زندگینامه نورالدین حسینی
سید نورالدین حسینی در تاریخ 1312 دراستان شیراز و در خانوادهای مذهبی بدنیا امد. پدرش سید ابوطالب حسینی شیرازی در زمینه مؤلفی بسیار مهارت داشت.
آیتالله سید نورالدین حسینی شیرازی
سید نورالدین حسینی در تاریخ ۱۳۱۲ دراستان شیراز و در خانوادهای مذهبی به دنیا امد. پدرش سید ابوطالب حسینی شیرازی در زمینه مؤلفی بسیار مهارت داشت. و سید هاشم بحرانی مالک تفسیر البرهان از اجداد او است. و آرامگاهش در بحرین زیارتگاه و مورد عنایت مردم است.
نسبت شریف وی به سید مرتضی علم الهدی برادر سید رضی میرسد. این سلسله از طریق ابراهیم بن موسی الکاظم(ع) به ائمه معصوم(ع) وصل میشود.
تحصیلات
سید نورالدین دروس مقدماتی را در حوزه علمیه شیراز به اتمام رساند و برای تکمیل تحصیل به عتبات عراق مهاجرت کرد و مشغول تحصیل نزد اساتید بزرگ شد. سید نورالدین درباره اجتهاد خود میگوید: اولین کسانی که قبل از بلوغ به اجتهاد نائل شدند، من و فخر المحققین بودیم.
سید نورالدین حسینی از شانزده نفر از علما همچون علی ابیوردی، سید علی کازرونی، آقا ضیاءالدین عراقی، میرزا ابراهیم محلاتی، شیخ محمد رضا ثامنی اجازه اجتهاد گرفت است.
اساتید
سید نورالدین نزد استادان برجسته حوزههای علمیه همچون سید علی کازرونی (مجتهد)، آقا ضیاء عراقی، شیخ محمدکاظم شیرازی، میرزای علی آقای شیرازی، میرزا ابراهیم محلاتی، ملا حسینقلی بهاری، سید محمدکاظم یزدی، میرزا محمدتقی شیرازی، شیخ الشریعه اصفهانی و آیتالله محمدحسین نائینی کسب علم کرد.
شاگردان
آیتالله شیرازی شاگردان زیادی را پرورش داد که سرآمد آنان آیتالله دکتر احمد بهشتی، آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی، سید عبدالعلی آیتاللهی و آیتالله سید محمدهادی میلانی هستند.
روش تفسیری
سید نورالدین درس تفسیر قرآن را در حوزه علمیه شیراز برگزار میکرد و در تفسیر قرآن مهارت داشت. وی حافظ قرآن نیز بود. تسلط به ملل و نحل موجب شده بود بهتر بتواند قرآن را تفسیر کند. وی در تفسیر قرآن گرایشی فلسفی داشت و در عین حال از تفسیر به رأی پرهیز میکرد و به درک عمیق قرآن اهمیت میداد. سبک او در تفسیر ادبی، فلسفی و تاریخی بود.
خطبه و خطابهها
وی خطیبی برجسته بود و خطبههایش انبوه مخاطبان را تحت تأثیر قرار میداد. او برای برگزاری نماز عید پیشاپیش جمعیت و با پای برهنه از خانه تا وادیالسلام راهپیمایی میکرد.
طلبه پروری
به طلبه پروری و کشف استعدادها اهمیت فراوان میداد و با برنامهریزی اقتصادی و علمی و تشویقهای لازم، روحیه طلبگی و استواری و قناعت را به شاگردان یاد میداد. به پوشیدن لباس مقدس روحانیت توسط طلبهها اهتمام خاصی داشت و معتقد بود طلاب باید از علوم روز هم آگاه باشند.
نبوغ و تلاش
به گفته خودش قبل از بلوغ به اجتهاد رسیده بود و این نشانه هوش و نبوغ اوست، البته استعداد و نبوغ شرط لازم است نه شرط کافی و اگر کسی اهل تلاش مستمر نباشد و با آثار علمی بزرگان مرتبت نباشد نمیتواند بر کرسی اجتهاد تکیه بزند.
سید هم از فضیلت ذاتی و اکتسابی برخوردار بود و هم از محضر اساتید تا رسیدن به مرتبه عالی استفاده کرد.
عبادت و ارادت به سید الشهدا(ع)
سید نورالدین در ماه رمضان بسیاری از دعاهای مفاتیح را میخواند. او برخی از آنها مثل دعای ابوحمزه ثمالی را حفظ بود و نیمهشبها در نماز وتر این دعا را در قنوت از حفظ میخواند.
