زنگانی خطیب بغدادی
خَطیبِ بَغْدادی، ابوبکر احمد بن علی (جمادیالآخر ۳۹۲- ذیحجۀ ۴۶۳ / آوریل ۱۰۰۲ – سپتامبر ۱۰۷۱)، محدث و مورخ پرشهرت شافعی. او از بزرگان اصحاب حدیث بغداد در سدۀ ۵ ق/ ۱۱ م و مؤلف اثر معروف تاریخ بغداد بود.
احمد در کودکی به خواست پدرش، که در درزیجان (از نواحی بغداد) خطیب بود (خطیب، تاریخ بغداد، ۱۱/ ۳۵۹)، نزد هلال بن عبدالله طَیِّبی به فراگیری قرآن و ادب پرداخت (همان، ۱۴/ ۷۵) و با سپریکردن این دوره، در ۴۰۳ ق/۱۰۱۲ م رسماً درسآموزی را در جامع بغداد با حضور در درس ابنرزقویه آغاز کرد (همان، ۱/۳۵۱). با التفات به فقه شافعی، در درس ابوحامد اسفراینی حاضر شد (همان، ۴/ ۳۶۹)، اما با درگذشت وی، دوباره راهی درس ابنرزقویه شد. حضور متناوب او در درس مشایخ حدیث و فقه، او را به محضر محاملی، فقیه پرآوازۀ شافعی، و سپس ابوطیب طبری کشاند (همان، ۴/۳۷۲، ۹/ ۳۵۹). از دیگر مشایخ او باید به ابوبکر بَرْقانی اشاره کرد که انتقالدهندۀ دانش حدیث شرق به بغداد بود (نک : ه د، ۱۱/ ۷۳۶-۷۳۷).
از حدود سال ۴۱۰ ق/ ۱۰۱۹ م به بعد را باید دورۀ سفرهای خطیب بغدادی در نظر آورد. او خود از استماع حدیث نزد ابنعاقولی در ۴۱۰ ق/ ۱۰۱۹ م در عکبرا خبر داده، و از سویی میدانیم که در ۴۱۲ ق/۱۰۲۱ م در بصره بوده است (نک : خطیب، همان، ۱/۴۱۷، ۸ / ۱۰۴). در شوال همان سال با از دست دادن پدرش، عزم سفر کرد و به اشارۀ استادش، ابوبکر برقانی، مسیر نیشابور را در پیش گرفت؛ سفر وی به نیشابور در طول سال ۴۱۵ ق/۱۰۲۴ م صورت گرفته که در میانۀ راه، زمانی را در شهرهایی مانند ری سپری کرده و از عالمان آنجاها درس آموخته است (نک : همان، ۵/۶۷، ۱۱/ ۱۱۵، ۱۲/ ۸- ۹، ۹۹). با توجه به برخی از اطلاعات پیرامون حضور او در منطقۀ بشلا (در نزدیکی بغداد) در ۴۱۷ ق/۱۰۲۶ م (نک : همان، ۷/ ۲۷۸)، و برخی دادههای تاریخی دیگر (نک : همان، ۱۱/۲۷۳)، میتوان دریافت که سفر وی به نیشابور چندان طولانی نبوده است (برای فهرستی از برخی مشایخ او، نک : ابنعساکر، ۵/۳۱؛ سید، ۲۳-۲۴).
با آغاز دهۀ دوم آن سده، با توصیهنامهای از برقانی خطاب به ابـونعیم اصفهانـی، راهی اصفهان شد (نک : خطیب، الجامع … ، ۴۸۲-۴۸۳). دادههای پراکندۀ خطیب در تاریخ بغداد مشخص میکند که وی در ۴۲۱ ق/۱۰۳۰ م در مسیر اصفهان بوده و در ۴۲۲ ق در آن سرزمین حضور داشته (نک : همو، تاریخ بغداد، ۲/ ۱۵۹، ۳/۹۴) و بیگمان در ۴۲۳ ق/۱۰۳۲ م در بغداد بوده است. او که بیشترین استفاده را از فرصتها میکرد، از حضور یکسالۀ اسماعیل بن احمد ضریر حیری در ۴۲۳ ق در بغداد، بهره برد و توانست با ارتقای سند روایی خود، روایت فِرَبری از بخاری را با دو واسطه کسب کند (نک : همان، ۶/۳۱۳-۳۱۴).
