تاریخ ما
گزیده‌ای از تاریخ و تمدن جهان باستان

زندگینامه آنا فروید

در هر مبحثی مبنای خواندنی كه پایه آن علم را میسازید می كنند مورد تجه داشته باشید جنبه آن علم هستند.

مقدمه

در هر مبحثی مبنای خواندنی که پایه آن علم را میسازید می کنند مورد تجه داشته باشید جنبه آن علم هستند. بررسی تئوریهای ادم های بزرگ که در آن علم اظهار نظر می کنند به ما کمک می کند. تا دست به پژوهش های عملی درزمینه همان تئوری ها بزنیم. آنافروید یکی از روان تحلیل گران قرن گذشته، فردی بود که پایه گذار «روان تحلیل گری کودکان» به طور گسترده بود. و همین امر که او با کودکان کار می کرد باعث شد فردی برجسته در میان روانشناسان شود. تئوریهای آنافروید با توجه به اینکه اغلب ازکارهای عملی او نشات می گیرند، قابل پژوهش و بررسی دوباره هستند. در این مقاله در ابتدا با زندگینامه آنا آشنایی مختصری پیدا خواهیم کرد سپس به بررسی خدمات او به روانشناسی می پردازیم و در آخر یکی از روش های تشخیصی او را که بسیار ارزشمند است بصورت یک خلاصه مقاله خواهیم آورد.

تاریخچه زندگی آنا فروید

آنا فروید در ۳ دسامبر ۱۸۹۵ متولد شد. آنا جوانترین و ششمین فرزند سیگموند فروید و مارتا فروید است. او یک کودک سرزنده و مشهور به شیطنت بود. پدرش سیگموند به دوستش افلیز در سال ۱۸۹۹ نوشت «آنا یک کودک زیبای تخس است.» (انتشارات موزه فروید، ۱۹۹۳). با وجود آنکه آنا فروید ممکن است بچه برنامه ریزی نشده ای بوده باشد (او گفت که اگر روش ضدبارداری مطمئن تری در دسترس والدینش بود، او هرگز به دنیا نمی آمد) از بین شش فرزند فروید تنها کسی بود که راه او را ادامه داد. (شولتز و شولتز، ۱۹۹۸).  پدرش در نامه ای که به یکی از دوستانش نوشت، تولد او را به جای اینکه با اشتیاق خبر دهد به صورت رویدادی که ناگزیر آن را پذیرفته است اطلاع داد و اظهار داشت که اگر نوزاد پسر می بود این امر را تلگرافی به او خبر میداد (یانگ برول ، ۱۹۸۸، به نقل از شولتز، ۱۹۹۶).
آنا، کودکی ناخشنود بود که نسبت به خواهر بزرگترش که مورد حمایت مادرش بود حسادت می ورزید و همشیرهای دیگر به او اعتنای نداشتند. او «تجربه کنار گذاشته شدن توسط بچه های بزرگتر خانواده و کسی که فقط حوصله آنها را سر می برد و نیز احساس کسالت و تنهایی» را به خاطر می آورد. (شولتز و شولتز، ۱۹۹۸). هنگامی که رقیبش (که همان خواهرش سوفی بود) در سال ۱۹۱۳ ازدواج کرد. آنا به پدرش نوشت، «من از اینکه سوفی ازدواج کرد خوشحال هستم، چونکه جر و بحث بی پایانی که بین ما بود برای من وحشتناک بود.» (انتشارات موزه فروید، ۱۹۹۳). با وجود تمامی این ناکامی ها،‌ سال تولد آنا، یعنی ۱۸۹۵، به طور سمبلیک یا شاید حتی پیشگویانه بود، زیرا با ظهور روانکاوی همزمان بود و دیگر آنکه آنا تنها فرزند فروید بود که راه پدرش را ادامه داد و روانکاو شد. (شولتز وشولتز، ۱۹۹۶). همچنین پدرش نسبت به آنا بی توجه نبود، به زودی آنا محبوب پدرش شد و طولی نکشید که وی «همچنانکه به سیگار برگ عادت داشت به خردسالترین دخترش نیز خو گرفت.» (اپیگ نانسی و فارستر، ۱۹۹۲، به نقل از شولتز وشولتز، ۱۹۹۶).
آنا در ۱۴ سالگی بر حسب علاقه اش در جلسات انجمن روان کاوی شرکت می کرد و با دقت به شرح حالهایی که مطرح وبحث میشد گوش می داد (شولتز و شولتز، ۱۹۹۸). آنا در۲۲ سالگی، به سبب پیوند عاطفی که با پدرش برقرار کرده بود و نگرانی های آنا در مورد آنچه که فروید «امیال جنسی او» می نامید، تحلیل وی را آغاز کرد. او رؤیاهای خشونت باری مانند تیراندازی، کشتن، مردن و دفاع از وی در برابر دشمنان، گزارش می داد. (شولتز و شولتز، ۱۹۹۶). بعدها از فروید به خاطر تحلیل کردن دخترش شدیداً انتقاد کردند. یک نویسنده آن را «درمانی غیرممکن که زنا با محارم را در بردارد… و نمایش ادیپی که در دو انتهای کاناپه روان کاوی جریان دارد» خواند. (ماهونی، ۱۹۹۲، به نقل از شولتز، ۱۹۹۸).
چند سال بعد، (در سال ۱۹۲۲) آنافروید به انجمن روان کاوی وین پیوست و مقاله ای با عنوان «غلبه بر خیالپردازیها و رویاهای روز » ارائه داد. با اینکه وی ادعا می کرد که تجربه یک بیمار را شرح میدهد، ولی در واقع خیالپردازیهای خودش را نقل می کرد. وی درباره رابطه عشقی حاوی زنا با محارم بین پدر و دختر، تنبیه بدنی و ارضای جنسی از طریق استمنا صحبت می کرد. (شولتز و شولتز، ۱۹۹۸). این مقاله با استقبال فروید وهمکارانش رو به رو شد و موجبات پذیرش وی به انجمن را فراهم کرد. آنا هرگز ازدواج نکرد. او زندگی خودش را در راه روان کاوی کودکان دچار اختلال هیجانی و پرستاری از پدرش به هنگام دوره طولانی بیماری وی صرف کرد. «مراقبت و پرستاری آنا از وی اجتناب ناپذیر بود. در دهه پایانی عمر فروید او به عنوان مهمترین شخص بی همتا در زندگی اش ظاهر میشود» تمامی پیوندها و جدایی های آنا، بیماری و کارهایش، در دفتر فروید ثبت شده اند (حاشیه نویسی در فروید، به نقل از شولتز، ۱۹۹۶).

