زندگینامه امام هادی
اسوههای بشریّت
حضرت علی بن محمد علیهما السلام ملقب به هادی دهمین امام شیعیان است که بنا به روایت ثقه الاسلام کلینی، شیخ مفید و شیخ طوسی و نیز ابن اثیر، در نیمه ذیالحجه سال ۲۱۲ هجری۱و بنا به نقل دیگر-که خطیب بغدادی و جمعی دیگر آن را روایت کردهاند-در سال ۲۲۱۴چشم به جهان گشود.آن حضرت و فرزند گرامیش امام حسن بن علی علیهم السلام به عسکریین شهرت یافتند۳؛زیرا خلفای بنی عباس آنها را از سال ۲۳۳ به سامرّا(عسکر)برده و تا آخر عمر پر برکتشان در آنجا تحت نظر گرفته بودند.
امام هادی(ع)به لقبهای دیگری مانند: نقی، عالم، فقیه، امین و طیّب شهرت داشته و کنیهء مبارکش ابو الحسن است. از آنجا که کنیهء امام موسی کاظم و امام رضا(ع)نیز ابو الحسن بود، لذا برای اجتناب از اشتباه، ابو الحسن اول به امام کاظم، ابو الحسن ثانی به امام رضا و ابوالحسن ثالث و یا ابو الحسن ماضی به حضرت هادی(ع)اختصاص یافته است.
مادر ایشان ام ولدی به نام سمانه از اهالی مغرب بود.نقش انگشتر امام هادی(ع)بنا به روایت ابن صبّاغ مالکی«اللّه ربّی و هو عصمتی من خلقه»بوده است.۴
آن حضرت چنانکه مفید و دیگران روایت کردهاند در ماه رجب سال ۲۵۴ پس از بیست سال و نه ماه اقامت در سامرا رحلت کرد.۵
در آن زمان معتز، سیزدهمین خلیفه عباسی، بر اریکه قدرت بود.به نقل ابن شهر آشوب آن حضرت به مرگ طبیعی از دنیا نرفته و در این باره روایتی از ابن بابویه-دایر بر اینکه معتمد عباسی او را مسموم کرده-آورده است.۶
و روشن است که معتمد در سال ۲۵۵ یعنی حدود یک سال پس از رحلت آن حضرت به خلافت رسیده است.به هر حال اصل شهادت و مسمومیت آن امام همام در تاریخ ثبت شده است، گرچه بسیاری از مورخان یا اصلا اشارهای به آن نکرده و یا آن را قولی در مقابل اقوال دیگر تلقی کردهاند.چنانکه مسعودی و سبط بن جوزی از مسمومیت و شهادت آن حضرت به عنوان یک روایت یاد نمودهاند.۷
ولی با توجه به دشمنی و عنادی که از طرف زورمداران آن عصر،نسبت به خاندان علوی بویژه بزرگان آنها و امامان شیعه، اعمال میشد و با در نظر داشتن اینکه امام هادی(ع)پس از دوران طولانی اقامت اجباری در سامرّا، هنگام وفاتش در حدود چهل و چهار سال از زندگی خود را پشت سر گذاشته بود و ناراحتی جسمی خاصی نیز برای آن حضرت در تاریخ گزارش نشده است، احتمال صحّت روایت-حاکی از مسمومیت و شهادت ایشان-قوی به نظر میرسد.
امامت امام هادی(ع)
پس از شهادت امام جواد علیه السلام در سال ۲۲۰، فرزندش امام هادی(ع) که هنوز بیش از شش سال نداشت به امامت رسید.از آنجا که شیعیان مشکل بلوغ در امام را در مورد امام جواد(ع)تجربه کرده بودند، در زمینهء امامت امام هادی(ع)تردید خاصی برای بزرگان شیعه به وجود نیامد.به نوشته شیخ مفید و همچنین نوبختی همهء پیروان امام جواد(ع)به استثنای افراد معدودی، به امامت امام هادی(ع)گردن نهادند.آن عده معدود که از قبول امامت حضرت هادی(ع)سرباز زدند تنها برای مدت کوتاهی به امامت موسی بن محمد (م ۲۹۶) معروف به موسی مبرقع مدفون در قم۸معتقد گردیدند، ولی پس از مدّتی از امامت وی روی بر تافته و امامت امام هادی(ع)را پذیرفتند.۹سعد بن عبد اللّه بازگشت این افراد به امام هادی(ع)را معلول آن میداند که خود موسی مبرقع از آنان بیزاری جست و آنان را از خود راند.۱۰
از نظر طبرسی و ابن شهر آشوب، همین اجماع شیعیان به امامت امام هادی(ع)دلیل محکم و غیر قابل تردیدی است به صحّت امامت آن حضرت.۱۱ با وجود این مرحوم کلینی و دیگران نصوص مربوط به امامت حضرتش را بر شمردهاند و از پارهای روایات چنین بر میآید که امام جواد(ع)هنگامی که از طرف معتصم عباسی به بغداد فرا خوانده شد-به دلیل آنکه این احضار را تهدیدی برای خود تلقی نموده و احساس خطر کرده بود-امام هادی(ع)را به جانشینی خود برگزید.۱۲حتی نصّ مکتوبی دربارهء امامت ایشان به جای گذاشت تا پس از وی هیچگونه تردیدی در این خصوص باقی نماند.۱۳
سیاست متوکل در برابر امام هادی(ع)
معتصم عباسی از رجب سال ۲۱۸ تا ربیع الأول ۲۲۷ و پس از وی واثق تا ذی حجّه ۲۳۲ حکومت کردند. سپس متوکل عباسی تا شوال ۲۴۷ زمام خلافت را در دست داشت. پس از متوکل، منتصر(۲۴۸)مدّت یک سال و پس از وی مستعین تا اواخر سال ۲۵۱ و سپس معتزّ تا سال ۲۵۵ بر مسند خلافت نشستند۱۴ و سال وفات امام هادی(ع)چنانکه گذشت ۲۵۴ بوده است.
تا پیش از آنکه متوکل سر کار آید، روال معمول سیاست خلفا همان سیاست مأمون بود. این سیاست، معتزله را تحت حمایت خود گرفته بود که به خودی خود، فضای سیاسی نسبتا مساعدی برای علویان به وجود آورده بود.با آمدن متوکل، تنگ نظریها از نو آغاز شد و با حمایت از اهل حدیث و برانگیختن آنها بر ضدّ معتزله و شیعه، سرکوبی این جریانات با شدّت هر چه بیشتر دنبال شد.
ابو الفرج اصفهانی در آغاز سخن از نهضتهای علوی که در عصر متوکل صورت میگرفت، به برخورد ناهنجار وی با طالبیها اشارهای کرده و وزیر او عبید اللّه بن یحیی بن خاقان را نیز مانند خودی وی، از دشمنان سرسخت خاندان علوی بر شمرده است. از جمله برخوردهای تند و ناخوشایند متوکل با طالبیان: تخریب مقبره حضرت سید الشهداء امام حسین(ع) و شخم زدن و هموار کردن زمینهای اطراف مقبره و زراعت بر روی آن و سختگیری شدید بر زائران امام حسین و مجازاتهای هولناک آنهاست.۱۵ و این تنشها تنها بدان دلیل بود که قبر امام حسین(ع)در کربلا میتوانست ارتباط عاطفی توده مردم را با طرز تفکر شیعی و امامان آنها تقویت نماید. همچنین ابو الفرج نمونههایی از سختگیری این خلیفه نسبت به علویان در مدینه میآورد که بسیار ناراحتکننده است.
احضار امام هادی(ع)به سامرا
متوکل در گرماگرم این سختگیریها به یاد امام هادی(ع)افتاد و دستور داد آن حضرت را در مدینه بازداشت نموده و به سامرّا بیاورند. بدین ترتیب میتوانست آمد و شدهای مردم با امام هادی(ع)را از نزدیک و بخوبی تحت کنترل خود در آورد و این همان سیاست مأمون بود که قبلا درباره امام رضا(ع)اعمال شده بود.
در منابع حدیثی و تاریخی، گزارشهای زیادی درباره جلب امام هادی(ع)از مدینه به سامرا وجود دارد که اینک ما میکوشیم با تلفیق آنها گزارش نسبتا جامعی در این زمینه ارائه دهیم.
متوکل در سال ۲۳۳ به فکر احضار امام از مدینه به سامرا میافتد، شیخ مفید تاریخ احضار آن حضرت به سامرا را سال ۲۴۳ دانسته که صحیح نیست، بلکه در این تاریخ یکی از شیعیان، نامه متوکل دایر بر احضار امام هادی(ع)را استنساخ کرده است.۱۶
در آن سال عبد اللّه بن محمد هاشمی ضمن نامهای به متوکل نوشت:اگر نیازی به حرمین داری علی بن محمد را از آن طرد کن؛ زیرا او مردم را به سوی خود خوانده و جمعیت زیادی به دعوت وی پاسخ مثبت دادهاند. همسر متوکل نیز نامه تحریکآمیزی در همین زمینه به او نوشت.۱۷ به دنبال همین گزارشها بود که متوکل برای جلب امام به سامرّا، اقدام کرد.۱۸ ابن اثیر با اشاره به رفتار خشن متوکل با خاندان علوی، از برخی ناصبیان و نیز همین عبد اللّه بن محمد هاشمی نام میبرد که مرتب بر آتش خشم خلیفه دامن میزدند.
این افراد همواره متوکل را از علویان بیم داده و او را به تبعید و رفتار خشونتآمیز با آنها تحریک میکردند.۱۹ ابن جوزی پس از اشاره به سعایت برخی افراد بدبین به خاندان رسالت در پیش متوکل، ادامه میدهد: متوکل به دلیل همین گزارشهای حاکی از میل مردم به امام هادی(ع)او را به سامرّا احضار کرد.۲۰
شیخ مفید مینویسد:امام هادی(ع) طی نامهای به متوکل، این گزارشها را تکذیب نمود.۲۱ و متوکل در پاسخ امام، نامه احترامآمیزی نوشته و ضمن عزل عبداللّه بن محمد هاشمی-که امور مربوط به نماز و جنگ در مدینه را به عهده داشت- زیرکانه از امام خواست تا به سامرّا(عسکر)حرکت کند. مرحوم کلینی و همچنین شیخ مفید، متن نامه متوکل را آوردهاند. متوکل در این نامه با تأکید بر اینکه او شخصیت والای امام را درک میکند و حاضر است هر نوع کمکی که لازم باشد در حق وی انجام دهد، خبر عزل عبد اللّه بن محمد و جانشینی محمد بن فضل به جای او را به اطّلاع امام رسانده و افزوده بود که به محمد بن فضل دستور داده، احترام امام را رعایت کرده و از رأی و فرمان وی سر نتابد و ادامه داده بود: او مشتاق تجدید عهد با امام است و قصد دیدار او را دارد، بدین جهت لازم است آن حضرت خود به همراهی هر کسی که میخواهد-در فرصت مناسب و با آرامش کامل- رهسپار سامرّا شود و اگر تمایل دارد، یحیی بن هرثمه و سپاهیان همراه وی- که از فرمان آن حضرت اطاعت خواهند کرد-۲۲ در این سفر او را همراهی نمایند. آنگاه یحیی را خواسته و به او دستور داد با سیصد تن نظامی به کوفه رفته و در آنجا بار و بنه بنهاده و از طریق بادیه به مدینه رفته و علی بن محمد(امام هادی-ع-) را با رعایت احترام نزد او بیاورد.۲۳ روشن است که متوکل، از آن روی برنامهء کار خود را چنین ریخته بود که حساسیت مردم برانگیخته نشده و مسافرت اجباری امام، پیآمدهای ناملایمی به دنبال نداشته باشد، ولی مردم مدینه از همان آغاز متوجه موضوع شده بودند.