خطیب با سفرهای پرشمار به سرزمینهای گوناگون و ارتقای سند روایی خود، ضمن داشتن علو اسناد، انتقالدهندۀ حدیث بومهای مختلف بود (برای شاگردان، نک : ابنعساکر، ۵/۳۲)؛ چنانکه برای نمونه، با انتقال روایات برخی مشایخ خود همچون ابونعیم اصفهانی، حلقهای استوار در انتقال حدیث خراسان و اصفهان به بغداد گشت. شاید به همین سبب هم بود که نقش سفر در فراگیری و تعالی اسانید را تا این اندازه مهم میدانسته که نهتنها در جایجای آثارش به این امر التفات داشته (برای نمونه، نک : شرف … ، ۱۱۳)، بلکه کتابی مستقل در این زمینه تألیف نموده است (نک : «الرحله … »، ۱۳۹ بب ). به هرروی، دور نیست که نتیجۀ عملی این اندیشه، سبب گشت تا کسی از استادانش مانند ابوبکر برقانی، از وی استماع حدیث کند (نک : ه د، ۱۱/ ۷۳۶).
به رغم دادههای فراوان، اما پراکندۀ وی در آثار مختلف، بهویژه در تاریخ بغداد، از زمان حضورش در بغداد تا حدود دو دهۀ بعد، اطلاعی از او در دست نیست. تنها میتوان حدس زد که در این دوره بیشترین تمرکز را بر تدوین کتاب ارزشمند تاریخ بغداد داشته است. درواقع پس از بازگشت از اصفهان به بغداد، تنها میدانیم که در دهۀ چهارم آن سده، قصد خانۀ خدا نموده است. در گزارشها از این سفر، مخصوصاً دربارۀ زمان مراسم حج او، قدری آشفتگی به چشم میخورد. سخن اینجا ست که مبتنی بر گزارش ابنعساکر، خطیب مسیر شام را برای حج برگزیده و در ۴۴۵ ق/۱۰۵۳ م در دمشق بوده و از آنجا به حج رفته است (۵ /۳۱؛ نیز نک : سبکی، ۴/ ۲۹).
خطیب پس از کوتاهزمانی که در حجاز بود، به قصد بازگشت، مسیر شام را در پیش گرفت. او خود از حضورش در رجب ۴۴۵/ اکتبر ۱۰۵۳ در بیتالمقدس، پس از بازگشت از حج، سخن گفته (نک : تاریخ بغداد، ۱۳/۲۲۱) و پس از آن در ۱۴ صفر ۴۴۶ ق/ ۲۵ مۀ ۱۰۵۴ م، در راه بازگشت از مکه به شام بوده و در ۴۴۶ ق از حضور خود در صور سخن گفته است (همان، ۶/ ۱۷۴، ۱۱/۳۴). سال بعد، در محرم ۴۴۷/ آوریل ۱۰۵۵ خطیب در بغداد بود (نک : همانجا، نیز ۱۲/۱۱۵). اگرچه این تاریخها درست مینماید، تنها ابهام جدی آن است که با ابتنای بر این دادهها، خطیب در دو سال پیاپی حج گزارده و ابنعساکر از حج وی در پایان سال ۴۴۴ ق/ ۱۰۵۲ م آگاهی نداشته است.
بههرروی، درنگ کوتاه خطیب در مکه پربار بود؛ چه، توانست بسیاری کسان ازجمله قاضی قُضاعی مصری را که در همان زمان در مکه بود، ملاقات، و از او کسب فیض کند (ابنجوزی، ۸/۲۶۵). همچنین دیدار و روایت از کریمه، دختر احمد مروزیه که دارای سند عالی از صحیح بخاری بود، طبقۀ روایی او را ارتقا بخشید (نک : سبکی، ۴/۳۰).
حضور دوبارۀ خطیب در بغداد، با آغاز یکی از دورههای مهم تاریخی بغداد در عصر قائمبامرالله، خلیفۀ عباسی (حک ۴۲۲-۴۶۷ ق/ ۱۰۳۱- ۱۰۷۵ م)، که در تقابل با فاطمیان مصر، تحت پوشش غائلۀ بساسیری (ه م) روی نمود، مصادف بود. ماجرای بساسیری بهعنوان آخرین کوشش بزرگ فاطمیان برای اسقاط حکومت مرکزی و سیطره بر شرق سرزمینهای اسلامی، بخشی از تاریخ زندگی خطیب را نیز دستخوش دگرگونی کرد (خطیب، همان، ۹ / ۳۹۹-۴۰۴).
