زندگینامه شاه شجاع
او در سال ۷۳۳ در شهر یزد به دنیا امد. از جانب مادر به سلاطین قراختایی کرمان، نسب برمیکشید و نظر به همین پیشینه بعلاوه برادر بزرگترش به ولایت عهدی پدر منصوب شد.
زندگینامه
او در سال ۷۳۳ در شهر یزد به دنیا امد. از جانب مادر به سلاطین قراختایی کرمان، نسب برمیکشید و نظر به همین پیشینه به علاوه برادر بزرگترش به ولایت عهدی پدر منصوب شد.در دوره فرمانروایی پدرش مبارزالدین محمد، مأموریتهایی به وی واگذار شد که از جمله امارت کرمان در ۷۵۴ق / ۱۳۵۳ (میلادی) بود. وی همچنین در فتح شیراز در زمان پدرش که منجر به برافتادن سلاطین آل اینجو شد، نقشی عمده داشت.
امیر مبارزالدین محمد مظفر، بانی سلسلهٔ آل مظفر و پدر شاه شجاع، چنانکه در دیوان حافظ و دیگر منابع مشهود است، بسیار تندخو و زودخشم بود و در عقوبت دادن، سرعت و خشونت داشت. وی در بازگشت از سفر جنگی آذربایجان بر دو پسرش شاه شجاع و شاه محمود و خواهرزاده اش شاه سلطان خشم گرفت و دو پسر را به کوری و خواهرزاده را به کشتن بیم داد. پس آن سه تن، سحرگاهی در اصفهان، امیر محمد را فروگرفتند. شاه شجاع، بر اسب برنشست و بر سرش به نشان سلطنت، چتر گرفتند و امیرمحمد را به قلعه طبرک فرستادند و در آنجا کور ساختند.
شاه شجاع پس از فروگرفتن پدر، در ۷۵۹ (قمری)/ ۱۳۵۸ (میلادی) به پادشاهی رسید. او حکومت اصفهان و ابرقو را به برادر خود قطب الدین شاه محمود و کرمان را به برادر دیگرش سلطان عمادالدین احمد سپرد و خواجه قوامالدین محمد بن علی صاحبعیار را به وزارت خود برگزید. اما پس از چندی نشانههای سرکشی از قوامالدین به ظهور پیوست و به دستور شاه شجاع کشته شد و خواجه جلالالدین تورانشاه به وزارت رسید.
شاه شجاع بر خلاف پدرش تعصب مذهبی زیادی نداشت. وی گاهی اشعاری نیز میسرود. حافظ ابرو نویسندهٔ زبده التواریخ نقل میکند که امیر مبارزالدین در امر به معروف و نهی از منکر بسیار جدی بود تا جایی که به طعنه محتسب نامیده میشد و حتی شاه شجاع نیز یک رباعیطعنهآمیز برای وی سرودهاست. عین عبارت حافظ ابرو چنین است:
چون امیر مبارزالدین محمد در مملکت فارس استقرار یافت به تربیت سادات و علما و فضلا مشغول گشته، در امر معروف و نهی منکر مبالغه مینمود به مرتبهای که هیچ کس را یارای آن نبود که نام مناهی و ملاهی برد و مردم را به سماع حدیث و فقه و تفسیر و مواعظ ترغیب میفرمود. حضرت شاه شجاع در این معنی رباعی هست و ثبت افتاد.
دوران سلطنت
سلطنت نسبتاً طولانی شاه شجاع در میان دو دورهٔ خونبار حمله مغول و یورشهای تیمور بود. از این حیث، سلطنت او روزگار امن و امید و آسایش مردم بود و بر خاتمه یافتن این روزگار خوش، حسرت بسیار میخوردند. از آنجا که روزگار کودکی شاه شجاع، دورهٔ پایهگذاری سلطنت آل مظفر و لبریز از کشش و کوشش برای بسط و تحکیم این سلطنت بود، وی مجال تحصیل پیوستهٔ علم را در کودکی نیافت. با این حال، وی در علم و ادب و هنر و فضایل باطنی، سرآمد بود. خطش نیکو بود و نثری روان و زیبا و پرظرافت داشت و شعر میسرود و شاعران را مینواخت و دربارش محفل انس و ادب و هنر بود.
زیبایی سیرت و حسن صورت را با مکارم اخلاق و جوانمردی، توأم داشت و برای خوی فرشته گونش داستانهای بسیار نقل کردهاند. برای نمونه نقل کردهاند که یک بار با کوکبهٔ شاهی از میدان مشق نظام بازمیگشت. از آنجا که حسن صورتش زبان زد بود و همه گان آرزوی دیدار او را داشتند، پیرزنی از فراز بام فریاد زد: فاطمه خاتون، فاطمه خاتون بیا که شاه شجاع از کوی میگذرد. شاه ایستاد و کوکبه را ایستاند. سبب را پرسیدند و شاه شجاع گفت: دریغ است که آرزوی دل فاطمه خاتون برآورده نشود و دلش بشکند. ایستادم تا او یک نظر مرا ببیند. سپس به راه افتاد و رفت.
وی در هر جنگ که کرد، پیروز بود و ایران را به حدود طبیعیش بازگرداند و منهای خراسان، بر باقی ایران تاریخی به طور مستمر یا مقطعی حکم میراند چنان که قفقاز را نیز گشود و مدتی بر بغداد نیز تسلط یافت.
اگر به مرگ نا به هنگام از دنیا نمیرفت، بعید مینمود که تیمور بر قلمرو آل مظفر پنجه افکند، چنانکه چون در سال ۷۷۶ هجری قمری، امیر اختیارالدین حسن، فرماندار کرمان گزارش دستاندازیهای سپاه تیمور به سیستان را برای شاه شجاع ارسال کرد و از پیشروری تیمور به سوی غرب، ابراز نگرانی کرد، شاه شجاع در پاسخی کوتاه و کوبنده که جزء اسناد افتخار تاریخ ایران است، با نثر موجز و دقیق و پر ظرافتش بر حاشیهٔ نامه نگاشت که:
«امیر اختیارالدین حسن، قَلَق و اضطرابی که در باب محاصرهٔ سیستان نموده، بیتکلّف معلوم داند که… امیر تیمور نویان نگذارد و نخواهد که لشکریان او متعرّض ممالک دوستان و مخلصان شوند و اگر گذارد، معهذا، تأیید کردگار و دل استوار و بازوی کامگار و تیغ آبدار و لشکر جرّار نیزهگذار، در کار است. بسمالله اگر حریف مایی.
گر از یکنیمه جمع آید سپاه مشرق و مغرب | ز دیگر نیمه بس باشد، تنتنهای درویشان |
»
شاه شجاع هرچند که به سبب انتشار اخبار توحشی که تیمور در نبردهایش بر مردمان روا میداشت، از مواجهه با او پرهیز میکرد و حتی این پرهیز از مواجهه را دعای پس از نمازش ساخته بود، اما چنانکه از پاسخ کوتاه وی بر میآید، به رغم اخبار هراسآور کینه کشیهای تیمور، هم به لحاظ روانی و هم به لحاظ نظامی، آمادگی کامل برای برخورد و سرکوب تیمور را داشت و وی تنها کسی در آن مقطع بود که توان و امکانات لازم را برای سرکوب تیمور در اختیار داشت.