دیودادبن دیودست ابوالسّاج
ابوالسّاج، دیودادبن دیودست (د ربیع الآخر ۲۶۶/دسامبر ۸۷۹)، از امرا، سرداران و دیوانسالاران برجسته دستگاه خلافت عباسی و نیای ساجیان (ه م). طبری (۹/۳۱۵) کنیه او را ابوجعفر ذکر کرده است.
نام و نسب ابوالساج در برخی منابع به تصحیف داوود بن دوست آمده است (ابن خلکان، ۶/۴۱۵). به گفته هنینگ (ص ۲۵۳-۲۵۴)، نام پدر ابوالساج به جای دیودست احتمالاً دیودشت (ابن حوقل، ۲/۵۰۶: داودشت) بوده و دیودشت به معنی «]کسی که[» خدا خالق ]اوست[»، شکلی دیگر از دیوداد است (قس: لغت نامه، که دیودست را به معنای تیزدست با دست شیطان آورده است). از این نامها که منشأ سغدی دارند (مینورسکی، ۱۱۱)، چنین برمی آید که خاندان ابوالساج پیش از فتح ماوراءالنهر به دست مسلمانان، پیرو یکی از آیینهای کهن آریایی بوده اند که دیو را برخلاف زردشتیان می ستوده اند، زیرا سراسر نواحی سغد در حوزه نفوذ دین زرتشتی قرار نگرفته بوده و برخی از مردم آنجا همانند آریاییان اولیه دیو را ستایش می کردند. بهار (ص ۳۶۹) دیوداد و دیودست را از نامهای فرغانیهای بودایی دانسته که ابوالساج نیز در زمره آنان بوده است. ابن حوقل (همانجا) خاستگاه خاندان ابوالساج را روستاهای جنکاکث و سویدک از توابع اشروسنه ذکرکرده است (نیز نکـ: بارتولد، ۱/۳۷۸؛ ایرانیکا، ذیل بنوساج).
از آغاز کار و چگونگی ورود او به دستگاه خلافت عباسی آگاهی در دست نیست. با توجه به استیلای مسلمانان براشروسنه و اسلام آوردن افشین، خیدربن کاووس (هـ م) آخرین امیر اشروسنه به دست مأمون (خلافت: ۱۹۸ ـ ۲۱۸ق/ ۸۱۴ ـ ۸۳۳م)، احتمالاً ابوالساج در همین دوره و یا اندکی پس از آن اسلام آورده است.
طبری (۹/۴۷) نخستین بار از ابوالساج به عنوان یکی از سرداران افشین که در ۲۲۲ق از سوی معتصم عباسی (خلافت: ۲۱۸ ـ ۲۲۷ق/ ۸۳۳ ـ ۸۴۲م) برای نبرد با بابک خرم دین به آذربایجان فرستاده شد، یاد کرده است. شجاعت و جنگاوری ابوالساج در این مأموریت و نیز توفیق او در اسیر کردن خانواده و نزدیکان بابک موجب شهرتش شد (نیز نکـ: مادلونگ، IV/228). در ۲۲۴ق که معتصم و عبدالله بن طاهر امیر خراسان در صدد سرکوب مازیار حکمران بومی طبرستان برآمدند، فرماندهی آن دسته از لشکریان خلیفه که از جانب دماوند و لارز (ناحیه ای در آمل طبرستان، نکـ: یاقوت، ۴/۳۴۱، ظاهراً لاریجان کنونی) به سوی طبرستان پیشروی می کرد، با ابوالساج بود (طبری، ۹/۸۵؛ نیز نکـ: ابوعلی مسکویه، ۶/۵۰۵). در ۲۲۶ق/ ۸۴۱م منکجور فرغانی برادر زن و نایب افشین در آذربایجان بر ضد معتصم قیام کرد و افشین نیز ابوالساج را به مقابله با وی فرستاد، اما خلیفه که افشین را محرک منکجور و ابوالساج را مأمور یاری او می دانست، فرمانده دیگری را به جای ابوالساج منصوب کرد و افشین را نیز به زندان افکند (یعقوبی، ۲/۴۷۷ ـ ۴۷۸).
از این پس تا ۲۴۲ق/ ۸۵۶م که متوکل عباسی (خلافت: ۲۳۲ ـ ۲۴۷ق/ ۸۴۷ ـ ۸۶۱م) ابوالساج را به جای جعفر بن دینار به حفظ امنیت راه مکه برگماشت (طبری، ۹/۲۱۰)، از زندگانی ابوالساج آگاهی در دست نیست. شاید بدگمانی و خشم معتصم نسبت به افشین، ابوالساج را سالها از دستگاه خلافت دور نگاه داشت. به هر روی، از گفته های طبری (۹/۲۹۳) چنین برمی آید که تا ۲۵۱ق/ ۸۶۵م مقام حفظ امنیت راه مکه با او بوده است. به روایت یعقوبی (۲/۴۹۷)، دو سال پیش از این تاریخ، هنگامی که محمد المولّد از سوی المستعین خلیفه برای مقابله با شورش یوسف بن ابراهیم تنوخی معروف به قصیص به قنسرین فرستاده شد و ناکام ماند، خلیفه این مأموریت را به ابوالساج سپرد. او به قصیص امان داد و او را بر حکومت لاذقیه گماشت.