پیشتر باید دانست خطیب که دیگر پرآوازه بود، در بازگشت از دمشق (۴۴۷ ق/ ۱۰۵۵ م)، توانست بهسرعت جایگاه والایی در دستگاه حکومتی یابد. در این بین وزیر پرقدرت عباسی، ابنمسلمه هم که خود فقیهی شافعی بود، خطیب را بسیار ارج مینهاد؛ بهویژه آنکه برخی نمونهها از فضل او در حل مشکلات حکومتی نیـز کارآمد بـوده و در منابع بازتاب یافتـه است (نک : ابنجوزی، همانجا؛ سبکی، ۴/ ۳۵؛ ذهبی، ۳/۱۱۴۱). بدین ترتیب بود که شهرت او به دربار نزد خلیفه هم رسید. آمده است که وی از خلیفه درخواست نموده تا اجازۀ تدریس در جامع منصور به او داده شود (ابنعساکر، ۵/۳۴؛ ذهبی، ۳/۱۱۴۲). اما بغداد در این سالها پرآشوب بود و با بروز ماجرای بساسیری، افزون بر آنکه شهر مکانی مناسب برای عالمی چون خطیب نبود، وی گاه در معرض برخی قضایا نیز قرارمیگرفت. بساسیری از امرای نامدار ترک در پایان عصر آلبویه بود که در طی مسائلی، یکچند خلافت عباسی بغداد را برانداخت و به نام فاطمیان بر عراق فرمان راند. سخن اینجا ست که پس از ناتوانی حکومت مرکزی در خواباندن غائله، بساسیری که از دشمنان سرسخت ابنمسلمۀ وزیر هم بود، در ذیقعدۀ ۴۵۰/ دسامبر ۱۰۵۸ در جامع منصور به نام مستنصر فاطمی خطبه خواند (ه د، ۱۲/۱۰۲). میتوان در نظر آورد خطیب که در جامع منصور تدریس میکرد و به نوعی با دربار قائمبامرالله هم در ارتباط بود، و مهمتر آنکه از دوستان و یاران ابنمسلمه به شمار میرفت و در کنف حمایت او بود، بغداد را مکانی مناسب برای ماندن نمیدید. غائله و درگیریها تا ذیحجۀ ۴۵۱/ ژانویۀ ۱۰۶۰ ادامه داشت. لذا خطیب در صفر ۴۵۱ پنهانی راهی دمشق شد (خطیب، همان، ۹ /۴۰۳).
خطیب بغدادی با حضور در دمشق مورد احترام عالمان آن دیار قرار گرفت و در جامع دمشق شروع به تدریس کرد. وی حدود یک دهه در آن دیار به درسآموزی شاگردان و طالبان علم پرداخت. در منابع است که روزی هنگام تدریس کتاب فضائل العباس (اثر ابنرزقویه)، از سوی برخی متعصبان مورد نکوهش قرار گرفت (ابنکثیر، ۱۲/۱۰۲). فضای اعتقادی متأثر از اندیشۀ فاطمیان، که از سوی حکومت نیز حمایت میشد، عرصه را بر خطیب تنگ کرد؛ مبتنی بر روایات مختلف، در مجموع، رواجدهندۀ افکاری مغایر با پیشزمینههای شیعی معرفی گشت و حتى حکم به قتل او داده شد. با پناهجویی به خانۀ شریف ابن ابی الحسن علوی، و آرام کردن اوضاع توسط شریف، خطیب توانست از مهلکه جان سالم به در بَرَد و تنها حکم به اخراج او از دمشق داده شود. بدین ترتیب، وی در ۴۵۹ ق/۱۰۶۷ م، به سمت صور روان شد (ذهبی، ۳/۱۱۴۱-۱۱۴۲؛ ابنکثیر، همانجا). وی تا ۴۶۲ ق/۱۰۷۰ م در صور، که در آن زمان مرکز محافل اصحاب حدیث هم بود، بماند، و گهگاه هم به بیتالمقدس میرفت. با درک گذر زمان، بر آن شد تا آخرین سالهای عمر خویش را در عراق بگذراند؛ پس به همراه شاگردش، عبدالمحسن شیحیِ تاجر که تأمین هزینۀ سفر را عهدهدار شده بود، در شعبان آن سال راهی بغداد شد. ضمن اقامتهای کوتاه در طرابلس و حلب، و دیدار و گفتوگو با عالمان آنجا، سرانجام به بغداد رسید. باری در جامع منصور مشغول تدریس و تحدیث شد؛ سال پس از آن در ۴۶۳ ق درگذشت و در کنار قبر بِشر حافی بـه خاک سپرده شد (ذهبی، همانجا، نیز ۱۱۴۴).
