زنگینامه ارسطو
در حدود هيجده سالگى به آتن رفت.در آنجا شاگرد افلاطون شد و تا هنگام مرگ افلاطون در سال ۳۴۸ قبل از ميلاد به مدت حدوداً بيست سال در مدرسه به سر برد.
در آنجا توسط افلاطون عقل مجسم (Nous) آکادمي نام گرفت. وي پس از مرگ افلاطون آکادمي را ترک کرد و به آسياي صغير رفت . در آنجا با دختر يک خانواده ثروتمند و پر نفوذ ازدواج کرد.
در ۳۴۹ ق.م ارسطو به دعوت فیلیپ مقدونی (Philip of Macedon پادشاه مقدونیه) به پلا(pella ) پایتخت آن سرزمین رفت و مربی فرزند او، اسکندر کبیر (Alexander the great ) شد که پسری سیزده ساله بود.
پس از پایان دوره تربیت اسکندر، ارسطو به استاگیرا بازگشت و چند سال آنجا بود و سپس باز به آتن رفت و به تعلیم فلسفه پرداخت.
ارسطو در آتن از بیگانگان مقیم بود، بنابراین، نمی توانست مالک ملکی در آن شهر باشد. پس بیرون شهر چند ساختمان اجاره کرد و در اینجا که لوکیون (lykeion) نام گرفت. مدرسهای از خود بنیان نهاد. (متصل به ساختمان اصلی ایوانی ستوندار “پری پاتوس Peripatos” بود و همین سبب شد که بعدها پیروان ارسطو را “پری پاتیک” بنامند).
او بعضی سخنرانیها برای عامه میکرد، اما بشتر اوقاتش به نوشتن یا به درس گفتن برای گروهی کوچکتر از شاگردان جدی میگذشت. اغلب آثار موجود او متن درسهایی است که به این گروه داده شده و به نگارش در آمده است. در این گروه چند متفکر نیز مانند تئوفراستوس (Theophrastus) و ائودموس (eudemus) عضویت داشتند که بعدها خود از دانشمندان معتبر شدند. پوتیاس، همسر ارسطو هنوز دیری از این دوره زندگی نگذشته فوت کرد، و او بقیه عمر را با زنی برده به نام هرپولیس (herpyllis) به سربرد و از او پسری موسوم به نام نیکو ماخوس پیدا کرد که کتاب اخلاق نيكوماخوس را به اسم وی کرده است. ارسطو در وصیّت نامه خویش از هرپولیس به علت وفاداری و مهربانیاش به نیکی یاد میکند، هرچند تا پیش از مرگ خودش او را قانوناً از بند بردگی آزاد نکرد. بر خلاف افلاطون و بسیاریی از افراد تحصیل کرده یونانی در آن روزگار، به نظر میرسد که ارسطو منحصرا به جنس مخالف گرایش داشته است. چنین مینماید که بر زنان آنچنان احترامی نميگذاشته و حتی توجه دقیقی نمیکرده است.
وى را مىتوان اولين فيلسوفى ناميد كه معلم وار به تعليم انديشههاى خود پرداخت و نيز كتابهايى منظم و مدون داشت.
راسل(۱۲) درباره ارسطو چنين مىگويد: «به هنگام خواندن آثار هر فيلسوف مهمى خصوصاً ارسطو، بايد افكار او را از دو جهت مطالعه كرد: يكى با توجه به اسلافش و يكى با توجه به اخلافش.
ارسطو از جهت نخست، قابل تحسين است و از جهت دوم، به همان اندازه سزاوار سرزنش.
اما در مورد معايب ارسطو، اخلاف ارسطو، بيش از خودش مسئولند.
ارسطو در پايان دوره فلسفه خلاّق يونان ظهور كرد و پس از مرگش دو هزار سال گذشت، تا جهان توانست فيلسوفى پديد آورد كه همسنگ ارسطو باشد.
(۱۳) تا پايان اين دوره دراز، مقام و منزلت ارسطو همچون مقام و منزلت كليسا بى چون و چرا بود.
در زمينه علم هم مانند فلسفه، ارسطو، به صورت مانع مهمى در راه پيشرفت بود.
از آغاز قرن هفدهم تاكنون كما بيش هر پيشرفت فكرى مهمى به ناچار، حركت خود را با حمله به يكى از نظريات ارسطو آغاز كرده است.
در زمينه منطق، اين موضوع، تا به امروز هم صادق است.
اما هر يك از اسلاف ارسطو(شايد به جز ذيمقراطيس) اگر مقامى مانند وى به دست مىآوردند، نتيجه به همين اندازه مصيبت بار مىشد.
آثار ارسطو بسیار متنوع و شامل جمیع معارف و علوم یونانی (جز ریاضی) است و اصولا شامل منطقیات طبیعیات الهیات و خلقیات است که از آن جمله از (فن شعر) (فن خطابه) (کتاب اخلاق) (سیاست) (ما بعد الطبیعه) باید نام برد.
منطقیات: مقولات ,جدلیات ,آنالوطیقای اول و دوم ,قضایا ,ابطال مغالات که در کل در کتاب ارغنون(ارگانون به معنی ابزار) جمع شدهاند.
کتب علمی: طبیعیات، درباره آسمان، در کون و فساد، علم کائنات جو، تاریخ طبیعی، درباره نفس، اجزاء حیوانات، حرکات حیوانات، تولد حیوانات
وقتی که در ۳۲۳ ق.م مرد و احساسات ضد مقدونی در آتن دوباره سر برداشت، ارسطو ناگزیر از ترک آن شهر شد. واضح است که معتقد بوده که جانش در خطر است، زیرا با اشاره به اعدام سقراط (Socrates) میگوید اجازه نمیدهد آتنیان “دوباره نسبت به فلسفه مرتکب گناه شوند”. پس به خالکیس (chalcis) موطن خویشاوندان مادریاش، رفت و سال بعد به علت بیماری درگذشت.
دانته هنگام وصف دکارت نخستین دوزخ درباره ارسطو چنین میگوید:
دیــــدم آن پیــــر و استــــاد همه او چو چوپان و دیگران چو رمه
همه ارباب فضل و دانش و هـوش حلقه طاعتش نهاده به گوش
بــر فلاطــون و پیـــر او سقــــراط پیشتر از همه به قرب بساط
از این بیانات مقدار احترامی را که در ارسطو طی هزار سال از آن بر خوردار بوده است میتوان حدس زد. دوران اقتدار ارسطو هنگامی به پایان رسید که اسباب و آلات نو پیدا شد و مشاهدات روز افزون گردید و تجربیات از روی تانی و دقت علم را از نو نبا نهاد و ” آلکم ” و “راموس” و ” راجر ” و فرانسیس بیکن با اسلحه مقاومتناپذیری مسلح شدند. تاکنون هیچ مغزی نتوانسته است تسلط خود را بر فکر بشر این اندازه ادامه میدهد.
به گرداگرد خود چون نیک میدید بلا انگشتری و او نگین بود