در ایام تاسوعا و عاشورا، قبل از اذان صبح مشغول زیارت عاشورا میشد و پیوسته اشک میریخت. وقتی به لعن قاتلان امام حسین(ع) و سلام به یاران ایشان میرسید، بسیار با آرامش میخواند و میگریست، گویی ضاربان و قاتلان حضرت را با چشم خود میدید.
در روز تاسوعا و عاشورا از صبح به حال گریه میایستاد تا دستههای عزاداری عبور کنند. آنگاه به سخنرانی میپرداخت. او در حرم حضرت احمد بن موسی(ع) شاهچراغ در مصائب جدش سید الشهداء درد دل میکرد و دو رکعت نماز زیارت عاشورا را میخواند و بعد در مسجد وکیل شیراز به اقامه نماز جماعت ظهر و عصر عاشورا میپرداخت.
اجرای حدود شرعی
رضاشاه در اجرای سیاست انگلستان، تصمیم داشت دست روحانیت را از مناصب اجتماعی کوتاه و قوانین غربی را بهجای احکام اسلامی حاکم کند. سید نورالدین در اوج قدرت رضاخان و برای در هم شکستن سیاستهای ضد دینی وی و گوشمالی دادن به دولت بریتانیا، برای انجام تکلیف شرعی خود، وقتی دبیر ایرانی کنسولگری انگلیس مشروبات الکلی مصرف کرد و در نزدیکی مکانهای مقدس شیراز بهخصوص حرم مطهر حضرت احمد بن موسی شاهچراغ عربدهکشی نمود. او تصمیم به اجرای حد شرعی گرفت. عوامل حکومت تلاش فراوانی برای ممانعت از اجرای حد کردند، ولی آیتالله شیرازی بر تصمیم خود پافشاری و شخصاً آن را اجرا کرد.
نمونهای دیگر از اجرای حد شرعی که درگاهی رئیسکل تشکیلات نظمیه در ۳۰ فروردین ۱۳۰۶ به ریاست وزرا گزارش کرد، چنین است:
در شب ۱۹ ماه مذکور آقا سید نورالدین که از علمای درجه دوم شیراز است، موقع مراجعت از میهمانی نزدیک منزل خود به یک نفر کفاش که مست بود برخورده و به گماشتگان خود امر میکند مشارالیه را دستگیر و در منزل خود توقیف نمایند.
طبق این گزارش آقا سید نورالدین اول آفتاب کفاش را درب منزل خود حد شرعی زده و رها نموده است.
دولت رضاخان دستور دستگیری و تبعید ایشان به بندر بوشهر را میدهد تا در زمان مساعد از ایران اخراج نماید، اما شیراز یکپارچه شورش میشود و مردم معترض در شاهچراغ اجتماع مینمایند و چند نفر در اثر تیراندازی به شهادت میرسند و رژیم ناچار به بازگرداندن ایشان میشود.
واقعه کشف حجاب
در سال ۱۳۱۴ ش که واقعه کشف حجاب به وجود آمد، مجلسی در شیراز برگزار شد که بعضی از زنان بدون حجاب در آن شرکت داشتند. وقتی دعوتنامه به دست سید نورالدین رسید، آن را در آتش سوزاند و به حامل دعوتنامه گفت: به محمود ایروم – استاندار وقت فارس – بگو: من در مقابل این مطلب خواهم ایستاد!
سید نورالدین بیدرنگ در مسجد وکیل شیراز سخنرانی قاطعی ایراد کرد که عکسی از آن موجود است و سید را نشان میدهد که بر فراز منبر ایستاده و در دستی شمشیر و در دست دیگر آیه حجاب دارد به رضاشاه میگوید:
روزی میآید که تو را غلطان غلطان به جهنم میبرند. ما بنا به وظیفه شرعی خود اقدام خواهیم کرد و این (به آیه قرآن که در دست دارد، اشاره میکند) دستور خداست که در دست دارم.
بعد از تمام شدن سخنرانی سید دستگیر و به تهران فرستاده شد. با پخش خبر در شهر شیراز در اعتصاب فرورفت و بازار چهار ماه و نیم تعطیل شد، لذا دولت مجبور گردید او را آزاد کند و به شیراز برگرداند.