بیشترین سبب شهرت خطیب تألیف کتاب ارزشمند تاریخ بغداد، مهمترین اثر برجایمانده در این زمینه است و از نمونههای شاخص تاریخ محلی است. او این اثر بزرگ و پرآوازه دربارۀ تاریخ سیاسی و فرهنگی بغداد را در طول عمر خود تدوین کرده، چنانکه برخی اطلاعات آمده در آن، همچون شرح حالِ ابوالغنائم ابندجاجی، مربوط بـه دورۀ کهنسالـی وی است (نک : ۳/ ۱۰۸). خطیب با رویکردی محدثانه و نه مورخانه، این تاریخ محلی را با ابتنا بر سبک رجالنویسی تدوین کرد. تألیف اینگونه آثار بهویژه از سدۀ ۴ ق/۱۰ م مورد عنایت تام محدثان قرار گرفت؛ پیشتر از خطیب، کسانی همچون حاکم نیشابوری و ابونُعیم اصفهانی بهترتیب آثار تاریخ نیشابور و ذکر اخبار اصبهان را تدوین نموده بودند. در این عرصه، فارغ از موضوعات مربوط به شهر بغداد و اوضاع سیاسی ـ فرهنگی آن، مبتنی بر قسمتهایی از بخش شرححالها میتوان به برخی دیدگاههای مؤلف نزدیک شد. از اصلیترین مباحث در این زمینه بروز روحیۀ متعصب خطیب نسبت به اصحاب رأی و متکلمان، بهویژه شخص ابوحنیفه است (نک : ۱۳/۳۲۳ بب ). در مقابل، التفات و بزرگداشت صوفیه و زاهدان در این اثر بهوضوح مشاهده میشود؛ دیدگاهی که در مواضعی از دیگر آثار خطیب هم وجـود دارد (نک : الزهد … ، سراسر کتاب).
تاریخ بغداد به مثابۀ شناسهای مهم برای خطیب، از قدیم مورد التفات عالمان مختلف بوده و آثاری ازجمله اختصار، تخریج، ذیل، و حتى زوائدنویسی و غیره پیرامون آن صورت گرفته است (نک : فرهنگ … ، ۲/۱۱۳). وفور احادیث مسند در این کتاب، در طی قرنها این اثر را بهعنوان یکی از متون حدیثی نیز مطرح ساخته و نقلهای گسترده از آن در جوامع حدیثی متأخر دیده میشود (مثلاً نک : متقی، ۱/ ۴۶، ۶۸، جم ).
خطیب بغدادی با گرایش فقه شافعی و کلام اشعری، در شمار متأخران اصحاب حدیث جای دارد. وی با تألیف آثاری پرشمار، افزون بر آنکه نقش مهمی در مجموعۀ اصحاب حدیث ایفا کرد، تلاش نمود تا به دو امر مهم رسیدگی کند: نخست برونبُرد اصحاب حدیث از انبوهی نکوهشها و انتقادها؛ و دوم اهتمام به نظمدهی علمی نسبت به عملکرد محدثان و روات برای جلوگیری از هرجومرج روایی و آشفتگی در تحدیث.
در گذاری بر مباحث اعتقادیِ عصر خطیب، دانستنی است که تقابل محفل عقلگرای اصحاب رأی ـ متکلمان در برابر اصحاب حدیثِ نقلگرای بغداد بازاری گرم بود. از سویی دیگر، تقابل درونی اصحاب حدیث میان تندروان یا حنابله و معتدلان شافعی و مالکی، در رویکرد کلامی آنها نیز سبب جناحبندیهای گرونده به اشاعره یا ضدیت با کلام گشته بود. مبتنی بر سخن شیخ مفید (ص ۲۴)، اواخر سدۀ ۴ و اوایل سدۀ ۵ ق محافل اشعریان در بغداد پررونق بود و جمعیت انبوهی از اشاعره در آن شهر حضور داشتند (نیز نک : ه د، ۸ / ۷۴۵). در این احوال، خطیب در شمار اصحاب حدیثِ اعتدالگرای شافعی است که با گرایش اشعری، در تقابل با اصحاب حدیث تندرو جای میگیرد. اینکه ابنجوزی وی را در آغاز بر مذهب حنبلی و سپس گراینده به شافعی یاد کرده (۸/۲۶۷)، نهتنها از سوی منابع دیگر تأیید نشده و تنها سخنش تکرار شده، بلکه در صورت قبول، تأکیدی است بر اینکه وی از قدیم رویکردی به سمت اعتدال در محافل اصحاب حدیث داشته است. از دیگر سو در مقام پاسخگویی به عقلگرایان، بر آن بود که استفاده از رأی مجردِ از نص، کارآمد نیست؛ چون موضوعاتی که از مجرای حدیث میتوان به آن دست یافت، از چنان گستردگیِ دانشی برخوردار است و ریشه در علوم مختلف دارد که نمیتوان بدون اینها در مسیر درست گام نهاد (خطیب، شرف، ۲۰-۲۱، ۲۷- ۲۸). بر همین مبنا، با تألیف کتاب شرف اصحاب الحدیث بر آن بود تا جایگاه ارزشمند اصحاب حدیث را بنمایاند و در این زمینه فروگذار نکرده و ضمن برشماری ایشان بهعنوان بهترین از امت اسلامی، تحدیث را هممرتبۀ تسبیح و صلات یاد کرده است (همان، ۱۵۱ بب ). در