ابن جوزی در این مورد از یحیی بن هرثمه چنین نقل میکند: من به مدینه رفته و داخل شهر شدم، مردم بسیار ناراحت و برآشفته شدند و دست به یک سری عکسالعملهای غیر منتظره و در عین حال ملایم زدند. بتدریج ناراحتی مردم به حدی رسید که به طور علنی داد و ناله راه انداختند و در این کار چنان زیادهروی کردند که تا آن زمان، مدینه چنین وضعی به خود ندیده بود. آنها بر جان امام هادی علیه السلام میترسیدند؛ زیرا او افزون بر اینکه به طور مرتب در حق آنها نیکی میکرد، همواره ملازم مسجد بوده و اصلا کاری به کار دنیا نداشت. در مقابل این وضع ناچار شدم به مردم اطمینان داده و آنها را به خویشتنداری و حفظ آرامش دعوت کنم. نزد آنها قسم خوردم که من هیچ گونه دستوری مبنی بر رفتار خشونت آمیز با امام هادی(ع) را ندارم و هیچ خطری امنیت آن حضرت را تهدید نمیکند.۲۴
ولی او در واقع مأموریت داشت تا امام را اجبارا به سامرّا ببرد و بدین سبب-چنانکه در ادامه روایت بالا آمده-به تفتیش منزل امام پرداخت و جز کتبی در بارهء ادعیه و علم، چیزی نیافت و همین باعث شد که یحیی بن هرثمه خود، شیفته امام شده و به امامت آن حضرت گرایش قلبی پیدا کند.۲۵ روایتی در عیون المعجزات حاکی از آن است که یحیی بن هرثمه نخست نزد عبد اللّه بن محمد هاشمی رفته و نامه متوکل را به رؤیت او رسانیده و آنگاه با هم نزد امام آمده و او را سه روز مهلت دادهاند که خود را برای سفر آماده سازد و پس از سه روز که به سراغ امام آمدهاند آن حضرت آماده بوده است.۲۶ روایتی در دست است که امامهادی(ع)فرموده:او به اجبار به سامرّا آورده شده است.۲۷
اقامت امام در سامرّا
امام با استقبال از طرف مردم وارد سامرّا شد و در خانهء خزیمه بن حازم سکنی داده شد.۲۸
یحیی به هرثمه میگوید: وقتی در سر راهمان وارد بغداد شدیم، اسحاق بن ابراهیم طافری را که والی بغداد بود دیدم.او دربارهء امام به من چنین گفت: ای یحیی، این مرد فرزند رسول خداست، با توجه به وضعیت اخلاقی متوکل-که خود بدان آشنایی کامل داری-اگر درباره او گزارش تحریکآمیزی به خلیفه بدهی او را میکشد، و اگر چنین شود در روز قیامت کارت با رسول خداست. و هنگامی که به سامرّا رسیدیم نخست وصیف ترکی را دیده و خبر ورود امام را به اطلاع وی رساندم.او گفت: چنانکه یک مو از سر این مرد کم شود خودت بازخواست خواهی شد. سپس پیش متوکل رفتم و گزارشی حاکی از حسن سیرت و ورع و زهد امام و اینکه در جریان تفتیش از منزل او چیزی جز چند کتاب علمی و مصحف در آن پیدا نکردهام به عرض رساندم.۲۹
به سخن شیخ مفید: نخستین روزی که امام وارد سامرّا شد متوکل دستور داد تا او را یک روز در خان۳۰صعالیک نگاه داشته و روز بعد به خانهای که برای اسکان او در نظر گرفته شده بود ببرند.۳۱
از نظر صالح بن سعید این اقدام به قصد تحقیر امام(ع)انجام شد. او میگوید: در همان ابتدای ورود امام(ع)خطاب به وی گفتم:اینها همواره سعی در فرو نشاندن نور و نادیده گرفتن موقعیت الهی شما دارند و برای همین شما را در این خان که به خان الصعالیک معروف است، جای دادهاند.۳۲ امام(ع)تا پایان عمر خود-بیش از بیست سال- در این شهر به سر برد، شیخ مفید با اشاره به اقامت اجباری امام در سامرّا مینویسد: آن حضرت به ظاهر مورد احترام خلیفه بود، ولی باطنا به وسیله متوکل دسیسههایی بر علیه آن حضرت میشد که هیچ کدام از این نقشهها در عمل موفق نبود.۳۳
برخوردهای متوکل با امام(ع)
در فاصله اقامت اجباری امام در سامرّا، آن حضرت بظاهر زندگی آرامی داشت، ولی متوکل جز نظارتهای کلی میخواست با نشان دادن وی در نقش یکی از درباریان، او را تحت کنترل خود در آورده و از ابهت و عظمت آن بزرگوار در چشم مردم بکاهد. طبرسی مینویسد:
متوکل سخت در تلاش بود تا شخصیت امام را پیش مردم خرد کند.۳۴
مسعودی مورّخ مشهور دو نمونه از برخوردهای امام(ع)با متوکل را چنین آورده است:
- محمد بن یزید مبرد میگوید:روزی متوکل از امام پرسید:فرزند پدر تو(خود آن حضرت)در مورد عباس بن عبد المطّلب چه میگوید؟امام در پاسخ فرمود:
ای خلیفه، فرزند پدرم درباره شخصی که خداوند اطاعت فرزندانش را بر مردم و اطاعت او را بر فرزندانش واجب کرده، جز نیکی چه میتواند بگوید؟
متوکل که پاسخ امام را موافق میل خود تلقی کرده بود خوشحال شد و یکصد هزار درهم به آن حضرت بخشید. مسعودی پس از نقل این موضوع اضافه میکند:هدف واقعی امام از این پاسخ: وجوب اطاعت از دستورهای خداوند بر فرزندان عباس بود که این چنین به اشارت آن را بیان کرد.۳۵
این گونه پاسخگویی بخوبی نشان میدهد که آن حضرت مستقیما در معرض تهدید متوکل قرار داشت، بنابراین میبایستی تقیه پیشه کرده و جواب را با چنان زیرکی ادا کند که فقط اهل دقت و فهم هدف اصلی امام را دریابند.
متوکل دریافته بود که از نظر امام آیهء شریفهء:
یوم یعضّ الظّالم علی یدیه
۳۶ اشاره به برخی از خلفا است. از این رو به فکر سوء استفاده از این مسئله افتاد و خواست با مطرح کردن آن، حضرت را به شکلی در مقابل«عامّه»قرار دهد. بدین جهت وقتی همه جمع شدند درباره این آیه از امام سؤال شد. آن حضرت فرمود:
منظور دو مرد هستند که خداوند از آنها به کنایت سخن گفته و با عدم تصریح به نامشان، بر آنان منت نهاده است؛ آیا خلیفه میخواهد آنچه را که خدا مخفی نگاه داشته بر ملا کند؟ متوکل گفت: نه.۳۷ و بدین شکل امام از خطری که برایش تدارک دیده بودند رهایی یافت.
- به متوکل گزارش داده بودند که در منزل امام هادی(ع) ادوات جنگی و نامههایی از شیعیانش به او و… وجود دارد و او دستور داد تا عدهای از سربازان و مأمورین-نابهنگام و غافلگیرانه-به منزل امام حمله برند. دستور اجرا شد و وقتی وارد خانه شدند او را در اطاقی که زیرانداز آن شن و ماسه بود تنها یافتند در حالی که در را بر روی خود بسته، لباسی پشمینه بر تن کرده، روپوشی بر سر انداخته و آیاتی از قرآن در مورد وعد و و عید را زمزمه میکند. حضرت را در همان حال پیش متوکل آوردند. امام وقتی به مجلس متوکل وارد شد که او کاسه شرابی در دست داشت، متوکل آن حضرت را در کنار خود جای داد و پیاله را به طرف او گرفت و گفت بنوشید.امام عذر خواسته، فرمود: گوشت و خون من تا به حال با شراب آلوده نشده است. آنگاه متوکل خواست تا آن حضرت شعری که او را به وجد و نشاط آورد برایش بخواند. امام فرمود:کمتر شعر میخوانم. اما متوکل اصرار ورزید و آن حضرت این اشعار را برایش خواند:
تیاتوا علی قلل الأجبال تحرسهم غُلبُ الرّجال فما تنفعهم القلل
و استُنزلوا بعد عزّ من معاقلهم فأودِعوا حُفَراً یا بئس ما تزلوا
ناداهُم صارخ من بعد ما قبروا أین الاساور و التّیجان و الحُلَل
أین الوجوه التی کانت منعّمه من دونها تضرب الأستار و الکلل
فاصفح القبر عنهم حین سائلهم تلک الوجوه علیها الدود تنتقل
قد طال ما أکلوا دهراً و قد شربوا و أصبحوا الیوم بعد الأکل قد أکلوا
و طالما عمرّوا دوراً لتحصنهم ففارقوا الدور و الاهلین و انتقلوا
و طالما کنزوا الأموال و ادّخروا فخلّفوها علی الأعداء و ارتحلوا
أضحَت منازلهم قفرا معطلّه و ساکنوها إلی الأجداث قد رحلوا
بر بلندای کوهها شب را به سحر آوردند در حالی که مردان چیره و نیرومندی از آنان پاس میدادند ولی آن قلهء کوهها بر ایشان سودی نبخشید.
از پناهگاههایشان پایین کشیده شدند و در زیر خاک سیاه قرار گرفتند و چد بد جایی رحل اقامت افکندند.
پس از آنکه در قبرهای خود قرار گرفتند فریاد زنی بر آنها بانک زد:کجا رفت آن بازو بندها،کو آن تاجها،و کجاست آن زر و زیورها.
کجا رفت آن چهرهها که با ناز و نعمت پرورش یافته و مقابل آنها پردههای گرانبهای نازک آویخته بودند.
هنگامی که این سؤال از آنها میشود قبرهایشان از طرف آنها جواب میدهد:آن چهرهها هم اکنون محل آمد و شد کرمهای لاشخوار شدهاند.
