۸ تا ۸۲۹ق/ ۱۳۰۸- ۱۴۲۶م بر ولایت آیدین، جنوب غربى آسیای صغیر، فرمان راندند. به هنگام زوال دولت سلجوقیان روم، قلمرو آنان به ۱۰ امیرنشین کوچک تجزیه شد که آیدین یکى از آنها بود. از شهرهای زیر فرمان این خاندان، ازمیر، ایاسلوق، آلاشهر، آقچهشهر، آیدین (گوزل حصار)، بِرگى، بلاط، بزدغان، تیره، سلطان حصار، صارت، نازیللى و ینىشهر در خور یاد کردن است (زامباور، .(۱۵۱ گرچه مرکز حکمرانى آنان شهر آیدین بود، امیران این خاندان بیشتر در شهر برگى اقامت داشتند ( ۲ .(EI
آغاز کار: با گمارده شدن محمد بیگ، نیای بزرگ خاندان آیدین به منصب امارت لشکر (= سوباشى، سباشى، صوباشى)، در دستگاه امیر منتشا، یکى دیگر از امیرنشینهای دهگانه آسیای صغیر، بالندگى و پیشرفتاینسلسلهآغاز شد. اینکهدر پارهایمنابعمانند «نسبنامه…۲» زامباور (همانجا)، تاریخ الدول الاسلامیه (سلیمان، ۳۹۶) و برخى از کتابهایفارسى، صوباشىرا معادلامیرالسواحلو آدمیرالیاامیرالبحر دانستهاند، جای تأمل است (برای اطلاع بیشتر درباره معنای این کلمه، نک: دورفر، ۲۸۵ -۲۸۲ ؛ دائرهالمعارف الاسلامیه، ذیل صوباشى).
فرمانروایان:
1. آیدین بیگ (حک ح ۷۰۰-۷۳۴ق/۱۳۰۱-۱۳۳۴م). پس از محمد بیگ، پسرش آیدین بیگ بر سر کار آمد. وی که از بیداد ایلخانان مغول آزرده بود و از قبول فرمان آنان تن مىزد، به گردآوری عشایر ترکمان همت گماشت و سرانجام در ۶۹۹ یا ۷۰۰ق/۱۳۰۰ یا ۱۳۰۱م دعوی استقلال کرد و بخشى از آناتولى غربى را که در دوران سیطره یونانیان لیدیا نام داشت، قلمرو خویش اعلام داشت و این در واقع شروع حکومت یک صد و هفده ساله آیدینیان بود. آیدین بیگ تا ۷۳۴ق/ ۱۳۳۴م فرمانروایى کرد.
2. محمدبیگ دوم (حک ۷۳۴-۷۴۱ق/۱۳۳۴-۱۳۴۰م). نخستین امیر بزرگ و صاحب نام این سلسله محمدبن آیدین (یا آیدین اوغلو محمدبیگ)، ملقب به مبارزالدین و الغازی سلطان الغزاه (امین، ۱۸۹)، سوباشى مظفرالدین یعقوب بن علیشیر امیر کرمیان۳، یکى دیگر از ۱۰ امیرنشین آسیای صغیر بود که در نخستین سالهای سده ۷ق/۱۳م از مخدوم خود برید و دست به یک رشته جنگ زد. نخست با داماد امیر منتشا، به نام ساسابیگ، همداستان شد، لیکن پس از دست یافتن بر شهرهای برگى، ایاسلوق و کلیس۴، چون ساسابیگ بر وی شورید، محمدبیگ او را در ۷۰۸ق/۱۳۰۸م شکست داد و کشت .(IA) محمدبیگ که به اولوبیگ (امیر بزرگ) نیز معروف بود در جهاد با فرنگیان بر پیروزیهایى دست یافت و از همین رو لقب مبارزالدین و الغازی یافت (امین، همانجا). معروف است که او دوستدار علم و اهل علم بود و بهترجمه شماریاز کتابها فرمان داد. حکایتى از افلاکى در مناقب العارفین درباره دیدار محمد بیگ با چلبى جلالالدین فریدون معروف به امیر عارف، نواده مولانا جلالالدین رومى و خلیفه فرقه مولویه آورده، گویای احترام و ارادت این امیر نسبت به عارفان و مردان خداست. به گزارش افلاکى (۲/۹۴۷ – ۹۴۹) وقتى حضرت