مقابل، با نشاندادنِ انبوهی روایت پیرامون تقابل آشکار اصحاب رأی با اصحاب حدیث، رأیگرایان را بـه شدت مورد انتقاد قرار داده است (نک : همان، ۱۳۶-۱۴۰). وی در مقام بررسی نکوهندگان اصحاب حدیث، اهل رأی را معاندانی دانسته که با بزرگنمایی برخی روایات واهی و غیرقابل قبول نزد محدثان، قصد تخریب آنها را دارند (نک : الفقیه … ، ۲/۱۵۱)؛ لذا انتقادهای ایشان همچون نقد شدید شافعی و روایات او را، مخصوصاً بدان سبب که بخاری آنها را وانهاده، مورد بررسی قرار داده، و بهتصریح، حنفیان اهل رأی را نام برده و کتمان دانش شافعی از سوی ایشان را از کمعلمی و حسدورزی دانسته است (نک : مسئله … ، ۲۸)؛ پس در کتاب مسئله الاحتجاج بالشافعی به شدت از شافعی دفاع کرده، و به ابوحنیفه تاخته است. موضوع این تقابل، دغدغۀ غالب بر اندیشۀ خطیب بوده است که در مباحث فقه الحدیث هم نمونههای آن مشاهده میشود (نک : همو، «نصیحه … »، ۲۵۶-۲۶۱). مخصوصاً در بیان شرححال ابوحنیفه در تاریخ بغداد از انتقاد و نکوهش و انتساب وی به ارجا و غیره، بههیچروی فروگذار نکرده است (مثلاً نک : ۱۳/۳۷۰- ۳۷۸؛ قس: ابوالمظفر، ۵۵ بب ).
خطیب بغدادی، همراستا با اصحاب رأی، از متکلمان یاد کرده و آنها را در عرض یکدیگر و با نقطهنظراتی نزدیک، در تقابل با اصحاب حدیث نام برده است (نک : الفقیه، ۲/۱۵۱-۱۵۲). او که خود بر کلام اشعری بود، معتزله را به شدت مورد انتقاد قرار داده و با روایاتی از پیشینیان همچون شافعی، بر آنها تاخته است (نک : شرف، ۱۳۹، ۱۴۳). البته برخلاف اهتمام او به موضوعات جدلی اصحاب رأی و اصحاب حدیث، در مباحث کلامی و تقابل اشاعره ـ معتزله چندان وارد نشده است. شاید اگر پرسش و درخواست طالب علمی دمشقی نبود، حتى رسالهاش در توضیح مبحث صفات را هم تدوین نمیکرد (نک : الکلام … ، ۱۹-۲۰). نوع ورود و خروج او به صفات هم نشانی از غور وی در این دست مباحث ندارد، که خود او هم در پایان رساله به آن اقرار نموده است. رسالۀ کوتاه او پیرامون صفات بهعنوان فرعی بر ذات الٰهی، چیزی به جز تکرار نظریۀ «کیفیت» نیست؛ نظریهای پذیرفته توسط اشاعره که بر اساس آن، ذات خداوند دارای صفاتی چون استوا، عرش، وجه، و ید است، ولی چگونگی آنها بر ما روشن نیست (همانجا؛ قس: الابانه … ، ۹؛ اشعری، ۲۱۳- ۲۱۸).
از نظر خطیب، محافل درونی اصحاب حدیث دارای مشکلاتی بود که به آسانی آنها را ضربهپذیر میساخت. بهرغم اینکه تا سدۀ ۴ و ۵ ق/۱۰ و ۱۱ م، بسیاری از راهها در مسیر این دانش پیموده شده بود، هنوز تدوین و تبویب و قانونمندی در بسیاری مصادیق آن نیازمند تلاش فراوان بود. عدم رعایت شیوههای آموزشی، واردساختن احادیث مجعول و دارای «علت» در مجامیع حدیثی، عدم پایبندی به ذکر اسانید و مسائلی از این دست سبب شد تا خطیب بهصورت موازی، اقدام به انجام دو کار مهم نماید: یکی تلاش برای در چهارچوب قراردادن روند و مبانی آموزشی، و دیگری ساماندهی تحدیث بهمثابۀ یک علم. با ابتنا بر اینکه فراگیری هر دانشی شیوه و سلوکی خاص خود دارد که طالب علم باید آن را بشناسد و بدان پایبند باشد، بر آن بود که مصادیق اولیه در رفتار و اخلاق آموزشی نزد راوی و سامع دارای اهمیت شایانی است (نک : الجامع، ۱۱۵- ۱۱۶). او برخی از این مسائل را در قالب نصیحتهایی به تمامی طالبان دانش، خاصه عالمان حدیث، بیان داشته و در آن مخصوصاً به خردورزی و درایت دربارۀ دانشِ فراگرفته گوشزد کرده است (نک : «نصیحه»، ۲۲۹، ۲۴۳- ۲۴۵). به میزانی که درایت در دانشِ فراگرفته برای طالبان علم ضروری است، عمل به آن آموخته هم از اهمّ موضوعات است و خطیب نهتنها در جایجای آثارش به اهمیت آن تصریح کرده (برای نمونه، نک : جامع، ۱۳۳- ۱۳۵، الزهد، ۷۱)، اثری منفرد نیز پیرامون آن تحت عنوان اقتضاء العلم العمل تدوین نموده است (نک : سراسر کتاب).