خدمت های آنا فروید به روان کاوی 

در سال ۱۹۲۳، آنا فروید کار روان تحلیل گری خودش را با کودکان آغاز کرد و دو سال بعد در انستیتوی روان تحلیل گری وین در حال ارائه یک سمینار درباره تکنیک های تحلیل کودکان بود. (انتشارات موزه فروید، ۱۹۹۳). «زیگموند فروید در طبابت خصوصی اش هرگز کودکان را تحت درمان قرار نداده بود.»
آنا در ۱۹۲۷، نخستین کتابش را با عنوان «مقدمه ای بر روش تحلیل کودکان » که از علایق او آگاهی میداد منتشر کرد. او یک رویکرد درمان مبتنی بر روانکاوی برای کودکان تدوین کرد که در آن ناپختگی نسبی و سطح پایین مهارتهای کلامی آنان را ملحوظ داشته بود. از جمله نوآوری‌های او در این زمینه میتوان به کارگیری اسباب بازی ها و مشاهده کودک در خانه را ذکر کرد. (شولتز وشولتز، ۱۹۹۶). بعدها او درباره این دوره چنین گفت: «برگشتن دوباره به وین باعث شده بود ما همه بسیار هیجان زده و پرانرژی باشیم، این مانند این بود که یک قاره در حال کشف شدن بود وما کاشف آن بودیم و ما حالا یک شانس برای تغییر همه چیز داریم»
از سال ۱۹۲۷ تا سال ۱۹۳۴، آنا فروید دبیر کل انجمن بین المللی روان تحلیل گری بود. او کار تحلیل کودکان را ادامه داد و سمینارهایی را در این موضوع راه اندازی کرد و کنفرانس هایی را سازمان بندی کرد. همچنین در عین حال به پرستاری کردن از پدرش در خانه ادامه داد. او همچنین به عنوان یک نماینده عمومی در چنین موقعیت های عمومی فعال بود، مثلاً اهداء یک لوح در زادگاهش در فریبرگ یا دریافت جایزه گوته در فرانکفورد.

