زندگینامه هربرت اسپنسر
زندگینامه مشاهیر تاریخ ما:
هربرت اسپنسر(Herbert Spencer)؛ یکی از بزرگترین فیلسوفان سده نوزدهم انگلیس.
زندگی
هربرت اسپنسر H.Spencer یکی از بزرگترین فیلسوفان سده نوزدهم به شمار میرود. او در روز 27 اوریل سال 1820 میلادی در شهر صنعتی، گرفته و غمبار دربی انگلیس به دنیا آمد. پدر و جدش آموزگار بودند و خود وی نیز هنگام تحصیل به ریاضیات و علوم فنی علاقمند بود و مهندسی آموخت. لیکن دروس او منظم نبود و به کتاب خواندن نیز اشتیاقی نداشت و معلومات فراوان خود را از راه تجربه و تتبعات شخصی به دست آورد.
در ۱۸۳۷ به عنوان مهندس راه و ساختمان وارد شرکت راه آهن شد و این شغل را تا سال ۱۸۴۷ ادامه داد. در این دوره، به مطالعات شخصیاش ادامه داد و آثاری را در زمینههای علمی و سیاسی منتشر کرد.
اسپنسر در سال ۱۸۴۸ سردبیری مجله اکونومیست را به عهده گرفت و به سال ۱۸۵۰، نخستین اثر بزرگش را با عنوان “ایستایی اجتماعی” تکمیل کرد. در مدت نوشتن این کتاب بیماری بیخوابی اش آغاز شد. بیماری که مسایل ذهنی و روانی خاصی را برایش رقم زد. اسپنسر در سراسر باقی زندگیش از یک رشته فروپاشیدگیهای عصبی رنج میبرد.
در سال ۱۸۵۳ ارثیهای به او رسید که اجازه داد شغلش را ترک کند و بقیه زندگیش را به عنوان یک پژوهشگر بگذراند. او هرگز درجه یا مقام دانشگاهی به دست نیاورد. اسپنسر هرچه که بیشتر منزوی میشد و بیماری جسمی و روانیش بیشتر میشد، بازدهی پژوهشیاش نیز افزایش مییافت. اسپنسر سرانجام، نه تنها در انگلستان بلکه در سراسر جهان بلند آوازه شد. از جمله دلایل شهرت او پشتیبانی “اندرو کارنگی” میلیاردر مشهور آمریکایی دانستهاند.
یکی از جالبترین ویژگی های اسپنسر که باید آن را علت تنک مایگی فکریش به شمار آورد، بیعلاقگیش به خواندن آثار دیگران بود. از این جهت به اگوست کنت که “بهداشت مغزی” را رعایت می کرد، شباهت داشت. درباره نیاز به خواندن آثار دیگران، خود اسپنسر گفت: “در سراسر زندگیم یک اندیشهورز بودم نه یک مطالعهگر، و میتوانم هم آواز با هابز بگویم که اگر به اندازهی آدمهای دیگر مطالعه میکردم، چیز زیادی یاد نمیگرفتم.”
به گفته اسپنسر، افکارش ناخواسته و به گونه شهودی به ذهنش راه مییافته است! او میگفت که “افکارش اندک اندک و بدون مزاحمت عوامل خارجی و بدور از هرگونه قصد آگاهانه و یا کوشش قابل توجهی” پدیدار میشد. اسپنسر یک چنین شهودی را بسیار کارآمدتر از مطالعه و اندیشه دقیق میانگاشت؛ “راه حلی که از این طریق به دست میآید احتمالا درستتر از آنی است که در پی کوشش از پیش تعیین شدهای که غالبا اندیشه را منحرف میکند، شکل میگیرد.”
اسپنسر از همین بی علاقگیش به مطالعه جدی آثار دیگران، لطمه هایی نیز دید. در واقع، زمانی هم که اثر دیگری را میخواند، غالبا برای آن بود که تاییدی برای افکار شخصی و مستقلا آفریدهاش بیابد. او افکاری را که با افکار خودش همخوانی نداشت، ندیده میگرفت. چالز داروین که در همان روزگار زندگی میکرد، درباره اسپنسر گفته است: “اگر او خود را به ملاحظه بیشتر عادت میداد … حتی به بهانه از دست دادن برخی از قدرت تفکرش، مرد درخشانی میشد.”
بیاعتنایی اسپنسر به قواعد پژوهشگری، او را به یک رشته افکار ناسنجیده و بیپایهای درباره تکامل جهان سوق داد. به همین دلایل، جامعه شناسان در سده بیستم روش اسپنسر را رد کردند و پژوهشگری دقیق و تحقیق تجربی را به جای روش او برگزیدند.
اسپنسر آدمی منطقی و جدی و از خیالات شاعرانه به کلی دور بود. اهل ذوق نبود و شور و عشق نداشت و تاهل نیز اختیار نکرد و به ثروت نیز اعتنایی نداشت.
هربرت اسپنسر تا ۸۳ سالگی زندگی کرد و در ۸ دسامبر ۱۹۰۳ بدرود حیات گفت.