در مرحلۀ دوم، وی به قصد ساماندهی علم حدیث به تألیف آثاری پرداخت. در قالب رفع ابهامات پسینی و بهعنوان نخستین چالش در این علم، اساس اعتبار کتابت علم (= حدیث) برای او دارای اهمیت بود (نک : تقیید … ، ۲۰). او همچنین با تدوین اثر ارزشمند الکفایه فی علم الروایه، بهعنوان یکی از قدیمترین آثار در این زمینه، همانند عالم همتای خراسانی خود، حاکم نیشابوری (ه م) عمل نمود (حاکم، ۱-۲). وی برای پالودن شیوۀ برخی از اصحاب حدیث در گشادهدستی از استفادۀ هر نوع روایت، آن هم با هر شیوهای، به مدون ساختن نظام و شاکلهای کلی برای دانش حدیث پرداخت، و با تلاش در طبقهبندی و تبویب مباحث گوناگون مصطلحالحدیث، مسیر کسانی چون ابنخلّاد رامهرمزی و حاکم نیشابوری را پی گرفت. وی عملکرد ناآگاهانۀ محدثان در زمانۀ خود در نقد اسانید حدیث و استنباط محتوای آن را مهمترین سبب تدوین الکفایه (ص ۳-۴) یاد کرده است (برای تفصیل، نک : ه د، حدیث).
الجامع لاخلاق الراوی و آداب السامع را نیز ازآنرو که تلاشی برای شناساندن طریقۀ صحیح و سماع و حمل حدیث است (ص ۱۲۰)، میتوان در همین گروه جای داد. این آثار التفات به اصول مصطلحات حدیث در معنای عام است، اما برخی از مواضع که از دید مؤلف اختصاصاً دارای اهمیت بوده، به طور مجزا بررسی شده که نمونۀ ادراج در متن و سند، و توسع معنایی در تحمل حدیث در قالب اجازه، در این گروه جای دارد (نک : الفصل … ، ۱/۱۰۰-۱۰۱، «الاجازه … »، ۱۰۳، ۱۰۷). الفصل مهمترین اثر در زمینۀ احادیث مُدْرَج در تاریخ حدیث است (نک : ابنصلاح، ۷۶-۷۷؛ برای آثاری در پیرامون آن، نک : زهرانی، ۱/۳۱-۳۳).
به نظر میرسد از مهمترین دغدغههای خطیب در مسئلۀ بالابردن سطح دانش مصطلحالحدیث و فروع دانش حدیث، آن بوده که بتوان از این رهگذر با یافتن فهم درستی از احادیث پالایششده، در شرح این متون در قالب فقهالحدیث بهرهمند شد. به همین دلیل است که او بر جمع میان روایت و درایت تأکید دارد و اساس فراگیری حدیث را تنها مرحلهای نخستینی برای استنباط و درک متون میداند (نک : «نصیحه»، همانجا، نیز ۲۵۲، برای نمونهای عملی، قس: رساله … ، سراسر کتاب). خطیب با بررسی موضوع اصول فقه در الفقیه و المتفقه، با رویکردی متأثر از شافعی، ضمن برشماری مبانی چهارگانۀ کتاب، سنت، اجماع و قیاس، تلاش کرده است با استفاده از شیوۀ ایراد و جواب، بهترتیب انتقادها را بیان، و سپس در رفع ابهامها به پاسخگویی بپردازد (مثلاً نک : ۱/۴۲۳- ۴۲۸، جم ).