عمرهای درازی خوردند و آشامیدند و اکنون پس از آن همه عیش و نوش،خود خوراک کرمها شدهاند.
چه بسیار کاخها ساختند که آنها را در بر گیرد ولی سرانجام آن کاخها و عزیزان خود را واگذاشتند و در گذشتند.
چه بسیار اموالی که روی هم انباشته و ذخیره کردند ولی آن را برای دشمنانشان بر جای گذاشتند و زندگی را بدرود گفتند.
عاقبت نشیمنگاههای آنان به ویرانی گرایید و به حال خود رها شد و ساکنین آن کاخها به سوی قبرهایشان شتافتند.
امام(ع)با اشعارش کلیه حاضرین را تحت تأثیر قرار داد حتی شخص متوکل را، که از کثرت گریه صورتش خیس گردید. آنگاه خلیفه دستور داد بساط شراب را برچینند…و سپس دستور داد امام را با احترام به خانهاش باز گردانند.۳۸
متوکل امام را وا میداشت تا مانند رجال دربار وی از قبیل وزرا، امرا، نیروهای نظامی و دیگر اطرافیانش، لباسهای فاخر پوشیده و خود را در بهترین شکل و قیافه بیاراید و مانند دیگران در رکاب متوکل-که سوار بر اسب حرکت میکرد-پیاده راه برود. تنها کسی که از پیاده رفتن در برابر خلیفه مستثنی بود فتح بن خاقان وزیر کینهتوز وی بود که او نیز مانند متوکل سواره میرفت. این وضع، برای امام بسیار دشوار و غیر قابل تحمل بود و به دنبال همین ماجرا بود که آن حضرت به خواندن«دعاء المظلوم علی الظالم»توسل جست.۳۹
متوکل همچنین اصرار داشت تا امام در مجالس بزم او حضور داشته باشد و طبیعی است که از این طریق بهتر میتوانست آن حضرت را-که امام شیعیان و پیشوای پاک مردان بود-تحقیر کرده و از دیدهها بیندازد و پیروان او را از دور و بر ایشان پراکنده سازد، چنانکه متوکل خود اعتراف داشت:
مقاومت امام مانع از آن گشته که بتواند او را در بزم شراب حاضر کند.۴۰
امام در سامرا از چنان شخصیت والا و عظمت روحی برخوردار بود که همگان در مقابل وی فروتنی نشان میدادند و ناخواسته در برابر او تواضع کرده و سخت محترمش میداشتند.۴۱
متوکل در آخرین روزهای زندگی خود تصمیم گرفت آن حضرت را به شهادت برساند، ابن ارومه میگوید: در آن روزها به سامرا رفته بودم، دیدم متوکل امام هادی(ع)را به دست سعید حاجب سپرده و میخواهد به قتل برساند، اما متوکل دو روز بعد-همانگونه که امام پیشگویی کرده بود-شبانه مورد حمله ترکان قرار گرفت و در خانهاش-در حالی که در بستر خود آرمیده بود-به قتل رسید و بدین ترتیب امام از چنگال وی رهایی یافت.۴۲ در روایات دیگری آمده: وقتی متوکل دستور بازداشت امام را داد سه روز بعدش به قتل رسید.۴۳
پس از متوکل فرزندش منتصر بر سر کار آمد و این خود باعث شد فشار حکومت بر خاندان علوی از جمله امام هادی(ع)کاستی گیرد. گرچه در بلاد مختلف، فشار دولتمردان بر شیعیان، همچنان ادامه داشت.۴۴
کاهش نسبی اختناق نسبت به زمانهای قبلی، سازماندهی شیعیان را در بلاد مختلف تقویت کرد و در هر زمان که یکی از وکلای امام در شهرها، دستگیر میشد آن حضرت شخص دیگری را به جای وی بر میگزید. یکی از وکلای آن حضرت علی بن جعفر بود که بازداشت شده، به زندان افتاد.۴۵ و همچنین محمد بن فرج در مصر دستگیر و به عراق آورده شد و مدت هشت سال در زندان بود.۴۶
دکتر جاسم حسین در این باره مینویسد: بنا به نوشته کندی، امامیه در مصر به دست یزید بن عبد اللّه ترکی-حاکم مصر از طرف خلیفه-مورد آزار قرار میگرفتند. همو ابو حمزه یکی از رهبران علوی مصر را همراه پیروانش دستگیر کرد. اینها متهم به فعالیتهای زیرزمینی بودند که در سال ۲۴۸ به عراق رانده شدند.۴۷
و شیخ کلینی مینویسد: عملیات تعقیب و دستگیری، بر پیروان امام هادی(ع) اثر نامطلوبی گذاشت.۴۸) به عنوان نمونه محمد بن حجر کشته شد و املاک سیف بن لیث مصادره شد و همزمان در عراق برخی از پیروان امام هادی(ع) ساکن سامرا دستگیر شدند۴۹ و ایوب بن نوح وکیل آن حضرت در کوفه، تحت تعقیب قاضی شهر قرار گرفت.۵۰
امام هادی(ع)شیعیان خود را سفارش فرموده بود: ظاهری آراسته و مرتب داشته و شخصیت اجتماعی خود را حفظ کنند. او روزی یکی از شیعیان خود را دید که ماهیی در دست گرفته، راه میرود، خطاب به او فرمود:شما گروهی هستید که دشمنان زیادی دارید، هر چه میتوانید ظاهری آراسته داشته باشید.۵۱ از دیر باز، شیعیان به دستور ائمه طاهرین(ع) داخل در مناصب حکومتی شده و در مناسبتهای لازم به شیعیان کمک میکردند. یعقوب بن یزید کاتب، از منشیان منتصر عباسی بوده و در عین حال چندین کتاب در موضوعات بداء و کتاب المسائل و کتاب نوادر الحج تألیف کرده است.۵۲
روشن است که این گونه افراد بسیار مخفیانه عمل میکردند، و گرنه اگر خلفا پی به ماهیت آنان برده و از روابطشان با امام هادی(ع) مطلع میشدند، آنها را تحت فشارهای شدید گذاشته و طردشان کرده و مقرریشان را قطع میکردند.۵۳
صرف نظر از شیعیان و پیروان امام هادی(ع) قریب یکصد و نود نفر صحابی راوی آن حضرت برای ما شناخته شدهاند که از حدود یکصد و هشتاد نفر آنها احادیثی در ابواب مختلف، در دسترس ماست. در آن زمان شیعیان کتابهای حدیث مدون فقهی و کلامی وکلای ائمه را در اختیار داشتند و از طریق همین وکلا مشکلات خود را از امام میپرسیدند. امام نیز آنها را به آن دسته از اصحاب خود که سابقه زیادی داشته و بسیار علاقمند به اهل بیت بودند رهنمون میشدند.۵۴ از قرائن بعدی-گرچه تاریخ، اطلاعات دقیق حاکی از وضعیت شیعه در آن زمانها، در دسترس ما نمیگذارد- بخوبی میتوان فهمید که تشیع در عصر ائمه از دامنه وسیعی برخوردار بود که مطمئنا این گسترش، مدیون فعالیتهای منظم آن بزرگواران و وکلای آنان و همچنین مدیون محبت عمیق مسلمانان به اهل بیت رسول خدا بوده است.
در دوره امام هادی(ع)ائمه زیدیه نیز قیامهای نسبتا وسیعی در سرتاسر بلاد اسلامی به راه انداختند. زیدیه در مجموع-به دلیل برخورد تندشان با امامیه-از نظر ائمه مطرود بودند. ولی برخی از اوقات که در قیام خود صداقت و خلوص نیت نشان میدادند، شیعیان امامی نیز از نظر عاطفی با آنان همدردی میکردند. اخبار مربوط به این قیامها را در مقاتل الطالبین ابوالفرج اصفهانی میتوان دید.
وکلای امام هادی(ع)و اختیارات آنان
عصر آخرین امامان شیعه معمولا همراه با اختناق شدید از سوی خلفای عباسی بود.در عین حال در همین دوران،شیعه در سرتاسر بلاد اسلامی گسترده شده بود. رشد جمعیتی شیعه در این ازمنه از آثار ضد شیعی که از این دوره به جا مانده و همچنین از اقدامات سیاسی و نظامی حکام به منظور جلوگیری از گسترش روز افزون آنها بخوبی روشن است.به همان صورتی که بعد از این در مورد ارتباط امام هادی(ع)با شیعیان ایران خواهد آمد،میان آن حضرت و شیعیان عراق،یمن، مصر و نواحی دیگر نیز رابطه برقرار بود.سیستمی که ضامن پیدایش و دوام و استحکام این ارتباط بود مسئله وکالت بود.کسانی که به عنوان وکالت از طرف امام رضا(ع)و پس از آن امام جواد و امام هادی(ع)کار ایجاد و تنظیم ارتباط در میان امام و شیعیانش را بر عهده داشتند علاوه بر جمعآوری خمس و ارسال آن به امام، در معضلات کلامی و فقهی نیز،نقش سازندهای داشته و در جا انداختن امامت امام بعدی،موقعیت محوری در منطقه خود داشتند.گاهی افرادی از این وکلا دستخوش انحراف از خط امام شده و مورد تکذیب آن حضرات قرار میگرفتند و بلافاصله کسان دیگری جایگزین آنها میشدند.خلاصه نظام وکالت در تثبیت موقعیت سیاسی و فرهنگی شیعه امامیه،نقش اساسی ایفا میکرد.
به نوشته دکتر جاسم حسین: چنانکه از روایات تقسیم میشود شهرهای مورد نظر برای تعیین وکلا به چهار منطقه تقسیم میشد: منطقه اول بغداد، مدائن، سواد و کوفه؛ منطقه دوم بصره و اهواز؛ منطقه سوم قم و همدان؛ و بالأخره منطقه چهارم حجاز، یمن و مصر را شامل میشد.۵۵
وکلای ائمه نوعا به وسیله نامه و توسط افراد مطمئن با امام در ارتباط بودند. چنانکه در شرح حال امام جواد و نیز امام یازدهم(ع) بر این نکته تأکید کردهایم، بخش عمدهای از معارف فقهی و کلامی آن بزرگواران، طیّ نامههایی به شیعیانشان میرسید که به نقل از آن نامهها در مصادر حدیثی آمده و امروزه در دسترس ما قرار گرفته است. علی بن جعفر یکی از وکلای امام هادی(ع)و اهل همینیا از قرای بغداد بود. درباره وی گزارشهایی به متوکل رسیده بود که به دنبال آن او را بازداشت و زندانی کرد. وی پس از گذراندن دورهء طولانی زندان، به دستور امام هادی(ع) رهسپار مکه گشت و تا آخر عمر در آنجا ماندگار شد.۵۶
امام هادی(ع) در صدد تأیید موقعیت وی در برابر یکی از رؤسای غلات- به نام فارس بن حاتم قزوینی- نامههایی در پاسخ برخی از اصحاب نوشتهاند؛ این نامهها در سال ۲۴۰ نوشته شده است.۵۷
یکی دیگر از وکلای آن حضرت، ابراهیم بن محمّد همدانی است که بنا به روایت کشی چهل بار به زیارت حج مشرف شده است.۵۸ امام هادی(ع) طی نامهای به وی نوشت:
قد وصل الحساب تقبّل اللّه منک و رضی عنهم و جعلهم معنا فی الدّنیا و الآخره.۵۹ ؛ وجوه ارسالی به من رسید خدا از تو قبول فرمود و از شیعیان ما راضی باشد و آنان را در دنیا و آخرت در جوار ما قرار دهد.