در ربیع الاول ۲۵۱ به هنگام رقابت و نزاع معتز ـ که از حمایت ترکان برخوردار بود ـ با مستعین خلیفه، ابوالساج با ۷۰۰ سوار از راه مکه به بغداد آمد و به خلیفه پیوست و از خلعتها گرفت (طبری، ۹/۳۱۴). ابوالساج چندی بعد برای دفاع از مداین و مقابله با ترکان بدانجا گسیل شد (همو، ۹/۳۱۷) و در رجب همان سال در جَرجَر ایا (ناحیه ای در نهروان سفلی بین واسط و بغداد، نکـ: یاقوت، ۲/۵۴) با بایکباک ترک جنگید و او را به قتل رساند و گروهی از یارانش را به اسارت گرفت، اما اندکی پس از آن در پیکار دیگری نتوانست ترکان را از نفوذ به مداین بازدارد و بالفردل اشروسنی نیز که به یاری او آمده بود، به قتل رسید (طبری، ۹/۳۲۷، ۳۳۲، ۳۳۳؛ ابن اثیر، ۷/۱۵۷).
ابوالساج در ۲۲ محرم ۲۵۲، حدود ۲۰ روز پس از عزل مستعین و آغاز خلافت معتز به بغداد بازگشت و به ریاست دیوان معاون (نوعی مالیات) سرزمینهای سواد در کرانه فرات منصوب شد. ابوالساج کسانی را از سوی خود بدان نواحی روانه کرد تا ترکان و مغربیان را از آنجا برانند. سپس خود در ربیع الاول همان سال به سمت کوفه روانه شد (طبری، ۹/۳۵۳؛ نیز نکـ: EI1). به گفته طبری (۹/۳۷۰) محمد بن عبدالله بن طاهر در همان سال بر آن شد تا ابوالساج را که در بغداد به سر می برد، به سمت ری روانه کند ( قس: این اثیر، ۷/۱۷۶، که گفته است وی در این سال به حفظ امنیت راه خراسان منصوب شد)، اما چون علویان به سرکردگی ابواحمد محمدبن جعفر علوی در کوفه سر به شورش برداشتند، ابوالساج را برای سرکوب شورشیان بدانجا فرستاد. ابوالساج یکی از سرداران خود به نام عبدالرحمن را (که احتمالاً داماداش بود) به نیابت از خود بدانجا گسیل کرد. هر چند علویان این شهر ابتدا در مقابل عبدالرحمن مقاومت کردند، اما وی به زودی با نیرنگ بر ابو احمد دست یافت و او را به بغداد فرستاد (طبری، همانجا؛ نیز نکـ: ابوالفرج، ۶۶۶؛ بیهقی، ۱/۴۱۶). چندی بعد در همین سال ابوالساج بار دیگر به نگهبانی راه مکه منصوب شد (طبری، ۹/۳۷۱ ـ ۳۷۲).
ابوالساج در ۲۵۴ق به حکومت نواحی دیار مُضَر، قنسرین، عواصم (دژهای مرزی قلمرو اسلام) و حلب منصوب شد (ابن اثیر، ۷/۱۸۹؛ نیز نکـ: ابن عدیم، ۱/۷۴؛ دفرمری، ۴۱۲). به گفته یعقوبی ۲/۵۰۷) وی تا پیش از خلافت معتمد ( ۲۵۶ ـ ۲۷۹ق/ ۸۷۰ ـ ۸۹۲م)، حکومت دیار مضر و بیعه و نیز فرماندهی سپاه قنسرین را برعهده داشت و در همین منصب با خلیفه جدید بیعت کرد. اما بنابر آنچه ابن عدیم (همانجا) آورده است، حکومت ابوالساج در حلب و قنسرین پیش از معتمد و در خلافت مهتدی توسط احمد بن عیسی بن شیخ که بر شامات تسلط یافته بود، پایان گرفت. ظاهراً از همین رو یعقوبی (همانجا) به جای حکومت قنسرین، منصب او را فرماندهی سپاهیان آن شهر ذکر کرده است.