در سخن از علم رجال، تدوین تاریخ بغداد بروز عملی این دانش نزد خطیب است؛ اما اختصاصاً از منظر دانش حدیث، در سطحی فراتر از تاریخ محلی، وی آگاهانه به بررسی برخی از معضلات در امر شناسایی رجال پرداخت و با رفع برخی ابهامات، نقشی شایان توجه در دانش رجال بر جای نهاد. او با ابتنا بر اطلاعات جانبی، به شناسایی رجال مبهم در برخی روایات دست زد که نشان از آگاهی بالای او در این زمینه دارد ( الاسماء … ، ۳- ۵، جم ). تلاش او پیرامون بررسی افراد از منظر عصر و طبقه و تقدم و تأخر زمانی برای جلوگیری از هرگونه خلط احتمالی در کاربردهای اسنادی و تشخیص و تمییز اسامی از منظر تصحیف، از دیگر کارهای وی در تاریخ دانش رجال است (نک : السابق … ، ۴۸-۵۰، جم ، تلخیص … ، ۱-۳، جم ). وی در مباحث نظریِ علم رجال هم بسیار توانمند بود که مهمترین نمونۀ آن را میتوان در بخشهایی از کتاب الکفایه مشاهده نمود.
از شاخصههای مهم شخصیت خطیب، گونۀ نگرش او به مفاهیم اخلاقی در قالب مدونهای پیرامون زهد است. درواقع، برخلاف بخش بزرگی از اصحاب حدیث که مدونههای اخلاقی را با معنای سنتی و مبتنی بر سنن روایتشده در احادیث تفسیر و تبیین مینمودند، خطیب گرونده به شاخهای است که بیشتر باید آن را متأثر از اندیشۀ متقدم سفیان ثوری دانست: رویکردی حدیثی با گرایشی صوفیانه. تصریح منابع به اینکه وی آرزو داشت پس از درگذشت، در کنار قبر بشر حافی، صوفی مشهور بغداد، به خاک سپرده شود (نک : ابنعساکر، ۵/۳۴)، شایان توجه است، مخصوصاً زمانی که در نظر آوریم کتاب الزهد و الرقائق وی مشحون از روایات صوفیانه است؛ برجستهنمایی عشق و محبت الٰهی در این روایات، بهویژه در روایاتی خاص از کسانی مانند بشر حافی، شِبلی، جُنید، رابعـه و بسیاری دیگـر، مثالزدنی است (مثـلاً نک : ص ۵۸ -۷۲، ۱۰۶؛ برای انتساب کتاب کشفالاسرار، نک : حاجیخلیفه، ۲/۱۴۸۶).
در بازگشتی به التفات ویژۀ خطیب به اعتبار اسانید، در لایهای بیرونـی از حدیـث، و در راستـای مباحث اخلاقـی ـ واعظانه که بیشتر هم شاید متأثر از آموزههای شرقی او باشد، شیوۀ ورود او به قصص پیامبران و خروجش از آن از اهمیت بسزایی برخوردار است. او با نگرشی متفاوت به این مبحث، و در راستای عملکرد برخی مشایخ عصریاش چون ابواسحاق ثعلبی (ه م)، از شیوۀ استنادی خود عدول کرده و در قالب اثری عامهفهم و واعظانه به تدوین قصصی با توالی زمانی پرداخته است (نک : تاریخ الانبیاء، سراسر کتاب).
خطیب بغدادی در زمینۀ ادبیات عرب توانمند بود و نشانههای دانش ادبی او را افزون بر تألیف آثاری چون البخلاء (چ بیروت، ۱۴۲۱ ق) و التطفیل (چ دمشق، ۱۳۴۶ ق)، میتوان در شیوۀ نگارش مقدمۀ برخی از آثارش مشاهده نمود (مثـلاً نک : شرف، ۲۰-۲۱).
گفتنی است در طول تاریخ، بهویژه در عصر حاضر، بسیاری از عالمان بر روی زندگی و آثار خطیب تحقیقاتی صورت دادهاند که مخصوصاً مقدمۀ بشار عواد معروف بر تاریخ مدینه السلام (چ بیروت، ۱۴۲۲ ق) یادکردنی است. همچنین تألیف برخی آثار مانند الحافظ الخطیب البغدادی و اثره فی علوم الحدیث (چ بیروت، ۱۴۰۱ ق) و الخطیب البغدادی بین المحدثین و الفقهاء (چ کویت، ۱۴۰۴ ق)، هر دو از محمود احمد طحان، و نیز الخطیب البغدادی و جهوده فی علم الحدیث از بابکر حمد ترابی (پایاننامۀ دانشگاه امالقرى، مکه، ۱۴۰۳ ق)، نمونههایی از این دستاند.