چلبى به شهر برگى رسید، مبارزالدین محمدبیگ که هنوز ولایت آیدین را زیر نگین نداشت، شبى به زیارت حضرت چلبى رفت و تواضع نمود و طالب فتح و نصرت شد. در آن هنگام، امیر عارف به او گفت: «بدانک بعد الیوم این ولایت و چند ولایت دیگر از ولایت خداوندگار به تو حاصل خواهد شدن و فتحها و فتوحها ترا و اولاد و اعقاب ترا خواهد بودن». افلاکى در جای دیگر مىگوید: «حضرت سلطان ولد [فرزند مولانا و پدر امیر عارف یاد شده] محمدبیگ ولدآیدین را، سوباشى ما خواندی و در حق او عنایتهای عظیم فرمودی و سلطان الغزاه گفتى و در میان امرای مغول و ترک مدح او گفتى» (۲/۹۴۸). ابن بطوطه که در شهر برگى با محمدبیگ دیدار کرده، او را سلطانى کریم و فاضل خوانده است (ص ۳۰۰).
نیروی دریاییى که محمدبیگ پایه گذاری کرد، بر کرانههای ازمیر دست یافت و بر مجمع الجزایر دریای اژه، سواحل روملى، یونان و مورت (شبه جزیرهای که بخش جنوبى یونان امروز را تشکیل مىدهد) حمله برد و قلعههای ازمیر، تیره، سلطان حصاری و بودمیا۵ را تسخیر کرد ( ۲ .(EIدر ۷۴۱ق/۱۳۴۰م نیروی دریایى صلیبیان به شهر ازمیر هجوم برد. در گیرودار همین هجوم بود که محمدبیگ به هنگام شکار در اطراف برگى به آب افتاد و به دنبال بیماری کوتاه مدتى، جان سپرد .(IA) از یادگارهای محمد بیگ، مسجدی است معروف به اولوجامعى (جامع اعظم) که محمد و ۳ تن از فرزندان او در جوار آن به خاک سپرده شدهاند.
3. عمربیگ اول (حک ۷۴۱- ۷۴۸ق/۱۳۴۰-۱۳۴۷م). پس از محمد بیگ پسرش غازی بهاءالدین عمر یا اموربک، جای او را گرفت. وی از پى تکمیل نیروی دریایى خود درگیر جنگهایى در شبه جزیره بالکان و جاهای دیگر شد. در ۷۴۱ق/۱۳۴۰م به سرزمین افلاق یا والاشى۶ یا والاکیا (گسترهای از اروپای شرقى که رومانى امروزی بخش مهمى از آن را تشکیل مىدهد) یورش برد و قلعه ازمیر را از چنگ مارتین زکریا، از اهالى جنوای۷ ایتالیا، بیرون آورد و پس از تاراج مجمعالجزایر دریای اژه، به تسخیر جزیرههای کرت و قبرس روی آورد و تا قلب یونان پیش تاخت. عمر بیگ که چندی پیشتر، با جان ششم کانتاکوزنیوس۸ (حک ۷۴۸- ۷۵۵ق/۱۳۴۷-۱۳۵۴م) فرزند آندرونیکوس سوم پالائیلوگوس۹، امپراتور بیزانس، طرح دوستى ریخته بود، اکنون به یاری او برخاست تا قدرت را در بیزانس به دست گیرد. جان ششم بر آن بود که با کمک عمربیگ، از افتادن رشته فرمانروایى به دست برادرش که جانشین قانونى پدر بود، جلوگیری کند. عمربیگ در چند یورش به روملى در ۷۴۳- ۷۴۵ق/۱۳۴۲-۱۳۴۴م دوست خود را یاری کرد تا بر تراکیه۱ (ه م) دست یافت. در این گیرودار بود که پاپ کلمنت ششم که مىدید عمربیگ منافع دنیای لاتین را در شرق به خطر انداخته، بر ضد وی اعلان جهاد کرد. جمهوری وینز، حکومت جنوا، پادشاه قبرس، شهسواران رودس (گروهى از شهسواران مهمان نواز۲)، دوک ناکسس۳ و چند دولت تحت الحمایه ونیز با چندین ناوگان در این جهاد شرکت جستند.
