آندره ژید که نوشته‌هایش تأثیر شگفت‌آوری بر نسل جوان در سال‌های پس از جنگ جهانی داشت، در سال ۱۸۶۹ در پاریس به دنیا آمد. خانوادهٔ او سخت پای‌بند به سنت‌های مذهب پروتستان بود و این موضوع تأثیر زیادی برشکل‌گیری شخصیت او در نوجوانی و جوانی گذاشت. بروز بیماری در کودکی مانع از تحصیلات منظم او شد،اما علم‌دوستی و فضای فرهنگی خانواده توانست این خلاء را جبران کند. ژید، در پانزده سالگی با شوری عارفانه به یکی از بستگانش دل بست و در سال ۱۸۹۵ با او ازدواج کرد.

وي « زمان متغير» را فعالانه تجربه مي كرد و در تلاش براي ساختن آينده بود .ژيد از ريشه مذهبي دوگانه اي برخوردار بود : پدرش پروتستان و مادرش كاتوليكي بسيار ديندارتر و جزمي تر از شوهرش بود. پدر آندره به فاصله كمي پس از تولد او درگذشت.
در سال ۱۸۸۰ یعنی در یازده سالگی آندره ی کوچک پدر خود را از دست داد و نفوذ و قدرت مادرش نسبت به وی فزونی گرفت و مادر سخت گیر او را در فشار گذاشت که هم امور مذهبی را انجام دهد و هم در مدرسه به تحصیل بپردازد، ولی ژید از هر دو موضوع امتناع داشت و ناچار لجاجت و سخت گیری مادرش از اندازه گذشت تا جایی که وی به گریه و زاری های آندره اهمیت نمی داد. در نتیجه ی شدت فشار، آندره دچار حمله ی عصبی گردید و به رختخواب افتاد و مادرش ناگزیر شد او را برای معالجه به آسایشگاه «سناتوریوم» ببرد؛ گرچه بر اثر مداوا و آزادی عمل حال ژید بهبود یافت ولی آثار این دوران فشار و اسارت و بیماری در نوشته های وی به ظهور رسید. ژید به تحصیل بی علاقه بود و از محیط مدرسه نفرت داشت و همان اندازه که مادر و سایر افراد خانواده اش به تحصیلات آندره و تعلیمات مذهبی وی علاقه مند بودند چند برابر آن وی نسبت به هر دو موضوع بی علاقه بود تا بالاخره مادر ژید یک نفر معلم سرخانه برای تعلیم وی گماشت و بهترین و ضروری ترین کتاب تحصیلی او را انجیل قرار داد.با این حال آندره ژید از معلم خودش موسیقی آموخت و در این هنر پیشرفت بسیار کرد. او همچنین با وجود مواظبت خانواده اش چند کتاب دیگر به دست آورده در ساعات فراغت مطالعه می کرد و از این راه با نویسندگی و ادبیات آشنا شد و از همین روزنه ی کوچک دنیای بزرگ ذوق و هنر را تماشا کرد و برای تمام عمر فریفته ی آن شد و در تحت قانون فطری که هر موجود ذی روح در برابر فشار و محرومیت عکس العمل شدید نشان می دهد، آندره ژید هم مظهر عجیب این واکنش طبیعی قرار گرفت، به طوری که در تمام عمر آزادی در سال ۱۸۹۱ كه به الجزيره سفر كرد، براي اولين بار با فاحشه اي خوابيد .چهار سال بعد در افريقا ، باز هم با اسكار وايلد ديدار كرد  و تحت تاثير او دل به دريا زد و به همجنس گرايي تن در داد .
با اين وجود، به هنگام بازگشت به فرانسه در سال ۱۸۹۵ با دختر عموي خود ، «مادلن روندو» ازدواج كرد. آندره ژيد اين زن را « ام » (مخفف اميلين) مي ناميد، و او را بيشتر به سبب شخصيت والايش دوست مي داشت تا زيبايي اش. وي هرگز با اين زن همبستر نشد.
