زندگینامه ابن خلدون
اِبْنِ خَلْدون xaldun ، ابوزید ebn-e ولىالدین عبدالرحمان بن محمد بن محمد … بن عبدالرحمان بن خلدون حَضْرَمى اِشبیلى تونسى ۳۲- ۰۸ق/۳۳۲-۴۰۶م، متفکرِ جامعهشناس و مورخ و قاضى مالکى مذهب که خود را از نسل وائل بن حُجْر کندی صحابى مىدانست. خاندان بنى خلدون منسوب به خالد، معروف به خلدون الداخل بود که در سده ق/م به اندلس رفت و نخست در قرمونه و پس از آن در اشبیلیه ساکن شد.
عبدالرحمان در شهرتونس از سرزمینافریقیه زادهشد و همانجا به تحصیل علم پرداخت. در ۱ سالگى از سوی ابومحمد ابن تافراگین که به نام ابواسحاق ابراهیم، شاهزاده حفصى رشته کارها را در دست داشت، «علامت نویس» سلطان شد که وظیفهاش نوشتن تحمیدیه الحمدللّه و الشکرللّه با خط درشت در فاصله بسمله و متن فرمانها بود. در این هنگام ابوزید امیر قسنطینه در الجزایر برای تصرف تونس که قلمرو موروثى وی بود، به جنگ ابن تافراگین رفت و لشکر او را بشکست و ابن خلدون نیز تونس را رها کرد و سرانجام به سلطان ابوعنان مرینى در فاس پیوست و دبیر خاص سلطان شد و در عین حال از استادان بزرگ آن دیار و کتابخانههای مدارس آنجا بهرهمند شد.
با ورود ابن خلدون به فاس، دوره دوم زندگى او – که دوره فعالیت سیاسىاش محسوب مىگردد – آغاز شد. توقف ابن خلدون در فاس سال ۵۵-۶۳ق به درازا کشید که دو سال آن بر اثر فعالیتهای سیاسى در زندان سپری شد. وی در ۶۳ق به اندلس رفت و بنابر سابقه آشنایى با لسانالدین ابن خطیب وزیر و ابوعبدالله محمد بن یوسف سلطان غرناطه در آنجا اقامت گزید و از خاصان سلطان شد. آنگاه که امیر ابوعبدالله بر بجایه دست یافت ۶۵ق، ابن خلدون را هم به نزد خود خواند. استقبال گرم مردم و درباریان از او آن روز را به یکى از روزهای بزرگ و خاطره انگیز زندگى سیاسى ابن خلدون بدل کرد. سلطان نیز منصب حاجبى را به ابن خلدون سپرد. با آنکه در اوایل عصر سلطان ابوالعباس نیز بر همان منصب بود، ولى به سعایت بدخواهان مجبور به ترک آنجا شد و به بسکره رفت و سال آنجا ماند و به کارهای علمى پرداخت. سپس به تلمسان انتقال یافت، اندکى بعد در قلعه ابنسلامه اقامت گزید و با کنارهگیری از سیاست و پرداختن به امر تحقیق و تدریس، دوره سوم زندگى خود را آغاز کرد.
وی در ۸۰ق/۳۷۸م پس از ۶ سال دوباره به تونس رفت و مورد استقبال واقع شد و بخشى از کتاب تاریخ خود را در آنجا نوشت. بعد روانه اسکندریه شد و از آنجا به قاهره رفت و در جامع الازهر و دیگر مدارس به تدریس نشست و تا پایان عمر همانجا ماند.
آوازه ابن خلدون در جهان دانش مرهون کتاب بزرگ و مشهور او موسوم به العبر و دیوان المبتدأ و الخبر فى ایام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر، به ویژه مقدمه آن است. او نگارش این کتاب را در قلعه ابن سلامه که در آن عزلت گرفته بود، آغاز کرد ۷۹ق و تا ۹ سال بعد آن را ادامه داد و همواره به تصحیح و تکمیل آن مشغول بود. مقدمه ابن خلدون موضوع بحثها و بررسیهای بسیاری در سطح جهان بوده و هست و بسیاری از محققان ابن خلدون را به سبب همین اثر از نوابغ فکری بشر دانستهاند.