از این روایت به طور صریح، مسئولیت مالی این وکیل که اموالی را از شیعیان دریافت و به امام ارسال میداشته است استفاده میشود. امام در ادامه این نامه خطاب به وکیل مذکور مینویسد: سفارش شما را به نضر(بن محمد الهمدانی)۶۰ کرده و موقعیت تو در نزد خودم را به اطلاع وی رساندم و به او نوشتم که متعرّض شما نباشد. به ایوب(بن نوح بن دراج)۶۱ نیز نظیر همین دستور را دادهام، همچنین به دوستان خود در همدان نامهای نوشته و به آنان تأکید کردم که از شما پیروی نمایند؛ زیرا ما جز تو وکیلی در آن ناحیه نداریم.۶۲
حسین بن عبدربّه و یا-بنا به گزارش برخی دیگر- فرزند او علی۶۳ از وکلای امام هادی(ع) بوده که پس از وی ابوعلی بن راشد از طرف آن حضرت به عنوان جانشین او تعیین و اعلام شد. امام در سال ۲۳۲ طی نامهای به علی بن بلال چنین نوشت:
ثمّ انّی اقمت ابا علیّ مقام الحسین بن عبد ربّه و ائتمنته علی ذلک بالمعرفه بما عنده الّذی لا یتقدّمه احد و قد اعلم انّک شیخ ناحیتک فاحببت افرادک و اکرامک بالکتاب ذلک فعلیک بالطّاعه له و التّسلیم الیه جمیع الحقّ قبلک و ان تحضّ موالیّ علی ذلک و تعرّفهم من ذلک ما یصیر سببا الی عونه و کفایته فذلک توفیر علینا و محبوب لدینا و لک به جزاء من اللّه و اجر فانّ اللّه یعطی من یشاء افضل الاعطاء و الجزاء برحمته و انت فی ودیعه اللّه و کتبت بخطّی و احمد اللّه کثیرا.۶۴
من ابو علی را به جای حسین بن عبد ربّه برگزیدم و او را در این مقام امین خود قرار دادم؛ زیرا به دیانت و امانت او- که کسی در آن بر او پیشی نمیگرفت- آشنا بودم. میدانم که تو شیخ منطقه خودت هستی و لذا خواستم از تو تجلیل کرده، طی نامهای تو را خصوصا از این موضوع آگاه سازم. پس از ابو علی اطاعت کن و کلیه وجوهی که پیش تو است به وی بسپار و دوستان ما را به اطاعت از وی تشویق کرده و بدانها چنان آگاهی ده که این آگاهی انگیزه یاری شیعیان ما از وی و سبب کفایت او در انجام کارهایش باشد و این اقدام تو به عنوان رعایت احترام او مطلوب ما بوده و به خاطر این کار خداوند تو را پاداش و اجر عطا میفرماید.خدا به هر کس که خواهد به رحمت خود برترین پاداشها را عطا میفرماید.تو را به خدا میسپارم. این نامه را به خط خود نوشته و خدا را حمد و سپاس فراوان میکنم.
دقت در متن این نامه وظایف و حوزه اختیارات یک وکیل و نحوهء ارتباط وکلای جزء را با آنان که در یک منطقه وسیعی عمل میکردهاند بخوبی نشان میدهد. درباره همین ابوعلی بن راشد نامه دیگری از امام هادی(ع)در دست است که در آن ضمن بیان موقعیت ابن راشد، اطاعت از وی، اطاعت از خدا و امام قلمداد شده است.عین عبارت امام در نامه یاد شده چنین است: فقد اوجبت فی طاعته طاعتی و الخروج الی عصیانه الخروج الی عصیانی فالزموا الطریق یأجرکم اللّه و یزیدکم فی فضله.۶۵؛ اطاعت از خودم را در پیروی از وی قرار دادم و اقدام به سرپیچی از فرمان او سرپیچی از فرمان من است پس این رویّه را حفظ کنید که خدا به شما اجر دهد و از فضل خود بر شما بیفزاید.
همینطور در نامه دیگری خطاب به ایوب بن نوح نوشتهاند: از برخورد با ابو علی بر حذر باش، تو و ابوعلی هر کدام در ناحیهء خاصّ خود به وظایفی که بر عهدهتان میباشد عمل کنید.عین همین نامه را نیز به ابو علی نوشته و طی آن دربارهء ایوب بن نوح سفارش فرموده و از آن دو خواسته است هر کدام به امور مالی شیعیان در منطقه خود پرداخته و از منطقه دیگری چیزی دریافت نکند.۶۶
از روایتی که کشّی دربارهء اسماعیل بن اسحاق نیشابوری آورده چنین استنباط میشود که احتمالا احمد بن اسحاق رازی یکی دیگر از وکلای امام هادی(ع) بوده است.۶۷
اصالت قرآن در مکتب امام هادی(ع)
از انحرافاتی که غلات شیعه پدید آورده و باعث حمله دیگر فرق اسلامی به آنها شده، مشکل تحریف قرآن بود. مسئلهای که اهل سنت نیز به علت اشتمال کتابهایشان به پارهای از روایات نادرست حاوی تحریف، گرفتار آن هستند. در عین حال اکثریت مسلمین اعم از اهل سنت و شیعه امامی بجز غلات بشدت با این اعتقاد نادرست، برخورد کردهاند. با این حال چنانکه از ایضاح بن شاذان و انتصار خیاط معتزلی بر میآید، در قرن سوم هجری، اتّهام شیعه به تحریف قرآن بر سر زبانها افتاده بود.
در برابر این اتّهام، ائمه شیعه همواره اصالت را به قرآن داده و هر روایت مخالف با آن را باطل اعلام داشتهاند. در میان اهل سنّت نیز تعداد کسانی که به این اصل اعتقاد دارند کم نیست اما مهم آن است که این اصل، در عمل تا چه حد رعایت میشود.
امام هادی(ع) نیز ضمن رساله مفصلی که ابن شعبه حرّانی از آن حضرت نقل کرده بشدت بر اصالت قرآن تکیه فرموده و آن را در مقام سنجش روایات و تشخیص صحیح از ناصحیح به عنوان معیاری دقیق اعلام فرموده است. علاوه بر این رسما قرآن را به عنوان تنها متنی که همه گروههای اسلامی بدان استناد میکنند، مطرح ساختهاند.
امام هادی(ع) در مرحله اول اخبار را به دو دسته تقسیم مینماید: نخست روایاتی که حق است و باید مبنای عمل قرار گیرد و دسته دوم اخباری که باطل است و باید از عمل بدان اجتناب شود. پس باید اجماع قاطبه امت بر حقانیت قرآن از نظر همه فرق اسلامی را-که تردیدی در آن وجود ندارد- مورد توجه قرار داد. آنگاه میفرماید در صورتی که قرآن بر صحّت روایتی صحّه گذاشت اما گروهی از امت آن را نپذیرفت، بایستی بر صحّت آن اعتراف کنند؛ زیرا که در اصل، بر حقانیت قرآن اتفاق نظر دارند. سپس به عنوان نمونه، حدیث ثقلین را با توجه به آیه ولایت و بر اساس شأن نزولی که برای این آیه در روایات اهل سنّت نقل شده ذکر میکند. پس از آن درباره توضیح حدیث: «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الأمرین» باز به سراغ قرآن میآید و با ارائه آیات متعدد، تأیید آن را از صحّت حدیث ابراز میدارد. البته امام در طول استدلال خود دهها آیه از قرآن که از جهتی بر جبر و از جهت دیگر به تفویض اشاره دارد ارائه میدهد و در پایان از سخنان محکم و متین امیر المؤمنین(ع) در این باره به عنوان شاهد استفاده میکند.۶۸
در نشستی دیگر در مورد یک مسئلهء اختلافی، امام(ع) با استناد به قرآن، همه را ملزم به قبول نظر خود ساخت.۶۹
امام هادی(ع) و علم کلام
اختلاف آراء موجود در میان فرق مختلف شیعه، کار هدایت آنها را برای ائمه طاهرین دشوار میساخت. پراکندگی شیعه در بلاد مختلف و اینکه گاه و بیگاه تحت تأثیر پارهای از آراء دیگران قرار میگرفتند، مزید بر علت شده بود. در این گیر و دار اصحاب فرق غیر شیعی و متعصّبین ضد شیعه نیز بر دامنه این اختلافات افزوده و آن را بسیار عمیقتر نشان میدادند. روایتی از کشی در دست است که به طور آشکار نشان میدهد یکی از اصحاب فرق، مذاهبی به نامهای زراریه، عماریه، یعفوریه از پیش خود ساخته و هر یک از آنها را به یکی از اصحاب بزرگ امام صادق(ع)زراره، عمار ساباطی، و ابن ابی یعفور نسبت داده است.۷۰
ائمه اطهار(ع)گاهی در مقابل سؤالاتی قرار میگرفتند که منشأ پارهای از آنها همین اختلاف نظرهای داخلی در میان رجال شیعه بود، گرچه بعضی از این اختلافات صوری و لفظی محض بود.