در سال ۱۹۳۵، آنا فروید مدیر انستیتوی آموزش روان تحلیلگری وین شد، به دنبال این سال ها او مطالعه مؤثرش را در زمینه راهها و مسیرهایی که بوسیله ایگو به کار می رود برای اینکه تجربیات ناخوشایند و اضطراب را تخلیه کند، منتشر کرد. نام این کتاب «ایگوو مکانیسمهای دفاعی» بود. این کتاب یک حرکت خارج از پایه های سنتی تفکر روان تحلیل گری بر روی غرایز داشت، که براساس عملکرد ایگو طرح ریزی شده بود و همین باعث شد شهرت آنا به عنوان یک تئوری پرداز پیشگام استوار شود. (فاین ۱۹۹۰)
آنا فروید همچنین در فعالیت های خیریه به نفع کودکان، شرکت می کرد. تا آنجا که به همراه دوستش دوروتی، مدرسه ای را راه اندازی کردند. او در این مدرسه به کودکان اجازه می داد، غذایشان را خودشان انتخاب کنند. خودشان فعالیت هایشان را نظم بخشند وبه آنها احترام می‌گذاشتند. (انتشارات موزه فروید، ۱۹۹۳).
بیشتر کارهای او در لندن انجام می شد، جایی که خانواده فروید پس از فرار از چنگ نازیها در سال ۱۹۳۸ اقامت کردند. او در مجاورت خانه ای که پدرش در آنجا مرده بود یک کلینیک باز کرد و به درمان بیماران پرداخت و یک مرکز آموزش روان کاوی تاسیس کرد که روانشناسان بالینی از سراسر جهان برای تحلیل به آنجا می رفتند. آثار او در نشریه های سالانه مطالعه کودک از راه روانکاوی که نشر آنها از ۱۹۴۵ آغاز گردید گزارش می شد. (شولتز و شولتز، ۱۹۹۶).
در سال ۱۹۴۷، آنا فروید و کیت فریدلندر ، بخش درمانی کودکان هامپسیتد را راه اندازی کردند و کلینیک کودکان بعد از پنج سال به آن اضافه شد. در این کلینیک آنا فرصت به عمل درآوردن نظریات روانکاوی را داشت. یکی از کارکنانش در این باره نوشته بود آنا دارای یک خانواده گسترده بود که همگی شامل کودکان و خانواده هایشان بودند. همچنین آنا فروید، جلسات هفتگی را در آنجا فراهم می کرد و فرصت ارائه دیدگاههای تجربی و عملی اش در آنجا فراهم میشد. روش آنها شامل استفاده از خطوط رشدی بود که رشد طبیعی را فهرست می کرد «از وابستگی به اعتماد عاطفی» و همچنین نیمرخ تشخیصی فرا روانشناسی که به تحلیل گر کمک می کرد، عوامل موردی خاص را که باعث انحراف رشد طبیعی یا سازگاری (رشد طبیعی) می شوند را تشخیص دهد. (در مورد نیمرخ فراروانشناسی آنا فروید در بخش های بعدی مفصلاً صحبت خواهیم کرد).
از سال ۱۹۵۰ تا آخر زندگیش، آنا فروید به طور مرتب به ایالات متحده سفر کرد و چندین سخنرانی را ارائه داد (انتشارات موزه فروید، ۱۹۹۳).
مجموعه کارهای او در ۸ جلد گردآوری شد که بین سالهای ۱۹۶۵ و ۱۹۸۱ انتشار یافت. (شولتز و شولتز، ۱۹۹۸). آنافروید در کتابش با نام «کودکی بهنجار یا نابهنجار» (۱۹۶۵)، قسمت هایی از کار در کلینیک ها مپسفید را خلاصه کرد. آنچه که او گردآوری کرده شامل مشاهدات در کلینیک کودکان، مهدکودک های عادی یا مهدکودک هایی برای کودکان نابینا، گروه های مادر و کودکان نوپا و پرستاران جنگ بود. آنا تحلیل کودکان را بیشتر از همه نشانه های انتقال دهنده ای که بررسی می شد،”جاده باشکوهی به سمت ناهشیار میدانست.”»
در طول دهه ۱۹۷۰، او درباره مشکلات کار کردن با کودکان محروم شده ی عاطفی واجتماعی دست و پنجه نرم می کرد و درباره تاخیرها و انحرافات رشد این کودکان دست به مطالعات وسیعی زد.
آنا همچنین در مدرسه حقوق یل، سمینارهایی را درباره جرم و خانواده ارائه داد. همین امر موجب انتشار مقالاتی در این باره به همراه جوزف گلدستین و‌ آلبرت سولینت درباره «کودکان و قانون» شد (۱۹۷۳). (انتشارات موزه فروید، ۱۹۹۳).
آنچه در آخر می خواهیم به آن اشاره کنیم، این است که فهرست استاندارد مکانیسمهای دفاعی فروید، در واقع کار آنافروید بود. او مکانیسمهای دفاعی را به شیوه ای روشن تر و وسیع تر توصیف کرد و نمونه هایی از آن را از تحلیل هایی که در مورد کودکان انجام داده بود ارائه داد (شولتز و شولتز، ۱۹۹۶) در یک مراسم یادبود از طرف ژورنال بین المللی همکاریهای تحلیل روانی، در کلینیک هامپسفتید به او مبلغی به عنوان قدردانی به عنوان معلمی پرشور و الهام بخش داده شد و کلینیک به یادبود زحمات او برای تحلیل کودکان به« مرکز آنافروید» نامگذاری شد و در سال ۱۹۸۶، خانه اش همانطور که آرزو داشت به موزه فروید تبدیل شد. (انتشارات موزه فروید، ۱۹۹۳).