ابن خلدون پیش از ورود به مباحث خاص «دانش عمران» که موضوع کتابِ نخست العبر است، در دیباچه بر مقدمه، به طرح مسائلى اساسى در مورد فن تاریخ مىپردازد. این مسائل بینش تاریخى ابن خلدون و ارتباط «دانش عمران» با تاریخ را روشن مىکند و گوشههایى از مسیر تکوین اندیشه تاریخى او را نشان مىدهد. نخستین عبارت کتاب نخست، یعنى آغاز بحث از «دانش عمران» بیان حقیقت تاریخ است که «خبر دادن از اجتماع انسانى، یعنى اجتماع جهانى، و کیفیاتى است که بر طبیعت این اجتماع عارض مىشود». ترتیب ابواب کتابِ نخست اجمالاً چنین است: عمران بشر به طور کلى…؛ عمران بادیهنشینى…؛ دولتها… و مناصب و پایگاههای دولتى؛ عمران شهرنشینى…؛ هنرها و معاش…؛ و دانشها. تعلیل این ترتیب از لحاظ درک بینش اجتماعى و تاریخى ابن خلدون اهمیت فراوان دارد. وی تفاوت در رسوم و شئون زندگانى ملتها را نتیجه نوع معیشت آنان، یعنى اقتصاد مىداند و از این رو، گاه در تعلیل عقلى پدیدهها به مادیگری تاریخى نزدیک مىشود.
ابن خلدون به عنوان مبتکر و مبدع «دانش عمران» ناگزیر از استعمال واژههای معمول زبان در مفاهیمى نو شده است، مثل: عمران، عصبیت، ابنیه، وازع، خلافیه، عجمالعرب، فارسیه، ملکه، ثقافه، استعداد، دولت، عمارت، بدوی و بسیاری دیگر. از این میان، واژه «عصبیت» از اهمیت بسیار برخوردار است و ابن خلدون توجه ویژهای به آن داشته، و در واقع بسیاری از مباحث مقدمه را بر محور آن متمرکز ساخته است. چه، «عصبیت» به مفهوم «همبستگى اجتماعى – نَسَبى» در زندگى بدوی، در مرحله بعد از مبانى لازم زندگى اجتماعى قرار دارد و از لوازم تشکیل دولت است. نظریه ابن خلدون در مورد دولت اساساً متکى بر نظریه عصبیت اوست. نظریات ابن خلدون در مورد مسائل اقتصادی مانند نسبت ارزش و کار و قیمت و عرضه و تقاضا و تناسب تحولات آنها با دگرگونیهای اجتماعى قابل توجه است.
پس از شناسایى مجدد ابن خلدون از سده پیش به این سو، اطلاق عنوان «فلسفه تاریخ» بر مقدمه بسیار رایج شده است، از آن رو که در آن نظریاتى به صورت بیان قوانین حاکم بر جریانهای تاریخ و جامعه آمده است. ابن خلدون با بحث در علل انحطاط و عمران جوامع، مىکوشد که عوامل عدم تحقق مصالح عمومى را بشناساند و همین کوششها و نظریهپردازیها او را به عنوان بانى جامعهشناسى موردتوجه قرار داده است.
بخش دوم العبر ابن خلدون، شامل کتابهای دوم و سوم و قسمت تاریخى آن است. این قسمت شامل یک دوره تاریخ عمومى است. بنابر اظهار ابن خلدون، بخشى که به نام مقدمه شناخته شده است، یعنى بخش محتویِ «دانش عمران»، خود عین کتاب تاریخ است و درست هم این است که چنین باشد. او در بیان ترتیب اجزاء کتاب العبر، این قسمت را به نام کتاب نخست مبنای دو کتاب دیگر قرار داده است، اما در دوران معاصر اغلبآن را از دیگراجزاء العبر جدا دانستهاند،در حالىکه هدف اصلى ابن خلدون، با توجه به انگیزههایى که او را به این امر واداشت، نگارش تاریخ نبوده است و در صورت جدا شمردن مقدمه از تاریخ، باید گفتکه مقدمه یا «علمعمران» را تنها بهمنظور درک و ارائهتاریخىِ درست، تألیف کرده، زیرا پس از آن به تاریخِ محض پرداخته است.
بخش سوم اثر تاریخى ابن خلدون شرحى است که خود در احوال خویشتن نوشته است. این بخش که اختصاراً به التعریف شهرت یافته، شامل قسمتى از وقایع مهم زندگى ابن خلدون تا یک سال پیش از مرگ او، یعنى تا شعبان ۰۷ است. التعریف از آغاز جزئى از کتاب العبر بوده، و تنها نامش آن را از دیگر بخشها جدا مىکرده است. ابن خلدون امروزه در فرهنگ جهانى جایگاه شایستهای دارد. او نه تنها نسبت به زمان خود استثنایى جلوه مىکند، که با انسان متفکر زمان ما هم سخنان بسیار دارد.*برگرفته از دانشنامه ایران