آثار
از جمله آثار او میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
– آمار اجتماعی (۱۸۵۱)
– فرضیه جمعیت (۱۸۵۲)
– آموزش و پرورش (۱۸۶۱)
– اصول زیستشناسی (۶۷-۱۸۶۴)
– اصول روانشناسی (۷۲-۱۸۷۰)
– بررسی جامعهشناسی (۱۸۷۳)
– اصول علوم اجتماعی (۱۸۷۴)
– اصول اخلاق (۹۳-۱۸۷۹)
– انسان علیه دولت (۱۸۸۴)
– زندگینامه شخصی (۱۹۰۴)
اندیشه
پس از داروین مهم ترین نقش در اخلاق تکاملی توسط هربرت اسپنسر (H.Spencer) پرشورترین مدافع این نظریه و خالق نظریه داروینیسم اجتماعی، ایفا شده است. نظریه اسپنسر (۱۹۰۳ – ۱۸۲۰) را می توان در سه مرحله جمع بندی کرد. اسپنسر نیز همچون داروین به نظریه فایده باوری لذت اندیش (هدونیستی) آن طور که جرمی بنتام (J.Bentham) و جان استوارت میل (J.Stuart Mill) پیشنهاد کرده بودند، باور داشت. از دیدگاه او، کسب لذت و پرهیز از درد به تمامی اعمال انسان جهت می بخشد. از این رو غیر اخلاقی را می توان با تسهیل لذت انسانی یکی دانست. دوم آنکه لذت را به دو طریق می توان کسب کرد، یکی با ارضای امیال سود خویش جویانه و دیگری با ارضای امیال سود دیگری جویانه. این بدان معنا است که خوردن غذای دلخواه خویش و غذا دادن به دیگران هر دو برای انسان تجربه هایی لذت بخش اند. سوم آنکه همکاری دوجانبه میان انسان ها برای هماهنگی امیال سود خویش و سود دیگری جویانه لازم است و به همین دلیل است که اصول انصاف در انسان پدید آمده تا صفات خودخواهانه و فداکارانه را به تعادل درآورد.
اما اسپنسر به خاطر نظریه همکاری دوجانبه اش مشهور شده است. در عوض توصیف او از داروینیسم اجتماعی تا به امروز جنجالی بوده است زیرا عمدتاً آن را «توجیهی برای برخی از نفرت انگیز ترین نظام های اجتماعی که بشر تاکنون به خویش دیده است.» برای مثال نازیسم آلمان دانسته اند (به نقل از مایکل روز (۱۹۹۵) در کتاب «طبیعت باوری تکاملی»). خلاصه آنکه اسپنسر واقعیت های زیست شناختی (تنازع بقا، انتخاب طبیعی و بقای اصلح) را به سطحی ارتقا داد که تجویزی برای کردار اخلاقی باشند. برای مثال به عقیده او زندگی برای انسان یک مبارزه (تنازع) است و برای اینکه بهترین باقی بماند (بقا)، لازم است سیاستی دنبال شود که در آن هیچ حمایتی از ضعیف ترها به عمل نیاید. اسپنسر در «اصول جامعه شناسی» (۱۸۷۴) می نویسد: «کمک به تکثیر بدها عملاً مثل آن است که برای فرزندانمان مغرضانه انبوهی از دشمن فراهم کنیم.» فلسفه اسپنسر، به ویژه در آمریکای شمالی در قرن نوزدهم، از محبوبیت و رواج گسترده ای برخوردار شد اما در قرن بیستم به طور چشمگیری افت کرد.
اما او به دو پرسش اساسی اخلاق چه پاسخی می تواند بدهد؟ چگونه می توانیم خیر و شر را از هم تمییز دهیم و چرا باید نیک باشیم؟ پاسخ اسپنسر به پرسش نخست با پاسخ داروین یکسان است (به ستون دیروز مراجعه شود) زیرا هر دوی آنها مدافع فایده باوری لذت اندیشانه بودند. اما پاسخ او به پرسش دوم اگر قابل دفاع نباشد جالب است. اسپنسر اظهار داشت که تکامل برابر است با پیشرفت برای بهتران (در مفهوم اخلاقی کلمه) و بنابراین هر چیز که در تایید نیرو های تکاملی باشد خوب خواهد بود. استدلالی که پشت این ادعا است آن است که طبیعت اگر به سویش حرکت کنیم، به ما نشان می دهد که چه چیزی خوب است؛ و از این رو «تکامل فرآیندی است که در درون خویش ارزش می زاید.» چنانچه تکامل بیان کننده خیر اخلاقی باشد، ما باید فارغ از سودجویی آن را تایید کنیم. پیش از این خیر اخلاقی توسط اسپنسر با لذت و خوشبختی همگانی انسان یکی دانسته شد. در این صورت اگر فرآیند تکاملی ما را به سوی این لذت همگانی هدایت کند، دلیلی خودخواهانه برای اخلاقی بودن در دست ماست، به این معنی که خواهان خوشبختی یا سعادت همگانی هستیم. اما برابر دانستن رشد و شکوفایی با پیشرفت اخلاقی به نفع بهتران داوری ارزشی مهمی است که نمی توان آن را بدون شواهد بیشتر پذیرفت و بیشتر نظریه پردازان تکاملی از این ادعا دست کشیده اند. علاوه بر این ادعای فوق، موضوع ایراد های مفهومی دیگری نیز هست یعنی استنباط «باید» از «است» و ارتکاب مغالطه طبیعت باورانه.
منابع:
1. http://www.ketabnews.com
2. http://fa.wikipedia.org
3. http://www.smartsch.com
منبع:
- سایت مشاهیر تاریخ ما، اِنی کاظمی
- http://bashgah.net/fa/category/show/67035
تاریخ ما امیدوار است با انتشار بیوگرافی بزرگان تاریخ، قدمی در راستای بهبود وضعیت فرهنگی و حافظه تاریخی مردم کشورمان بردارد. / انی کاظمی