یکی از مسائل کلامی که موجب پیدایش تشتت آراء میان فضلای اصحاب ائمه شد، مسئلهء تشبیه و تنزیه بود.ائمه شیعه از همان آغاز بر حقانیت نظریه تنزیه تأکید میکردند. خطبههای حضرت امیر المؤمنین علی بن ابیطالب(ع)که پس از آن بزرگوار همواره در دسترس ائمه طاهرین و حتی شیعیان آنها بود بهترین گواه این مدّعاست؛ روایات نقل شده از سایر ائمه نیز که شیخ صدوق(ره)با تلاش گسترده آنها را در کتاب خود(توحید)جمعآوری کرده، بر همین معنی دلالت دارد. با این حال تهمت تشبیه از تهمتهای رایجی است که اصحاب فرق، همواره سعی کردهاند کل شیعه را بدان متهم کنند.البته آنهایی که تا حدودی منصف بودهاند، فقط فرقهای از رافضه را معتقد به تشبیه معرفی کردهاند. ائمه هدی(ع) نهایت سعی خود را برای رفع این تهمت از دامن شیعه مبذول داشتهاند و بعدها علمای شیعه نیز در این باره کوششهای امامان خود را دنبال کردهاند، از آن جمله شیخ صدوق(ره)است که انگیزه او در تألیف کتاب توحید همان دفع تهمت تشبیه و جبر از شیعه بوده است.۷۱
عاملی که هم اکنون انگیزهء بحث ماست، اقوال منسوب به هشام بن حکم و هشام بن سالم است. این دو نفر اگر چه اختلافاتی با هم داشته و حتی هشام بن حکم رسالهای در رد بر هشام بن سالم نگاشته است ولی باید دانست، تنها بکار بردن نابجای لفظ جسم و اطلاق آن بر خدا منشأ ایراد تهمت تشبیه و تجسیم به شیعه شده است چنانکه هشام بن حکم، یک رافضی معتقد به تشبیه معرفی شده است.۷۲ در این مورد-که آیا هشام بن حکم واقعا اعتقاد به تجسیم داشته است یا نه- اختلاف نظرهایی در میان برخی از محققان بروز کرده است. ضمن یک مقاله محققانه اثبات شده که هشام واقعا اعتقادی به تجسیم نداشته است؛ زیرا او کلمه جسم را به مفهوم رایج و مصطلح آن به کار نمیبرده بلکه آن را مساوی و یا به اصطلاح مترادف با کلمه«شیء»میدانسته است.۷۳ با وجود این، ائمه طاهرین(ع) که متوجه سوء استفادهء مخالفان از این رأی هشام بودند- و در واقع میتوان آن را نوعی کج سلیقگی از جانب هشام دانست- با آن به مخالفت برخاستهاند هر چند که در فرصتهای مناسب نیز او را از اعتقاد به تجسیم و تشبیه تبرئه کردهاند.
مطالب بالا مقدمهای بود برای توضیح روایتی از امام هادی(ع)که در تکذیب عقیده هشام بن حکم از آن حضرت نقل شده است تا برداشت غلطی از آن صورت نگیرد.
عن الصّقر بن ابی دلف قال:سألت ابا الحسن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی الرّضا(ع)عنّ التّوحید و قلت له: انّی اقول بقول هشام بن الحکم، فغضب(علیه السّلام) ثمّ قال: ما لکم و لقول هشام، انّه لیس منّا من زعم انّ اللّه عزّوجلّ جسم و نحن منه براء فی الدّنیا و الآخره، یا ابن ابی دلف انّ الجسم محدث و اللّه محدثه و مجسّمه.۷۴
از امام هادی(ع)درباره توحید پرسیده و عرض کردم من بر عقیده هشام بن حکم هستم، امام برآشفته و فرمود: شما را با قول هشام چکار؟ از ما نیستند کسانی که گمان میبرند خدای عزّوجلّ جسم است و ما در دنیا و آخرت از آنها بیزاریم. ای پسر ابی دلف، جسم، خود مخلوق است و پدید آورندهء آن خداست و اوست که بدان جسمیت بخشیده است.
عن محمّد بن الفرج الرّخّجیّ قال: کتبت الی ابی الحسن علیه السّلام أسأله عمّا قال هشام بن الحکم فی الجسم و هشام بن سالم فی الصّوره فکتب علیه السّلام دع عنک حیره الحیران و استعذ باللّه من الشّیطان، لیس القول ما قال الهشامان.۷۵
نامهای به امام هادی(ع)نوشته و درباره گفتار هشام بن حکم درباره جسم و سخن هشام بن سالم درباره صورت از آن حضرت سؤال کردم، در پاسخ نوشتند: سرگردانی سرگشتگان را کنار بگذار و از شیطان به خدا پناه ببر. آنچه را که هشام بن حکم و هشام بن سالم گفتهاند از ما نیست.
فاضل محقق- نویسنده مقالهای که جلوتر به آن اشاره شد- با اشاره به تعبیر«فی الجسم»نوشته است: مقصود این است که اگر هشام قائل به تجسیم بود میبایستی بگوید«بالجسم»در حالی که با عبارت«فی الجسم»تعبیر آورده تا اشاره به مفهومی باشد که مورد نظر هشام از کلمه جسم است هنگامی که آن را به خدا اطلاق میکرده است.۷۶از طرف امام صادق و امام کاظم(ع)نیز مخالفت شدیدی با این نظر منسوب به هشام ابراز شده است.۷۷
سخنان هشام بن حکم و هشام بن سالم موجب بروز اختلافاتی میان شیعیان شده بود و ائمه غالبا در برابر سؤالاتی از این قبیل قرار میگرفتند از جمله ابراهیم بن محمد همدانی در این مورد نامهای به امام هادی(ع)نوشت و طی آن چنین گفت:
دوستداران شما در این ناحیه دربارهء توحید دچار اختلاف شده عدهای به تجسیم و عدهای دیگر به تشبیه گرایش نشان میدهند،امام در جواب چنین نوشت:
سبحان من لا یحدّ و لا یوصف لیس کمثله شیء و هو السّمیع البصیر.۷۸
منزه است خدائی که نه حدّی میپذیرد و نه توصیف او ممکن است. او بیهمتا و شنوا و بیناست.
نظیر همین سؤال از محمد بن علی کاشانی۷۹ و اشخاص دیگری نیز روایت شده است و این نشانه بارزی از وجود اختلاف در میان شیعیان آن دوره است.
در تأیید عدم امکان رؤیت خدا اگر چه در روز قیامت- چناکه در میان مشبه و اهل حدیث قول به امکان آن رایج است- روایتی از امام هادی(ع) نقل شده که در آن عدم امکان رؤیت در معرض استدلال ۸۰ و در روایت دیگری فرو آمدن خدا به آسمان دنیا شدیدا مورد انکار امام قرار گرفته است.۸۱
دراین باره بیش از بیست و یک روایت که برخی از آنها بسیار مفصل است از امام هادی(ع)نقل شده و همهء آنها گویای آن است که امام در موضع تنزیه قرار گرفته بود.۸۲
پیرامون اعتقاد ائمه شیعه درباره مسئله جبر و اختیار نیز رساله مفصلی از امام هادی(ع) در دست است. در این رساله بر اساس آیات قرآن در شرح و حلّ حدیث«لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین»- که از امام صادق(ع) روایت شده- کوشش به عمل آمده و مبانی کلامی شیعه مربوط به مسئلهء جبر و تفویض، دقیقا بیان شده است.۸۳
در یک قسمت از همین رساله امام(ع)در مورد این مسئله چنین فرمودهاند:
لکن نقول:انّ اللّه جلّ و عزّ خلق الخلق بقدرته و ملّکهم استطاعه تعبّدهم بها، فامرهم و نهاهم بما اراد فقبل منهم اتّباع امره و رضی بذلک لهم.و نهاهم عن معصیته و ذمّ من عصاه و عاقبه علیها و للّه الخیره فی الامر و النهی یختار ما یرید و یامر به و ینهی عمّا یکره و یعاقب علیه بالاستطاعه الّتی ملّکها عباده لاتّباع امره و اجتناب معاصیه لأنّه ظاهر العدل و النّصفه و الحکمه البالغه.۸۴
ما میگوییم: خدای عز و جل آفریدههای خود را به قدرت بیپایانش آفرید و به آنها توانایی عبادت و بندگی داد. پس آنان را بدانچه میخواست امر و از آنچه میخواست نهی فرمود و از آنان، پیروی از اوامرش را پذیرفت و به همین از آنان راضی شد و آنها را از نافرمانی خود باز داشت و بر مبنای آن، نافرمایان را مورد بازخواست قرار داد. در امر و نهی حق انتخاب و اختیار با خداست. به آنچه میخواهد امر و از آنچه اکراه دارد، نهی کرده و بر اساس آن مؤاخذه میفرماید، به خاطر آنکه به بندگان خود توانایی پیروی از اوامر و پرهیز از گناهان را عطا فرموده است؛ زیرا او عدالت و انصاف و حکمت بالغهاش آشکار و غیر قابل انکار است.
به دنبال آن از شبهاتی که با استناد به ظواهر برخی از آیات در اثبات جبر استدلال شده، پاسخ داده شده است.
در میان روایاتی که به عنوان احتجاجات امام هادی(ع)نقل شده، بیشترین رقم از آن روایات مسئلهء جبر و تفویض است.۸۵
امام هادی(ع)و فرهنگ دعا و زیارت
این واقعیت را نباید از نظر دور داشت که شیعه از فرهنگ ادعیه و زیارات بسیار غنی برخوردار است و اساسا هیچ کدام از فرق اسلامی از این مقدار ادعیه و زیارات، بهرهمند نیستند و این نشانی از چهره معنوی تشیع است که عرفان شیعی را شکل داده و خلوص دینی و تزکیه نفس را در جامعه شیعی قوت میبخشد.
در نزد ائمه شیعه، دعا جایگاه والایی داشت. از این میان تنی چند از آنها بر دعا تکیه بیشتری کرده و میراث گرانبهایی در این زمینه از خود به یادگار گذاشتند. پیش از این در شرح حال امام سجاد(ع) نقش دعا را بیان کردیم. در کارنامه امام هادی(ع) نیز دعا و زیارت از نظر تربیت شیعیان و آشنا ساختن آنها با معارف شیعی نقش عمدهای ایفا کرده است. این دعاها به جز راز و نیاز با خدا به صورتهای مختلف به پارهای از مسائل سیاسی- اجتماعی نیز اشاراتی دارد؛ اشاراتی که در حیات سیاسی شیعه بسیار مؤثر بوده و به طور منظم مفاهیم خاصی را به جامعه آنها تلقین میکرده است. در اینجا به چند نمونه از این دعاها اشاره میکنم:
- ایجاد پیوند میان مردم و اهل بیت
علاوه بر صلواتهای مکرر بر محمد و آل محمد(ص)- که در این دعاها و نوعا دعاهای ائمه اهل البیت وجود دارد- نسبت به ارتباط محکم و ناگسستنی میان امت و آل محمد(ص)تأکید خاصّی به عمل آمده است. به عنوان نمونه قطعهای از یک دعا را ذیلا ملاحظه فرمائید:
اللّهمّ فصلّ علی محمّد و آله و لا تقطع بینی و بینهم فی الدّنیا و الآخره و اجعل عملی بهم متقبّلا.۸۶
پروردگارا درود فرست بر محمد و آل محمد(ص)و ارتباط ما بین من و ایشان را در دنیا و آخرت قطع نفرما و اعمال مرا به خاطر ایشان قبول بفرما.