پس از نبردی کوتاه شهر ازمیر در جمادی الثانى ۷۴۵/اکتبر ۱۳۴۴ به تصرف آنان درآمد، ولى قلعه دست از مقاومت بر نداشت. این پیروزی آسان نتیجه عدم آمادگى عمر و وحشت رشگ آلودش از امیران دیگر بود. وی هنگامى با لشکریان خود رسید که ازمیر از دست رفته بود (رانسیمان، ۳/۵۳۵). صلیبیان پیروز به هوای دستیابى بر بخشهای فراسوی ازمیر، به پیشروی ادامه دادند، لیکن در چند میلى شهر به سختى شکست خوردند و دو تن از فرماندهان آنان به نام هانری و مارتین زکریای جنوایى کشته شدند (همانجا). چون هنوز سرنوشت ازمیر روشن نبود، یکى از نجیب زادگان فرانسوی به نام دوفن اومبر۴ دوم، پسر ارشد پادشاه فرانسه که به جهاد با مسلمانان شوق بسیار داشت، به ازمیر روی آورد، ولى با وجود اندک موفقیتى که نصیب او شد، سرانجام ناکام ماند و به زودی ازمیر را ترک گفت (همو، ۳/۵۳۶). در بهار ۷۴۹ق/۱۳۴۸م عمربیگ، در نبردی دیگر برای دفع برخى از فرماندهان صلیبى کشته شد .(IA) کشته شدن عمربیگ ضربه سختى بر دولت آیدینیان وارد آورد. آنان قدرت نظامى و اعتبار معنوی خود را از دست دادند. اثر فوری مرگ عمربیگ عقد پیمان ۲۲ جمادیالاول ۷۴۹ق/۱۸ اوت ۱۳۴۸م میان صلیبیان و جانشین وی بود که طى آن، امتیازات بسیاری به حریفات مسیحى داده شد. در دوران فرمانروایى عمربیگ اول، سلسله آیدین به اوج شکوه نظامى، اقتصادی، سیاسى و فرهنگى خود رسید. در زمان او مناسبات بازرگانى با مغرب زمین گسترش یافت .(IA) پایگاه ویژه عمربیگ تا اندازه بسیاری مرهون جهادهای متعدد او با فرنگیان و شهادتش در این راه بود. او سراسر زندگى خود را در میدانهای نبرد سپری کرد و غنایم بسیار از این رهگذر به چنگ آورد.
حرمت و اعتبار وی تا بدان اندازه بود که پس از وی لشکریان عثمانى به سر او سوگند یاد مىکردند. هنگامى که عثمانیان بر بخشهایى از آیدین دست انداختند، بسیاری از آداب سپاهیگیری لشکریان عمربیگ را تقلید کردند. از کارهای درخشان او یکى پیمایش زمینها و دادن اسناد مالکیت با مهر عمربیگ به صاحبان آن بود .(IA) افزون بر اینها، عمر مردی فرهیخته و دوستدار دانشمندان و عارفان بود (افلاکى، ۲/۹۴۹ -۹۵۰). افلاکى از ارادت و اعتقاد خالصانه عمربیگ به صوفى مشهور، جلالالدین فریدون چلبى و حمایت معنوی این عارف از وی به خاطر «محارباتش با کفار» و سرانجام شهید شدنش در این راه سخن مىراند. این امیر به ساختن تعدادی مسجد، مدرسه و منبع آب در برگى، کلیس و آلاشهر همت گماشت. عمر را نخست در برگى در جای ویژهای به خاکسپردند، لیکن بهدنبال وقوع زلزله و سیل در آغاز سده ۱۲ق/ اواخر ۱۷م پیکر او را به مقبره پدرش در جوار جامع اعظم برگى منتقل کردند.