حزب برادران
مهمترین حرکت سیاسی نورالدین در شیراز تأسیس حزب برادران بود. این حرکت اقدامی مذهبی – سیاسی با هدف ایجاد خط دفاع دینی در برابر تودهایها و ملیون بود. طرح اولیه این حزب در سال ۱۳۱۳ ش ریخته شد و کار توسعه آن به صورت محرمانه در زمان رضاشاه انجام گرفت و بیشتر جلساتش هم محرمانه برگزار میشد. افرادی که وارد حزب برادران میشدند، با سوگند، و الله من در حفظ استقلال ایران در ظل لوای مذهب جعفری با شما همراهم شروع به فعالیت میکردند. حزب برادران پس از سال ۱۳۲۰ ش فعالیت خود را بهطور جدی شروع و در سال ۱۳۲۴ ش کار رسمیاش را آغاز کرد.
مبارزه با بهاییان
در پی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سازمان سیاسی بهاییت که تحت نفوذ آمریکا قرار داشت، با زمینهسازی آمریکاییها برنامه علنی شدن خود را در ایران آغاز کرد و این حرکت تا آغاز سال ۱۳۳۴ بیوقفه ادامه یافت.
آیتالله بروجردی که با اهداف این جریان شوم آگاهی یافته بود، اقدامات جدی برای برخورد با تثبیت سلطه دولتی بهاءت بر مملکت را در اردیبهشت این سال، مقارن با ماه رمضان – شروع کرد. نتیجه اقدامات ایشان و سخنرانیهای مرحوم محمدتقی فلسفی و ایجاد شور مذهبی در مردم، این شد که فرماندار نظامی تهران دستور تخریب و تصرف حظیره القدس تهران را صادر کند سپس دولت وقت با صدور بخشنامهای نمایشی و فرمایشی به استانداران سراسر کشور، آنان را مأمور جلوگیری از تشکیل جمعیتهایی که به نام بهاییت موجب اخلال در نظم و امنیت کشور میشدند، نمودند.
دولت در پی این عقبنشینی تحتفشار آمریکاییان قرار گرفت تا به بهاءت رسمیت ببخشید. به این ترتیب حکومت برای هویت بخشیدن به بهاییت، اماکن به اصطلاح تاریخی منسوب به باب و بها را تجدید بنا کرد و نقشه رسمیت بخشیدن به آنان را در یک روند دراز مدت پیگیری نمود. در این میان شهر شیراز که پس از عکا در فلسطین اشغالی، دومین مکان مذهبی مورد توجه بهاییان و نخستین و اصلیترین مکان مورد احترام با بیان است، در کانون توجه حکومت قرار گرفت و سرلشگر همت – استاندار نظامی و بهایی – که از قبل به شیراز فرستاده شده بود، مأمور اجرای این نقشه خائنانه شد. سید نورالدین که مقابله به این توطئه را وظیفه دینی خود میدانست، همان روزی که شاه به شیراز سفر میکند (چهارم خرداد ۱۳۳۴) به پیروان فداکار خود دستور تخریب اصلیترین مرکز بهاءت را داد و خود بر انجام آن نظارت کرد. در پی این رویداد شاه سفر خود را ناتمام گذاشت و به تهران برگشت و به استاندار نظامی فارس دستور تجدید بنای اماکن بهاییان را داد و این توطئه و سرپرستی وی آغاز شد.
آیتالله شیرازی دو بار به استاندار هشدار داد و بار سوم استاندار در جواب گفت: فرمان است که بازسازی شود! و من مأمورم!
سید هم دستور داد شهر شیراز را تعطیل کنند و مردم برای ویران کردن مجدد اماکن بهاییان به پا خیزند. خودش هم مستقیماً در مراسم تخریب حضور یافت و برای تقویت روحیه مردم و جلوگیری از تعرض نیروهای نظامی و انتظامی به مردم در وسط خیابان مقابل مراکز فرقه بهاءت روی صندلی نشست و به این اقدام مقدس نظارت کرد. آن روز در شهر شیراز غوغا به پا شد و اکثر قریب به اتفاق مردم بهخصوص فعالان هیئتهای مذهبی و اعضای حزب برادران در حوادث این روز فداکارانه شرکت کردند. درنتیجه درگیریهای چند نفر از مردم زخمی شدند و در شیراز حکومت نظامی اعلام شد. بعد از این اقدام بزرگ که به پیروزی مردم و محو آثار بهاءت در شیراز انجامید، سید نورالدین به تهران رفت و پی گیر امور شد. او با محمد رضاشاه ملاقات و وی را تحقیر کرد و خواستار تعویض استاندار و فرماندار شیراز شد و کار را تا آنجا پیش برد که دولت مجبور به عزل آنان شد و سید پیروزمندانه به شیراز برگشت.