- تأکید بر مقام والا و رهبری اهل بیت بر امت اسلامی
در زیاراتی که از امام هادی(ع)روایت شده به طور مکرر بر این معنی تأکید شده و اهل بیت رسول خدا(ص)به معنی اخص آن با تعبیراتی همچون«معدن الرحمه، خزّان العلم، قاده الامم، ساسه العباد، امناء الرحمن، ائمه الهدی، ورثه الانبیاء، و حجج اللّه علی اهل الدنیا و الآخره و الاولی»وصف شدهاند،۸۷ همچنین در همین زیارت خطاب به ائمه هدی آمده:
اشهد انّکم الائمه الرّاشدون، المهدیّون المعصومون، المکرّمون، المقرّبون، المتّقون، الصادقون، المصطفون، المطیعون للّه…
ادامه این فقرات علاوه بر آنکه خصائل ائمه طاهرین(ع) را نشان میدهد، شیعیان را با تعریف دقیق امام و خصوصیاتی که باید دارا باشد آشنا میسازد.
- شناخت دین و اینکه دین صحیح در مکتب اهل بیت است
به شیعیان میآموزد چگونه خطاب به ائمه خود شهادت بدهند و بگویند:
و جاهدتم فی اللّه حقّ جهاده حتّی اعلنتم دعوته و بیّنتم فرائضه و اقمتم حدوده و نشرتم شرایع احکامه و سننتم سنّته… و فصل الخطاب عندکم و آیات اللّه لدیکم و عزائمه فیکم و نوره و برهانه عندکم و امره الیکم.
بدین صورت سراغ معارف حقه الهی را تنها در مکتب اهل بیت پیامبر میتوان گرفت و تنها کسانی بر حقند که پیروی از مکتب و تعلیمات این خاندان پاک کرده باشند و گرنه مارق و از جاده حق کنار افتادهاند:
فالرّاغب عنکم مارق و اللاّزم لکم لاحق.۸۸
- مبارزه شیعه با ظلم و ستم
از آشکارترین مفاهیم مورد قبول شیعه، مبارزه با ستم و ستمکاری است و این معنی دقیقا در دعاهای رسیده از امام هادی(ع) به چشم میخورد. از جمله این گونه دعاها«دعاء المظلوم علی الظالم»است که منحصرا از آن حضرت نقل شده که در آن خطاب به خدا برای از میان بردن ستم ستمکاران و جباران، استمداد شده است. درست است که در ایندعا به ظاهر از میان بردن ستم به خدا واگذار شده ولی در واقع هدف از آن، آگاه کردن مردم از وجود ستم و وجوه مختلف آن در جامعه است که این خود قدم اساسی برای از میان بردن آن است. این دعا دقیقا به دنبال ستم و اهانتی که از طرف متوکل نسبت به امام(ع)روا داشته شده، به زبان آن حضرت جاری شده است که آشکارا جنبه سیاسی دارد. متن دعا ذیلا از نظر خواننده محترم میگذرد.
فها انا ذا یا سیّدی مستضعف فی یدیه مستضام تحت سلطانه مستذّلّ بعنائه مغلوب مبغیّ علیّ مغضوب و جل خائف مروّع مقهور…فاسئلک یا ناصر المظلوم المبغیّ علیه اجابه دعوتی فصلّ علی محمّد و آل محمّد و خذه من مأمنه اخذ عزیز مقتدر و افجائه فی غفلته مفاجئه ملیک منتصر و اسلبه نعمته و سلطانه و افضض عنه جموعه و اعوانه و مزّق ملکه کلّ ممزّق…و اقصمه یا قاصم الجبابره و اهلکه یا مهلک القرون و ابره یا مبیر الامم الظّالمه و اخذ له یا خاذل الفئات الباغیه….۸۹
امام هادی و غلات شیعه
مشکلات درونی شیعه کمتر از مشکلاتی نبود که از خارج و به وسیله دشمنان به آنان وارد میشده است. مخصوصا که مشکلات درونی در افزایش مشکلات خارجی شدیدا مؤثر بود. بدین سبب بود که ائمه شیعه به هر شکلی بود سعی داشتند تا دامن تشیع را از لوث غلوّ پاک کرده و غلات را از خود طرد نموده بدین وسیله راهی برای حل مشکلات درونی خود پیدا کنند. اما غلات به منظور سودجوئی و یا به دلیل کج فکری، خود را منتسب به ائمه شیعه وانمود کرده و مخالفتهای ائمه با آنها را نوعی تقیه قلمداد میکردند. طبعا در بلاد دور دست که علم و فقه و فرهنگ شیعه – چنانکه باید- جا نیفتاده بود، عدهای فریب غلات را خورده و از نظر عقیدتی به انحراف کشانده میشدند و این جریان در بد نام ساختن شیعیان نزد فرق دیگر بسیار مؤثر میافتاد. امام هادی(ع) در راستای فعالیت امامان، با غلات درگیر شد؛ زیرا در میان اصحاب او نیز افرادی از آنها وجود داشت، احمد بن محمد بن عیسی یکی از شیعیان دانشمند و معتدل که سخت به ائمه طاهرین(ع) دل بسته و با هر گونه غلوّی در دین مخالف بود، روایت کرده که طی نامهای از امام هادی(ع)سؤال شد: احادیثی را به شما و پدرانتان نسبت میدهند که دلها از شنیدن آن مشمئز است و بدان دلیل که این احادیث از آباء کرامتان نقل میشود، جرأت ردّ آن را به خود نمیدهیم، آنگاه ادامه میدهد: علی بن حسکه و قاسم یقطینی که خود را از موالی و منسوبان شما معرفی میکنند نقل میکنند در آیه:
انّ الصّلاه تنهی عن الفحشاء و المنکر۹۰
فحشا و منکر اشاره به شخصی است…، همینطور منظور از زکات همان مرد است نه پرداخت مبلغی درهم و دینار، و اموری از فرائض و سنن و معاصی را بر همین منوال تأویل میکنند، اگر مصلحت میدانید این امر را برای ما روشن فرمائید و به پیروانتان منت گذاشته، آنها را از منجلاب این چنین تأویلات انحراف آمیز نجات دهید. و آن حضرت در جواب نوشتند:
لیس هذا من دیننا فاعتزله.۹۱؛ این گونه تأویلات از دین ما نیست از آن بپرهیزید.
نظیر همین نامه از ابراهیم بن شیبه و سهل بن زیاد نیز روایت شده است که جواب امام در پاسخ یکی از آنها بسیار مفصل بوده و در آن علاوه بر رد “محمد بن حسکه” و انکار ولایت و وابستگی او به خاندان رسالت، اقاویل وی را باطل شمرده و شیعیان خود را به اجتناب از آنها امر فرموده است و حتی از آنها خواسته به هر کدام از این دو نفر که دسترسی پیدا کردید فورا به قتلشان اقدام کنید.۹۲ و در روایت دیگری امام، محمد بن حسکه و قاسم یقطینی را مورد لعن و نفرین قرار داده است.۹۳
علی بن حسکه استاد قاسم شعرانی یقطینی بوده که او نیز از بزرگان غلات و مطرود ائمه طاهرین(ع)است. ۹۴حسن بن محمد بن بابای قمی و محمد بن موسی الشریقی نیز از شاگردان علی بن حسکه بودهاند. از کسانی که مورد لعن امام هادی(ع)قرار گرفتهاند محمد بن نصیر نمیری و فارس بن حاتم قزوینی بودند، امام ضمن نامهای که در آن از ابن بابای قمی بیزاری جستهاند، فرمودند: او -ابن بابا- گمان برده که من او را به نبوت برانگیختهام و او باب من است، سپس خطاب به شیعیان میفرماید:اگر توانستید او را بکشید.۹۵
محمد بن نصیر نمیری که ادعای نبوت میکرد، رئیس فرقه نمیریه و یا نصیریه بوده است. او معتقد به تناسخ و ربوبیت امام هادی(ع) و همچنین معتقد به جواز نکاح با محارم و ازدواج مرد با مرد بوده و ادعا داشت که از طرف امام هادی(ع) به نبوت مبعوث شده است؛ محمد بن موسی بن حسن بن فرات نیز از یاران و همکاران نزدیک محمد بن نصیر بوده و او را تقویت میکرد. پس از فوت محمد بن نصیر، پیروان وی- نصیریه- که از مشهورترین فرقههای غلات بودند به چند گروه تقسیم شدند.۹۶ از دیگر غلات این دوره عباس بن صدقه، ابو العباس طرفانی(طبرانی )و ابوعبد اللّه کندی معروف به شاه رئیس بود که همه از بزرگان غلات بودهاند.۹۷
امام هادی(ع) درباره فارس بن حاتم دستور داد او را تکذیب و هتک حرمت از وی بنمایند و دربارهء اختلافی که میان فارس بن حاتم و علی بن جعفر پیدا شده بود، جانب علی بن جعفر را گرفته و ابن حاتم را ردّ و طرد بنمایند، همچنین دستور قتل ابن حاتم را صادر نمود و برای قاتل وی سعادت اخروی و بهشت تضمین نمود و بالأخره شخصی از شیعیان به نام جنید پس از کسب اجازه شفاهی از امام، ابن حاتم را به قتل میرساند. روایات زیادی که در مورد ابن حاتم در رجال کشی آمده، وجود خطر بزرگی از جانب او را که موجودیت شیعه را تهدید میکرد خاطر نشان میسازد، شیعیان مکررا درباره او از امام هادی(ع)سؤالاتی کرده وامام در جواب کلیه این سؤالها از وی بیزاری جسته است.۹۸
سلامه نیز نامهای درباره غلات و فساد آنها به امام هادی(ع) فرستاده که امام در جواب آن، شیعیان را دعا فرموده و آنها را به ثبات قدم و مقاومت در برابر غلات دعوت کرده است.۹۹
از دیگر غلاتی که خود را از اصحاب امام هادی(ع) معرفی میکرد یکی احمد بن محمد سیاری است.۱۰۰ که اکثریت علمای رجال شیعه او را از غلات و فاسد المذهب دانستهاند.۱۰۱ کتاب القراءات را که از مصادر روایات تحریف قرآن است، او نوشته که مطمئنا جز اباطیل چیز دیگری در آن پیدا نمیشود.۱۰۲ بویژه که امام هادی(ع)خود به سلامت قرآن از تحریف و دست نخوردگی آن از نظر کلیه فرق اسلامی تأکید ورزیده است:
قد اجتمعت الأمّه قاطبه لا اختلاف بینهم انّ القرآن حقّ لا ریب فیه عند جمیع اهل الفرق.۱۰۳؛ قاطبه امت بر قرآن اجتماع کرده اند اختلافی بینشان نیست که قرآن حقی است که شک و ریبی در آن راه ندارد نزد جمیع فرق
حسین بن عبید نیز از غلاتی بود که خود را از اصحاب امام هادی(ع) میدانست و به همین دلیل احمد به محمد بن عیسی قمی او را همراه جمعی دیگر به اتهام غلوّ از قم بیرون راند. چنانکه پیش از این نیز متذکر شدیم قمیها اندیشهء ناب شیعی داشته و کوچکترین غلوّی را تحمّل نمیکردند. بدین سبب گاهی اشخاصی را که هرگز از غلات- به معنای مصطلح آن که اعتقاد به نوعی ربوبیت درباره ائمه(ع)داشتند- نبودند، متهم میکردند، به هر حال تکذیبها و طردهای مکرر ائمه هدی(ع) از غلات سبب شد که آنها عملا رو به انهدام نهاده و مهمترین سلاحشان را که انتساب و تمسک واهی به ائمه طاهرین(ع)بود را از دست بدهند.البته باید توجه داشت که هنوز آثار غلوّ در میان اخبار و احادیث ما باقی مانده و تصفیه آن یک وظیفه غیر قابل چشمپوشی برای هر دانشمند امامی معتقد به خط مشی ائمه شیعه است؛ زیرا بسیار دیده شده است که کسانی بدون غرض و با صداقت انکارناپذیری کار میکردند ولی متأسفانه تحت تأثیر همین اخبار غلو آمیز قرار گرفتند.