در ۲۶۱ق ابوالساج از سوی خلیفه به حکومت اهواز منصوب شد و مأموریت یافت تا با علی بن محمد معروف به صاحب الزنج ـ که در آن نواحی گروهی از غلامان زنگی را پیرامون خود گردآورده و سر به شورش برداشته بود ـ نبرد کند. او داماد خود عبدالرحمن بن مفلح را به فارس گسیل کرد و خود به اهواز روانه شد. در آنجا چون خبر قتل عبدالرحمن را در دولاب (روستایی در نزدیکی اهواز) شنید، به عسکر مُکرَم رفت و زنگیان با استفاده از غیبت او به اهواز تاختند و در آنجا قتل و غارت بسیار کردند. همین امر موجب شد تا خلیفه عباسی او را از امارت اهواز عزل و ابراهیم بن سیما را به جای وی برگمارد (طبری، ۹/۵۱۳). شاید به همین سبب در اوایل ۲۶۲ق که اختلاف بین یعقوب بن لیث صفاری و معتمد خلیفه شدت گرفت، ابوالساج به یعقوب پیوست و مورد استقبال وی قرار گرفت (همو۹/۵۱۶)، اما چون موفق برادر خلیفه یعقوب را در هم شکست، اموال و دارایی ابوالساج را نیز در بغداد مصادره کرد و به یکی از سرداران خود، به نام مسرور بلخی به اقطاع داد (ابن اثیر، ۷/۲۹۰ ـ ۲۹۲).
چنین می نماید که ابوالساج تا ۲۶۶ق/ ۸۷۹م در خدمت صفاریان به سر می برد؛ چنانکه در ربیع الآخر این سال از سوی عمرو بن لیث، برادر و جانشین یعقوب که با خلیفه عباسی طریق صلح پیموده بود، و بغداد روانه شد، اما در بین راه در جندی شاپور درگذشت.
پس از مرگ ابوالساج، پسرش محمد افشین به ولایت مکه و مدینه و حفظ امنیت راه مکه منصوب شد (طبری، ۹/۵۴۹؛ ابن جوزی، ۵/۵۶؛ قس: تاریخ سیستان، ۲۳۶). محمد بعدها از سوی خلیفه والی آذربایجان شد و سلسله ساجیان را در آنجا بنیاد نهاد (نکـ: مادلونگ، همانجا).
در سده ۳ق/ ۹م که شورشهای متعدد بر ضد خلافت عباسی به وقع می پیوست، ابوالساج تا اواخر عمر در مقامهای گوناگون خلفا را خدمت، و با مخالفان آنان پیکار کرد و حتی در برابر علویان شدت عمل نشان داد. ابوالفرج اصفهانی (ص ۶۰۰ ـ ۶۰۱، ۶۷۰، جمـ) شماری از علویان را که در نواحی گوناگون به دست ابوالساج یا عوامل وی دستگیر شده و یا به قتل رسیده اند، نام برده است. در این میان می توان از سرکوب شورش محمد بن صالح بن عبدالله در سُویقه در دوران خلافت متوکل و قتل احمد بن عبدالله به دست عبدالرحمن نایب ابوالساج در مکه در خلافت معتز اشاره کرد (نیز نکـ: مسعودی، ۴/۹۴؛ بیهقی، ۱/۴۱۶ ـ ۴۱۷). ابن خلکان، (۲/۲۵۰، ۶/۴۱۵) سازماندهی جنگویان موسوم به سپاهیان ساجی (اجناد الساجی*) را که یکی از گروههای محافظ خاصّ خلیفه و به گفته او در بغداد مستقر بودند، به ابوالساج نسبت می دهد.
مآخذ: این اثیر، ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۷ق؛ ابن حوقل، محمد، صور$ الارض، لیدن، ۱۹۳۹م؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن عدیم، عمر بن احمد، تاریخ حلب، به کوشش سامی دهّان، دمشق، ۱۳۷۰ق/ ۱۹۵۱م؛ ابوعلی مسکویه، احمد بن محمد، «تجارب الامم»، همراه العیون و الحدائق، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۹م؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، به کوشش احمد صفر؟، قاهره، ۱۳۶۸ق/ ۱۹۴۹م؛ بارتولد، و. و.، ترکستان نامه ترجمه کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۲ش؛ بهار، محمد تقی، تعلیقات بر مجمل التواریخ و القصص، تهران، ۱۳۱۸ش؛ بیهقی، علی بن زید، لباب الانساب، به کوشش سید مهدی رجای، قم، ۱۳۶۹ش؛ تاریخ سیستان، به کوشش ملک الشعراء بهار، تهران، ۱۳۱۴ش؛ طبری، تاریخ؛ لغت نامه دهخدا؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق/ ۱۹۶۶م؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ، بیروت، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۶۰م؛ نیز:
Defremery. M., ”Memoire sur la famille des Sadjides“, JA, 1847, vol. IX; EI1; Henning. W.B., ”A Sogdian God“, Bulletin of the School of Oriental and African Srudies Uinuersity of London, 1965, vol. XXVIII; Iranica; Madelung, W., ”The Minor Dynasties of Northern Iran“, The Cambridge History of Iran, Cambridge, 1975; Minorsky, V., Studies in Caucasian History, London, 1953.
ابوالفضل خطیبی