زماني كه همسرش محروميت جنسي خود را با اعتقادات شديد كاتوليكي تسلي مي بخشيد، آندره ايمان مذهبي خود را به تدريج از دست مي داد. ژيد در دفتر خاطرات محرمانه خود، دو تعريف و يك اعتراف را يادداشت مي كند  :
« من به كسي مي گويم «بچه باز» كه همانطور كه از خود كلمه بر مي آيد، عاشق پسرهاي جوان باشد و به كسي مي گويم «همجنس گرا» كه به مردان بالغ گرايش دارد…».
«… بچه بازها كه من هم يكي از آنان هستم ، بسيار نادرند، ولي همجنس گراها بسيار بيشتر از آنند كه من فكر مي كردم. اينكه اين عشقها چگونه به وجود مي آيند، و اين روابط چگونه شكل مي گيرند، براي من كافي نيست تا بتوانم بگويم امري طبيعي است. من عقيده دارم كه خوب است، چون هركدام از دو انسان درگير اين رابطه، با چنين كاري در درون خود، احساس تعالي، اعتماد و رضايت خاطر مي كند… ».
ژيد مانند بسياري از افراد، براي توجيه اميال خويش در برابر محرمات مذهبي ، فلسفه اي بنياد نهاد. وي در سال ۱۸۹۷ در كتاب مائده هاي زميني، به دفاع پرشوري از « لذت و … » پرداخت .او در اين كتاب چنين استدلال مي كند كه تمام اميال طبيعي، سودمند بوده و مايه تندرستي است، و بدون اين اميال، زندگي لطف خود را از دست مي دهد .
« وقتي از عملي لذت مي برم ، براي من دليل خوبي است كه آن عمل را انجام بدهم. بنابراين لذتي را كه موجب شادي، سرور جان و اميال عاشقانه ات مي شود، مادامي كه لبانت براي بوسيدن هنوز شيرين است، سيراب كن!»
چنان زندگي كن كه « زندگيت بدون ترس از نتايج محرماتي كه اخلاقيات رسمي بر تو تحميل مي كند ، پذيراي هر رويدادي باشد ».
اما ژيد خطر افراط كاري را به خواننده كتاب خود هشدار مي دهد و در آخر، از او مي خواهد كه :
« كتاب مرا به دور بينداز، مگذار متقاعدت كند ! گمان مبر كه حقيقت تو را كس ديگري مي تواند برايت پيدا كند …به خود بگو كه اين كتاب هم چيزي نيست، مگر يكي از هزاران شيوه رويارويي با زندگي. تو راه خويش را بجوي! »
 ژيد براي سالها بت «پيشروها» بود و محافظه كاران او را «منحرف كننده جوانان» مي دانستند.  اما او پاسخ ميداد ؛ سقراط نيز (كه اكنون يكي از خدايان اين محافظه كاران محسوب مي شود)، از چنين تهمت هايي به دور نبوده است.
در سال ۱۹۴۷ و زماني كه ژيد هفتاد و هشت ساله بود، آكادمي سوئد جايزه ادبيات نوبل را به او اهدا كرد. وي مي نويسد :
« بزرگترين الهه تقدير پيوسته در گوشم زمزمه مي كند كه ديگر چيز زيادي از عمرت باقي نمانده است».
و بی بند و باری را جانشین فشار و حرمان دوران کودکی قرار داد .