فتح بن یزید جرجانی ضمن روایت مفصلی از امام هادی(ع) اعتراف میکند که او بر این باور بود که امام نیازی به اکل و شرب ندارد؛ زیرا با مقام امامت سازگار نیست، و امام هادی(ع)خطاب به وی فرمود:
ای فتح بن یزید حتی پیامبران که اسوه برای ما هستند میخورند و میآشامند و در بازارها راه میروند و هر جسمی این چنین است جز خدا که جسم را جسمیت بخشیده است.۱۰۴
امام هادی و خلق قرآن
از مهمترین بحثهایی که در آغاز قرن سوم دنیای تسنّن را به خود مشغول داشته جدال بر سر مسئلهء حدوث و قدم قرآن بود که خود موجب پیدایش فرق و گروه هایی در میان آنها شد. اولین کسی که این مسئله را مطرح ساخت “احمد بن ابی داود” بود.۱۰۵ سپس مأمون و پس از وی معتصم آن را دنبال کرده و سخت میکوشیدند تا علما و محدثین را بر قبول آن- اعتقاد به حدوث قرآن- که در تاریخ به عنوان محنه القرآن از آن یاد شده وا دارند، احمد بن حنبل در رأس اهل حدیث اعتقاد به قدم قرآن داشته و دراین باره تحت فشارها و اهانتهای حکومت عباسی و حتی به دستور آنها زیر ضربههای شلاق نیز قرار گرفته است، ولی پس از معتصم جانشین او، متوکل جانب ابن حنبل را گرفته و به کمک هم، قضیه را به نفع مذهب وی- اعتقاد به قدم قرآن- خاتمه داده و علمای مخالف خود را از میدان به در برده و به سکوت وا داشتند. بعلاوه آنها مذهب اهل حدیث را با محدودهای که ابن حنبل برایش درست کرده بود، رایج کرده، مذاهب دیگر را بدعت دانستند. متعاقب این جریان کلیه گروههای محدثین- به منظور دفاع از دیدگاههای خود- با هم درگیر شده و هر کدام نظر خاص خودشان را اظهار داشتند، ولی- تا جائی که ما اطلاع داریم- ۱۰۶
در روایات اهل بیت و سخنان اصحاب ائمه هدی(ع) بحثی در این زمینه به میان نیامده و شیعیان دربارهء آن سکوت اختیار کردهاند. امروزه نامهای از امام هادی(ع) در دست است که طی آن به یکی از شیعیان خود دستور میدهد در این زمینه اظهار نظر نکرده و جانب هیچ کدام از حدوث قرآن و قدم آن را نگیرد. آن حضرت در نامه خود چنین نوشتهاند:
خدا ما و تو را از ابتلای در فتنه بر حذر دارد، اگر خود را از آن دو نگهداری به صلاح است و گرنه به هلاکت میافتی. به عقیده ما جدال و گفتگو درباره قرآن بدعت است و در گناه و مسئولیت آثار زشت ناشی از آن، سؤالکننده و جوابدهنده هر دو شریکند؛ زیرا سؤالکننده بیجهت درباره آنچه که به عهدهاش نیست میپرسد و جوابدهنده را بدون هیچ دلیلی به خاطر آنچه از عهده وی خارج است زیر تکلیف میبرد.آفرینندهای جز خدا وجود ندارد و غیر او، همه آفریدگان او هستند؛ قرآن نیز کلام خدا است، از پیش خود اسمی بر آن نپذیر که در این صورت از ستمگران به شمار خواهی رفت. خداوند ما و شما را از افرادی که ایمان به غیب آورده و از خدا و روز جزا میترسند قرار بدهند.۱۰۷
این نامهها و موضعگیریها، سبب شد تا شیعیان گرفتار این بحث بیحاصل نشوند.
امام هادی(ع)و شیعیان او در ایران
اکثریت قریب به اتفاق شیعیان ائمه طاهرین(ع)از کوفه بودند. این مطلب با مراجعه به کتب رجالی شیعه به خوبی استفاده میشود؛ زیرا به آخر اسامی اکثریت آنها کلمه«کوفه»اضافه شده است چنانکه از دوران امام باقر و امام صادق(ع) به این طرف کلمه قمی در آخر اسم تعدادی از اصحاب ائمه به چشم میخورد، اینها اشعریهای عرب تباری بودند که در قم سکنی گزیده بودند.
در زمان امام هادی(ع) قم مهمترین مرکز تجمّع شیعیان ایران بود و روابط محکمی میان شیعیان این شهر و ائمه طاهرین(ع) برقرار بود. این نکته را نباید فراموش کرد: درست همان اندازه که میان شیعیان کوفه گرایشات انحرافی و غلوّآمیز رواج داشت، در قم اعتدال و بینش ضد غلوّ حاکم بود. شیعیان این دیار، اصرار و ابرام فراوانی در این مسئله از خود نشان میدادند. چنانکه نامه معروفی که درباره غلوّ به امام هادی(ع) نوشته شده، از این شهر بوده و سختگیری به غلات نیز در این شهر، فراوان بوده است.
در کنار قم دو شهر آبه یا آوه و کاشان نیز تحت تأثیر تعلیمات شیعی قرار داشته و از گرایشی از نوع بینش اهل قم برخوردار بودند. در پارهای روایات از محمد بن علی کاشانی نام برده شده که در باب توحید از امام هادی(ع)سؤالی کرده است.۱۰۸
مردم قم روابط مالی نیز با امام هادی(ع) داشتهاند. در این زمینه از محمد بن داود قمی و محمد الطلحی یاد شده است که از قم و بلاد تابع آن، اموال و اخبار درباره وضعیت آن سامان به امام میرسانیدهاند.۱۰۹
چنانکه یکی از اتهامات آن حضرت این بود که اموالی از طرف مردم قم برای او فرستاده میشود.۱۱۰
مردم قم و آوه همچنین برای زیارت مرقد مطهر امام رضا(ع) به مشهد الرضا(ع) مسافرت میکردند و امام هادی(ع) نیز آنها را در قبال این عمل«مغفور لهم» وصف کرده است.۱۱۱
مردم دیگر شهرهای ایران نیز نظیر همین روابط را با ائمه داشتند. این وضع شیعیان در حالی بود که اغلب شهرهای ایران- به دلیل نفوذ قهرآمیز امویان و عباسیان و سلطه حاکم آنها بر جهان اسلام- گرایشات سنی داشته و شیعه نوعا در اقلیت بوده است. صالح معروف به ابو مقاتل دیلمی یکی دیگر از اصحاب امام هادی(ع) بود که کتابی در مورد امامت در چارچوبه روایات و کلام، نوشته است.۱۱۲
دیلم از اواخر قرن دوم هجری، شیعیان زیادی را در آغوش خود پرورده است و این اضافه بر مهاجران دیلمی در عراق بود که به مذهب تشیع گرویده بودند. کلماتی که مفهوم نسبت به شر یا دیاری را میدهد در آخر اسم عدهای از اصحاب امام هادی(ع)آمده که تا حدودی میتواند نشانی از مراکز و اقامتگاه آنان باشد مثلا: بشر بن بشار نیشابوری، فتح بن یزید جرجانی، احمد بن اسحاق رازی، حسین بن سعید اهوازی، حمدان بن اسحاق خراسانی و علی بن ابراهیم طالقانی از این نمونهاند که در شهرهای مختلف ایران میزیستهاند. جرجان۱۱۳ و نیشابور۱۱۴ در پرتو فعالیتهای روز افزون شیعیان، به مرور به صورت مراکز نفوذ شیعه در قرن چهارم درآمد. شواهد دیگری حاکی از آن است که در قزوین نیز کسانی از اصحاب امام هادی(ع)ساکن بودهاند.۱۱۵ اصفهان که شایع بود اهالی آن سنّیان متعصب حنبلی هستند- و بخش عمدهای نیز چنین بود- گاه شیعیانی از اصحاب امام هادی(ع) را در خود پرورده است که از آن جمله ابراهیم بن شیبه اصفهانی است، گر چه این مرد در اصل کاشانی بوده ولی احتمالا مدت مدیدی در اصفهان میزیسته است. عکس این مطلب نیز صادق است چنانکه علی بن محمد کاشانی از اصحاب امام هادی(ع)،اصلا اصفهانی بوده است.۱۱۶ و در روایتی از عبد الرحمان نامی، نام برده شده که از مردم اصفهان بوده و تحت تأثیر کرامتی که در سامرّا از امام هادی(ع) دید به مذهب شیعه در آمد.۱۱۷
در قرن چهارم در اصفهان فراوان بودند کسانی که حضرت امیر المؤمنین علی(ع) را بیشتر از مال و جان و خانواده خود دوست میداشتند.۱۱۸
روایت دیگری حاوی نامهای از امام هادی(ع) به وکیل خود در همدان است که طی آن چنین فرموده:من سفارش شما را به دوستداران خود در همدان کردهام.۱۱۹
پایان مقاله
۱)-رک:کافی،ج ۱ ص ۴۹۷:ارشاد مفید،ص ۳۲۷:تهذیب،ج ۶،ص ۹۲؛کامل ابن اثیر،ج ۷،ص ۱۸۹.
(۲)-تاریخ بغداد،ج ۱۲،ص ۵۷؛و رک:مسند الإمام الهادی،ص ۱۳-۱۴.
(۳)-یافعی در«مرآه الجنان»،ج ۱،ص ۱۶۰،با اشاره به مطلب فوق دلیل شهرت«سامرّاء»به عسکر را آن دانسته که معتصم خودش با لشکرش بدانجا انتقال یافت؛و رک:تذکره الخواص،ص ۳۵۹؛معانی الأخبار،ص ۶۵.
(۴)-فصول المهمّه،ص ۲۷۷.
(۵)-تاریخ بغداد،ج ۱۲،ص ۵۶.