با شهید نواب صفوی
سید نورالدین در برابر ترورهای که گروه فدائیان اسلام پیروان شهید نواب صفوی انجام میدادند، واکنش منفی نداشت و ایرادی بر آنها نمیگرفت. در ماجرای ترور حسین علا که گلوله یاران شهید نواب به وی اصابت نکرد، سراج، از یاران نواب، به شیراز رفت و سید نورالدین را از وی استقبال کرد. دولت هم در آنجا معترض وی نشد. شهید نواب نیز در حالی که تحت تعقیب بود، به شیراز و دفتر کار سید نورالدین رفت و تا زمانی که در شیراز بود، دولت جرئت نکرد به وی تعرض کند. سید نورالدین احترام خاصی برای شهید نواب قائل بود و وی را در کنار خود مینشاند. او به شهید گفته بو که هر وقت که دوست داشته باشد میتواند در شیراز و در منزل ایشان بماند و کسی حق تعرض به او را ندارد و بعد از اینکه نواب از شیراز رفت، در تهران دستگیر و به اعدام محکوم شد.
سید نورالدین از شنیدن خبر اعدام شهید نواب چنان متأثر و عصبانی شد که اعضای حزب برادران را فراخواند و در مجلس ختمی که برای نواب گرفت، به سخنرانی پرداخت و در آن به دولت حمله شدیداللحنی کرد و خطاب به آزموده – دادستان ارتش – گفت:
آقای آزموده نیامرزیده! آیا کار بهجایی رسیده که اولاد پیغمبر را به بهانه واهی به قتل میرسانی؟
بعد از مجلس ختم باشکوه در مسجد وکیل، دو سناتور از طرف شاه به منزل وی آمدند و به صورت محترمانه تهدیدش کردند و گفتند: چرا در ماجرای نواب، دولت را زیر سؤال بردهاید؟ فداییان اسلام، در مسائل داخلی و خارجی، دخالت غیرقانونی میکردند، در حالی که شما در مرامنامه خود مخالف هرجومرج هستید! آن دو نفر اصرار داشتند در همان جلسه پاسخ خود را بگیرند، ولی سید نورالدین جواب را به مسجد محکوم کرد و در مسجد خطاب به شاه فریاد زد:
آهای مردک! من از شیر نترسیدم از اردشیر بترسم! من همان کسی هستم که در دو سالگی لو لو را شکستم. آیا مرا از مرگ میترسانی؟ در نظر نورالدین هیچچیز بهتر از مرگ نیست. من آرزوی مرگ را در راه دین جدم را دارم. … در دفاع از یک سید گفته میشود که نظم را رعایت نمیکند. نظمی که از نظر دین ارزشی نداشته باشد، برای ما محترم نیست. قیام! قیام! قیام! من قیام را بر شما واجب میدانم.
از منظر بزرگان
حضرت امام خمینی (ره) در مجلس ختم سید نورالدین شرکت کرد و کریست و موقع خروج از مجلس به بازماندگان و سید منیرالدین و به این مضمون میفرماید: آن مرحوم استوانهای بود که شکست!
حضرت آیتالله بروجردی فرموده بودند: آقا نورالدین سدی بود در برابر کفار.
حضرت آیتالله مشکینی درباره سید نورالدین تعبیر انسانساز و حیاتبخش استفاده میکند.
شهید بهشتی به فرزند ایشان مرحوم سید منیرالدین شیرازی میگوید: بنده شیوه مدیریتم را از مرحوم پدرتان اخذ و اقتباس کردم. ایشان دارای صراحت لهجه بود؛ و نسبت به قدرتمندان با لحن تلخی برخورد میکرد و بنایش بر این بود که صاحبان قدرت را به نحوی خرد کند.
۵ – آیتالله سید محسن حکیم خطاب به فرزند سید نورالدین میگوید: پدر شما از بنده جلوتر بود؛ منتهای مراتب ایشان به سمت شیراز حرکت کرد و بنده ماندم. اگر ایشان هم به اقامت خود در اینجا ادامه میدادند، تقدمشان نسبت به ما محفوظ میماند. من مدت پنج سال، شاگرد پدر شما در حکمت بودم؛ ولی ایشان قبل از تکمیل دروس به شیراز نقلمکان نموده و درس را رها کرد.
حضرت آیتالله خامنهای در دیدار با فرزند سید نورالدین میفرماید: من در سن دوازدهسالگی در مقام استقبال از دو تن قرآن خواندم: یکی از آیتالله کاشانی و دیگری پدر شما!