جانشینانعمربیگ: پس از عمر برادرش خضر (۷۴۸- ۷۶۰ق/ ۱۳۴۷- ۱۳۵۹م) که حاکم ایاسلوق بود، به حکومت رسید. او در دلاوری و تدبیر ملک همپای عمر نبود. به همین دلیل، ناگزیر به امضای پیمانى با فرنگیان شد. در این پیمان شرایط سختى به آیدینیان تحمیل شد که نتیجه آن ضعف تدریجى آنان و چیرگى فرنگیان بر پارهای از شهرهای ساحلى آیدین بود. پس از خضر برادر دیگرش عیسى بیگ اول (۷۶۰-۷۹۲ق/ ۱۳۵۹-۱۳۹۰م) با لقب فخرالدین به امیری آیدین رسید. حکومت او با کشور گشاییهای بایزید اول (ایلدرم)، امپراتور عثمانى، همزمان بود. وی در برابر هجوم بایزید که بیشتر امارات دهگانه آسیای صغیر را به تصرف خود در آورده بود، تاب ایستادگى نیاورد و ناگزیر به پیشنهاد بایزید حاضر شد در شهر تیره اقامت گزیند و به القاب خویش اکتفا کند و امتیازات دیگر مانند خطبه، ضرب سکه و صدور فرمانها را به بایزید واگذارد .(IA) با وجود این، بایزید به زودی پیمان خود را با عیسى شکست و او را از تیره تبعید کرد و وی دور از پایتخت جدیدش مرد (گیبونز، و در جوار جامع اعظم برگى به خاک سپرده شد.
پس از درگذشت عیسى (۷۹۲ق/۱۳۹۰م) آیدین برای مدتى به قلمرو عثمانیان در آمد. گروهى از اعضای خاندان آیدین از برابر بایزید به امیر قسطمونى، در امیرنشین قزل احمدلى، و گروهى دیگر به امیر تیمور گورکانى پناهنده شدند ( اسناد و مکاتبات، ۸۵). امارت نشین آیدین به مدت ۳ سال زیر فرمان عثمانیها بود تا اینکه در ۸۰۵ق/۱۴۰۲م امیر تیمور پس از آنکه در نبرد انگوریه (آنکارای امروزی) بایزید را شکست داد و او را با فرزندش موسى به اسیری گرفت، بر متصرفات وی و از آن میان آیدین دست یافت. در برانگیختن تیمور برای لشکرکشى به آناتولى و رویارویى با ایلدرم بایزید، امیران آیدین که از ترس بایزید نزد او پناه جسته بودند، بىتأثیر نبودند (همان، ۹۰). یکى از علتهای مهم شکست بایزید این بود که تاتارهای سپاه وی از امیرنشینهای آیدین و صاروخان، منتشا، کرمیان و قرمان، نزد مخدومان خود که پیش از آن به تیمور پناهنده شده بودند، گریختند (همانجا). ظاهراً همین همکاری موجب شد که تیمور امیرنشین آیدین را به دو فرزند عیسى به نام عیسای دوم و عمر دوم باز گرداند و بدین ترتیب خاندان آیدین امارت از دست رفته خود را پس از ۱۲ سال باز یابد. عیسى بیگ دوم که در پارهای از تواریخ موسى نیز خوانده شده (سلیمان، ۳۹۶؛ زامباور، ۱۵۱)، چند ماهى در ۸۰۵ق/۱۴۰۲م بر ازمیر و توابع آن فرمان راند، ولى در همین سال درگذشت و برادرش عمر دوم جای وی را گرفت. او نیز بیش از یک سال حکومت نکرده بود که