نظریه ی آنا فروید درباره ی کودکی و نوجوانی

در اوایل قرن حاضر ج، استانلی هال، مؤسس انجمن روان شناسی آمریکا و پدر مطالعه علمی درباره نوجوانی، این دوران را با قدری احساسات توصیف کرد. او آن را دوران «طوفان و تنش شدید» و نیز دوران توانایی فوق العاده جسمانی، عقلی و عاطفی میدانست. تعدادی از پزشکان برجسته و نظریه پردازان روان کاوی، نوجوانی را وضعیتی می دانند که نوجوانان در آن وضعیت دچار اختلال روانی است (آنا فروید، ۱۹۶۹). آنا فروید نوجوانی را به عنوان «آشفتگی تکاملی» تعریف کرد، همچنین این به معنی تغییر اجباری و موقتی است. مطابق با این معنی از نظر زیست شناختی، بلوغ سنی است پر از امید و آرزو، اگرچه از خطرهای روانشناختی و اجتماعی آزاد نیست : که این ها شامل تغییرات وابسته به خانواده، جستجوی الگوهای جدید، به خاطر وارد شدن در ارتباطاتی با کمترین زمینه حمایتی و اختلاف انتظارات چشمگیراست. بنابراین، این ها می‌تواند علت این امر باشد که گذشتن از کودکی به فردی فعال، با خودش اضطراب، تعارض و نابهنجاری را به بار می آورد.
(جورجی پل ، ۲۰۰۵).
آنا فروید برخلاف پدر که از طریق مطالعه بزرگسالی راجع به دوره کودکی نظر میدهد، مستقیماً دوره ی کودکی را مورد بررسی قرار داده است. وی از طریق بازی کودکان به بررسی مراحل رشد کودکان می پردازد. (فربد فدایی ، ۱۳۷۵). نقطه شروع آنا فروید نیز همچون خود فروید است:
نوجوانی بین سیزده تا نوزده سالگی تجدید فعالیت خطرناک احساسات ادیپی را می‌آزماید. به طور نوعی، نوجوان از احساس رنجش فزاینده ای نسبت به والد همجنس کاملاً آگاه است. تمایل به زنای با محارم درباره‌ والد دیگر بیشتر به طور ناخودآگاه باقی می ماند (ویلیام سی، کرین، ۱۹۹۷). آنا فروید معتقد است هنگامی که نوجوان برای نخستین بار جوشش احساسات ادیپی را می آزماید اولین تکانه ی او فرار کردن است. نوجوان در حضور والدین احساس تنش و اضطراب می کند و تنها هنگامی که از آنان جدا باشد، احساس امنیت می کند.
ممکن است شما دوست داشته باشید

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.