مآخذ: الابانه عن اصول الدیانه، منسوب به ابوالحسن اشعری، به کوشش محمد منیر عبدوه، قاهره، ۱۳۴۸ ق؛ ابنجوزی، عبدالرحمان، المنتظم، حیدرآباددکن، ۱۳۵۹ ق؛ ابنصلاح، عثمان، ]مقدمه[ علوم الحدیث، به کوشش صلاح بن محمد بن عویضه، بیروت، ۱۴۱۶۶ ق؛ ابنعساکر، علی، تاریخ مدینه دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت/ دمشق، ۱۴۱۵ ق/ ۱۹۹۵ م؛ ابنکثیر، البدایه، بیروت، مکتبه المعارف؛ ابوالمظفر حنفی، عیسى، الرد على ابیبکر الخطیب البغدادی، قاهره، ۱۳۵۱ ق/۱۹۳۲ م؛ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، ۱۹۸۰ م؛ حاجیخلیفه، کشف؛ حاکم نیشابوری، محمد، معرفه علوم الحدیث، به کوشش معظم حسین، مدینه، ۱۳۹۷ ق/ ۱۹۷۷ م؛ خطیب بغدادی، احمد، «الاجازه للمعدوم و المجهول»، مجموعه رسائل فی علوم الحدیث، به کوشش نصر ابوعطایا و مصطفى ابوسلیمان ندوی، بیروت، ۱۴۱۳ ق/۱۹۹۳ م؛ همو، الاسماء المبهمه، به کوشش عزالدین علی سید، قاهره، ۱۳۷۵ ق؛ همو، اقتضاء العلم العمل، به کوشش محمد ناصرالدین البانی، بیروت / دمشق، ۱۴۰۴ ق/۱۹۸۴ م؛ همو، تاریخ الانبیاء، به کوشش آسیا کلیبان علی بارح، بیروت، ۱۴۲۵ ق/۲۰۰۴ م؛ همو، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ ق؛ همو، تقیید العلم، به کوشش یوسف عش، قاهره، ۱۹۷۴ م؛ همو، تلخیص المتشابه، به کوشش سکینه شهابی، دمشق، ۱۹۸۵ م؛ همو، الجامع لاخلاق الراوی و آداب السامع، به کوشش محمد عجاج خطیب، بیروت، ۱۴۱۶ ق/ ۱۹۹۶ م؛ همو، «الرحله فی طلب الحدیث»، مجموعه … (نک : هم ، خطیب بغدادی، «الاجازه … »)؛ همو، رساله فی علم النجوم، به کوشش طارق محمد عمودی، بیروت، ۱۴۲۵ ق/۲۰۰۴م؛ همو، الزهد و الرقائق، به کوشش عام حسن صبری، بیروت، ۱۴۲۰ ق/۲۰۰۰ م؛ همو، السابق و اللاحق، به کوشش محمد بن مطر زهرانی، ریاض، ۱۴۲۱ ق/۲۰۰۰ م؛ همو، شرف اصحاب الحدیث، به کوشش عمرو عبدالمنعم سلیم، قاهره، ۱۴۱۷ ق/۱۹۹۶ م؛ همو، الفصل للوصل المدرج، به کوشش محمد بن مطر زهرانی، بیروت، ۱۴۱۸ ق/ ۱۹۹۷ م؛ همو، الفقیه و المتفقه، به کوشش عادل بن یوسف عزازی، ریاض، ۱۴۱۷ ق/ ۱۹۹۶ م؛ همو، الکفایه، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۰ ق/۱۹۷۰ م؛ همو، الکلام علی الصفات، به کوشش عمرو عبدالمنعم، قاهره، ۱۴۱۳ ق؛ همو، مسئله الاحتجاج بالشافعی، به کوشش خلیل ابراهیم ملاخاطر، ریاض، ۱۴۰۰ ق/۱۹۸۰ م؛ همو، «نصیحه اهل الحدیث»، همراه شرف اصحاب الحدیث همو (هم )؛ ذهبی، محمد، تذکره الحفاظ، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۸ ق/ ۱۹۶۸ م؛ زهرانی، محمد، مقدمه بر الفصل … (نک : هم ، خطیب بغدادی)؛ سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه الکبرى، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۳ ق/۱۹۶۴ م؛ سید، عزالدین علـی، مقدمه بـر الاسماء … (نک : هم ، خطیب بغدادی)؛ فرهنگ آثار اسلامی ـ ایرانی، به کوشش علی آلداود و دیگران، تهران، ۱۳۸۷ ش؛ متقی هندی، علی، کنز العمال، به کوشش بکری حیانی و صفوه سقا، بیروت، ۱۴۰۹ ق/ ۱۹۸۹ م؛ مفید، محمد، الجمل، نجف، ۱۳۶۸ ق.
دائره المعارف بزرگ اسلامی جلد ۲۲