گرفتار رقابتهای یکى از بنى اعمام خود به نام جنیدبیگ، معروف به ازمیر اوغلى، از فرزندان ابراهیم بهادربن آیدین اوغلو گردید (بعضى از تاریخ نگاران مانند زامباور، همانجا؛ سلیمان، ۲۹۶، جنید را فرزند قراسوباشى حسن دانستهاند، ولى در اسلام آنسیکلوپدیسى۱ از وی به عنوان برادر قراسوباشى حسن و پسر ابراهیم یاد شده است). جنید (حک ۸۰۶ – ۸۱۸ق/۱۴۰۴- ۱۴۱۵م و بار دیگر: ۸۲۲ – ۸۲۸ق/۱۴۱۹- ۱۴۲۵م) (زامباور، همانجا)، پس از یک رشته کشمکش با عمر دوم، سرانجام دختر وی را به زنى گرفت و پس از مرگ وی در ۸۰۸ق/۱۴۰۵م بیش و کم بر سراسر آیدین چیره شد و سکههایى سیمین به نام خویش ضرب کرد. سلیمان با توجه به اینکه حسن را پدر جنید مىداند و از سویى، روی سکههای یاد شده عبارت جنیدبن ابراهیم نقش شده است، در صحت انتساب این سکهها به جنید تردید کرده است (ص ۴۰۰). جنید که به توطئهگری بر ضد عثمانیان شهرت یافته بود، در برابر تازش سلطان مراد دوم از قلمرو خود گریخت (روملو، ۱۸۴، ۶۷۴) و به قلعه ایپسیلى۲ در جزیره سیسام پناه برد.
سرانجام خود، برادرش حمزه و پسرش قورد حسن (سلیمان، ۳۹۹) و به قولى همه اعضاء خانوادهاش ( ۲ به اشاره سلطان عثمانى کشته شدند و بدین سان، طومار خاندان آیدین درهم پیچیده شد و قلمروشان به سرزمینهای عثمانى ملحق گردید. پس از درگذشت عمر دوم، فرزند وی مصطفى تا سال مرگش، ۸۲۵ق/۱۴۲۲م، در ایاسلوق فرمان راند، ولى از آنجا که او بیشتر نقش کارگزار عثمانیان را داشت، مىتوان خاتمه کار آیدینیان را با مرگ جنید همزمان دانست. از آیدینیان سکههایى با حروف لاتینى و سکههای دیگری به خط عربى باقى مانده است (سلیمان، ۳۹۷).
مآخذ: ابن بطوطه، رحله، بیروت، ۱۳۸۴ق، ص ۳۰۳؛ اسناد و مکاتبات تاریخى ایران، به کوشش عبدالحسین نوایى، تهران، ۱۳۵۶ش؛ افلاکى، احمد، مناقب العارفین، به کوشش تحسین یازیجى، آنکارا، ۱۹۵۹م؛ امین، حسن، الموسوعه الاسلامیه، بیروت، ۱۴۰۱ق؛ دائرهالمعارف الاسلامیه (ذیل صوباشى)؛ رانسیمان، استیون، تاریخ جنگهای صلیبى، ترجمه منوچهر کاشف، تهران، ۱۳۵۶ش؛ روملو، حسن بیک، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایى، تهران، ۱۳۴۹ش؛ سلیمان، احمدسعید، تاریخ الدول الاسلامیه، قاهره، ۱۹۷۲م؛ نیز:
Doerfer, Gerhard, T O rkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, 1967; EI 2 ; Gibbons, H., The Foundation of the Ottoman Empire, London, 1968; IA; Zambaur, Edward Von, Manuel de g E n E alogie et de chronologie pour l’Histoire de l’Islam, Hannover, 1927.
مجدالدین کیوانى