وی اولین کتاب خود را به نام «خاطرات و اشعار آندره والتر» منتشر کرد. این کتاب که نخستین اثر نویسنده است تقریباً نیتجه ی یک سلسله ناکامی های دوره ی جوانی است که در تعقیب و امتداد جریان حیات پر از یأس و حرمان کودکی کشانده شده است. این کتاب تحت تأثیر التهابات شدید روحی دوره ی جوانی و در محیط آرام سرزمین «آنسی Annecy» نوشته شده است.در سال ۱۸۸۹ کتاب «مسافرت اورین» را نوشت که حاوی شدیدترین و لطیف ترین احساسات و خاطرات ایام جوانی است. آندره ژید در سال ۱۸۹۳ خود را از قیود خشک تقدس رها ساخته به «تونس» و آفریقا رفت و در مدت دو سالی که در آنجا بود جز مدت یک بیماری که سل گرفت و مجبور شد در «بیسکرا» بماند، به خوش گذرانی مشغول بود . ژید در کشمکش هوی و هوس و زندگی آرام مدتی اسیر و با طبیعت خود در مجادله بود تا آن که سرانجام به پاریس بازگشت و به سال ۱۸۹۷ کتاب «مائده ها ی زمینی The Fruits of the Earth» را در مراجعت از سفر آفریقا به رشته ی تحریر درآورد.در این موقع « ژید» دوباره از زندگی در پاریس دلگیر شد و به مسافرت پرداخت و این بار رخت به سوی «الجزیره» کشید و پس از آنکه خبر فوت مادرش به وی رسید بار دیگر به فرانسه برگشت و با تجدید عوالم عشق و شیفتگی دوران جوانی با دختر عموی خود مادلین ازدواج کرد. وی کتاب «رذل» را پس از مسافرت و گردش در «الجزایر» به قلم آورد، و آن داستان کسی است که برای ابراز شخصیت خود از سنن و مقررات رهایی پیدا کرده و برای اجرای افکار و آرزوهای خود تلاش و کوشش می کند. ژید که از زندگی آرام و انزوا بیزار بود و می خواست حیات خود را در دیدن آثار و مناظر جدید و سیاحت و مطالعه بگذارند در زمانی که پنجاه و چهار سال از عمرش می گذشت یعنی به سال ۱۹۲۳ به مسافرت پرداخت و سفری به «کنگو» کرد و پس از یک سال اقامت در آنجا به پاریس بازگشت. در سال ۱۹۳۶ سفری به کشور «شوروی» کرد و پس از گشت و گذار و مطالعه در آن محیط به فرانسه مراجعت نمود. آندره ژید پس از فراغت از تحصیلات مقدماتی به مطالعه ی آثار نویسندگان و شعراء پرداخته بود. و کتب زیادی را بررسی کرده بود و با نویسندگان بزرگی مانند «مترلینگ»، «رنیه»، «مالارمه» و « پیرلوئیس» آشنایی داشت. ژید از بیست سالگی شروع به نویسندگی کرد و اگر چه آثار اولیه اش چندان مورد توجه قرار نگرفت ولی در عین حال مخالفین و موافقینی پیدا کرد و وقتی که اندک شهرتی بهم رسانید و انجمن ادبی لندن در شعبه ی ادبیات، کرسی «آناتول فرانس» را به «آندره ژید» واگذار کرد این کار توجه زاید الوصف خوانندگان و علاقه مندان به آثار ادبی را به سوی ژید و آثار وی معطوف ساخت. آندره ژید علاوه بر نشر آثار ادبی از داستان و بیوگرافی و نمایشنامه به همراهی دوستان و آشنایان خود به تأسیس مجله ی «جدید فرانسه» همت گماشت که مدت سی و سه سال از ۱۹۰۸ تا ۱۹۴۱ دوام داشت و این مجله ی ادبی خدمت بسیار بزرگی به ادبیات جهان و خاصه ادبیات فرانسه نموده است که نسل کنونی آشنایی و ارتباط خود را با آثار و شاهکارهای هنرمندان و نویسندگان معاصر اروپایی و امریکایی مرهون آن می باشد.«آندره ژید» در سال ۱۹۴۷ به دریافت جایزه ی ادبی نوبل موفق گردید. او به جهت همکاری با آلمان ها در میان هم میهنان خود و در دنیای دموکراسی بد نام گردیده و مورد غضب و کینه قرار گرفته است. از آثار دیگر او می توان «اگر دانه نمیرد»، «در تنگ»، «اودیپ »، « داستایوسکی»، «آهنگ روستائی»، «زیر زمین های واتیکان»، «مسافرت به کنگو»، «کوریدون»، «سکه سازان قلب»، «تزه»، «مکتب زنان»، «ایزابل»، «ربرت ژنویو»، «اخلاق»، «مذاکرات خیالی»، «تربیت زنان»، «دفتر سپید و سیاه»، «باطلاق ها»، «بهانه ها»، «بهانه های تازه»، «اکنون با تو»، «پرومته تزه»، «بازگشت از شوروی»، «بازگشت کودک ولگرد»، «مائده های زمینی»، «خاطراتی از اسکارواید»، «دفترهای یاداشت آندره والتر»،«مائده های تازه» و «مسافرت اورین» را نام برد.