(۶)-مناقب،ج ۲،ص ۴۴۲؛مسند الإمام الهادی،ص ۵۶،به نقل از مناقب.
(۷)-مروج الذهب،ج ۴،ص ۸۶؛تذکره الخواص،ص ۳۶۲؛و رک:فصول المهمّه،ص ۲۸۳.
(۸)-رک:رساله میرزا حسین نوری دربارهء موسی مبرقع تحت عنوان«البدر المشعشع فی احوال ذرّیه موسی المبرقع»که در آن از موسی مبرقع بشدت دفاع کرده است.
(۹)-فرق الشیعه،ص ۹۱-۹۲؛فصول المختاره،ص ۲۵۷.
(۱۰)-المقالات و الفرق،ص ۹۹.
(۱۱)-اعلام الوری،ص ۲۳۳؛مناقب،ج ۲،ص ۴۴۳؛مسند الإمام الهادی،ص ۲۰.
(۱۲)-کافی،ج ۱،ص ۳۲۳؛بحار الأنوار،ج ۵۰،ص ۱۱۸.
(۱۳)-کافی،ج ۱،ص ۳۲۵؛و رک:بحار الأنوار،ج ۵۰،ص ۱۱۸-۱۲۳؛مسند الإمام الهادی،ص ۱۸-۲۲.
(۱۴)-نسب نامه خلفا و شهریاران،زامباور،ص ۳.
(۱۵)-مقاتل الطالبیین،ص ۴۷۸.ابو الفرج در ادامه گزارش خود میافزاید:عدهای از شیعیان امام حسین(ع)پس از تخریب قبر شریف،علائمی تعیین کرده بودند که پس از کشته شدن متوکل به کربلا آمده و همراه افرادی از علویان و طالبیان قبر را مشخص کرده و مقبرهای بر آن بنا کردند.
(۱۶)-رک:ارشاد مفید،ص ۳۳۳،۳۳۴؛کافی،ج ۱،ص ۵۰۱.
(۱۷)-ثم کتبت الیه بهذا المعنی زوجه المتوکّل.
(۱۸)-بحار الأنوار،ج ۵۰،ص ۲۱۳،به نقل از عیون المعجزات.
(۱۹)-کامل ابن اثیر،ج ۷،ص ۲۰؛و رک:مقاتل الطالبین،ص ۴۸۰.
(۲۰)-تذکره الخواص،ص ۳۵۹.
(۲۱)-ارشاد مفید،ص ۳۳۳.
(۲۲)-کافی،ج ۱،ص ۵۰۱؛ارشاد مفید،ص ۳۳۳؛تذکره الخواص،ص ۳۶؛فصول المهمّه ص ۲۷۹.
(۲۳)-بحار الأنوار،ج ۵۰،ص ۱۴۲،به نقل از الخرایج و الجرایح.
(۲۴)-تذکره الخواص،ص ۳۵۹.
(۲۵)-مروج الذهب،ج ۴،ص ۸۴؛تذکره الخواص،ص ۳۵۹.
(۲۶)-بحار الأنوار،ج ۵۰،ص ۲۰۹.
(۲۷)-مناقب ابن شهر آشوب،ج ۲،ص ۴۵۴؛مسند الإمام الهادی،ص ۴۴.
(۲۸)-اثبات الوصیّه،ص ۲۲۸.
(۲۹)-تذکره الخواص،ص ۳۵۹؛مروج الذهب،ج ۴،ص ۸۵.
(۳۰)-محل فرود کاروانها،مسافرخانه.
(۳۱)-ارشاد مفید،ص ۳۳۴؛روضه الواعظین،ص ۲۱۰.
(۳۲)-ارشاد مفید،ص ۳۳۴.
(۳۳)-همان.
(۳۴)-اعلام الوری،ص ۴۳۸.
(۳۵)-مروج الذهب،ج ۴،ص ۱۰-۱۱.
(۳۶)-سوره فرقان(۲۵):۲۷.
(۳۷)-بحار الأنوار،ج ۵۰،ص ۲۱۴.
(۳۸)-مروج الذهب،ج ۴،ص ۱۱؛مرآه الجنان،ج ۲،ص ۱۵۹؛تتمه المختصر،ص ۳۴۷.
(۳۹)-مهج الدعوات،ابن طاووس،تهران،ص ۲۶۵؛مسند الإمام الهادی،ص ۱۸۶-۱۹۱.
(۴۰)-کشف الغمه،ج ۲،ص ۳۸۱.
(۴۱)-همان،ج ۲،ص ۳۹۸.
(۴۲)-همان،ج ۲،ص ۳۹۴.
(۴۳)-مناقب،ج ۲،ص ۴۴۷؛مسند الإمام الهادی،ص ۴۱،گزارشهای زیادی درباره برخوردهای ناهنجار متوکل با امام هادی(ع)در دست است که پرداختن بدانها در اینجا ممکن نیست.
(۴۴)-رک:تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(ع)،ترجمه سید محمد تقی آیت اللهی،ص ۸۵.
(۴۵)-اثبات الوصیه،ص ۲۳۲.
(۴۶)-بحار الأنوار،ج ۵۰،ص ۱۴۰.
(۴۷)-ولاه مصر،ص ۲۲۹،به نقل از تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم،ص ۸۹.
(۴۸)-کافی،ج ۱،ص ۵۱۱-۵۱۳.
(۴۹)-مناقب،ج ۴،ص ۴۱۶.
(۵۰)-کشف الغمّه،ج ۳،ص ۲۴۷،به نقل از تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم،ص ۸۹.
(۵۱ کافی،ج ۶،ص ۴۸۰:«یا معشر الشّیعه انّکم قد عاداکم فتزیّنوا لهم بما قدرتم علیه…»
(۵۲)-رجال نجاشی،ص ۳۱۳.
(۵۳)-امالی شیخ طوسی،ج ۱،ص ۹۱؛مسند الإمام الهادی،ص ۳۸-۳۹.
(۵۴)-رجال کشی ص ۱۱؛مسند الإمام الهادی،ص ۸۳.
(۵۵)-تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم،ص ۱۳۷.
(۵۶)-رجال کشی،ص ۶۰۷-۶۰۸؛تنفیح المقال،ج ۲،ص ۲۷۱ از کشی؛اثبات الوصی ص ۲۳۲.
(۵۷)-رجال کشی،ص ۵۲۵-۵۲۷.
(۵۸)-همان،ص ۶۰۸.
(۵۹)-همان،ص ۶۱۱.
(۶۰)-تنقیح المقال،ج ۳،ص ۲۷۱.
(۶۱)-همان،ج ۱،ص ۱۵۹.
(۶۲)-رجال کشی،ص ۶۱۱-۶۱۲.
(۶۳)-مامقانی در این مورد به تفصیل بحث کرده و پس از معرفی حسین بن عبد ربّه به عنوان وکیل امام هادی(ع) میگوید:بعید نیست که هم علی و هم پدرش در زمانهایی وکیل آن حضرت بوده باشند.رک:تنقیح المقال، ج ۱،ص ۳۳۱-۳۳۲.
(۶۴)-رجال کشی،ص ۵۱۳؛بحار،ج ۵۰،ص ۲۲۲.
(۶۵)-رجال کشی،ص ۵۱۴؛بحار،ج ۵۰،ص ۲۲۰.
(۶۶)-رجال کشی،ص ۵۱۴.
(۶۷)-مسند الإمام الهادی،ص ۳۲۰.
(۶۸)-تحف العقول،ص ۳۳۸-۳۵۶.
(۶۹)-مناقب ابن شهر آشوب،ج ۲،ص ۴۴۳؛مسند الإمام الهادی،ص ۲۸-۲۹.
(۷۰)-رجال کشی،ص ۲۶۵؛قاموس الرجال،ج ۹،ص ۳۲۴.
(۷۱)-توحید صدوق،ص ۱۷.
(۷۲)-انتصار،ص ۶۱.
(۷۳)-رک:«مقوله جسم لا کالاجسام بین هشام بن حکم و مواقف سایر اهل کلام»،مجله تراثنا،شماره ۱۹،ص ۷ -۱۰۸.
(۷۴)-توحید صدوق،ص ۱۰۴.
(۷۵)-همان،ص ۹۷.
(۷۶)-مقوله«جسم لا کالاجسام»،ص ۹۲.
(۷۷)-رک:توحید صدوق،ص ۹۷-۱۰۵.
(۷۸)-توحید صدوق،ص ۱۰۱؛کافی،ج ۱، ص ۱۰۲.
(۷۹)-همان.
(۸۰)-کافی،ج ۱،ص ۹۷؛توحید صدوق،ص ۱۰۹.
(۸۱)-کافی،ج ۱،ص ۱۲۶.
(۸۲)-مسند الإمام الهادی،ص ۸۴-۹۴.
(۸۳)-تحف العقول،ص ۳۳۸-۳۵۶؛مسند الإمام الهادی،ص ۱۹۸-۲۱۳.
(۸۴)-مسند الإمام الهادی،ص ۲۰۵.
(۸۵)-همان،ص ۱۹۸-۲۲۷.
(۸۶)-مصباح المتهجّد، ص ۲۳۹؛ مسند الإمام الهادی، ص ۱۷۸.
(۸۷)-من لا یحضره الفقیه،ج ۲،ص ۶۰؛عیون اخبار الرضا(ع)،ج ۲،ص ۲۷۲؛تهذیب،ج ۶،ص ۹۵؛مسند الإمام الهادی،ص ۲۴۷.
(۸۸)-مسند الإمام الهادی،ص ۲۴۹.
(۸۹)-مسند الإمام الهادی،ص ۱۸۹-۱۹۰.
(۹۰)-سوره عنکبوت(۲۹):۴۵
(۹۱)-رجال کشی،ص ۵۱۷.
(۹۲)-همان.
(۹۳)-همان،ص ۵۱۸-۵۱۹.
(۹۴)-همان،ص ۵۱۸.
(۹۵)-همان،ص ۵۲۰-۵۲۱.
(۹۶)-رجال کشی،ص ۵۲۱؛فرق الشیعه،ص ۹۳؛المقالات و الفرق،ص ۱۰۰-۱۰۱ و رک:ابن ابی الحدید، ج ۲،ص ۳۰۹؛الغیبه،ص ۲۵۹.
(۹۷)-رجال کشی،ص ۵۲۲.
(۹۸)-همان،ص ۵۲۲-۵۲۸.
(۹۹)-الدر النضیم،ص…به نقل از حیاه الإمام الهادی،ص ۳۳۶.
(۱۰۰)-مسند الإمام الهادی،ص ۳۲۳.
(۱۰۱)-رجال نجاشی،ص ۵۸؛قاموس الرجال،ج ۱،ص…؛معجم رجال الحدیث،ج ۲،ص ۲۹۰.
(۱۰۲)-رک:اکذوبه تحریف القرآن بین الشیعه و السنّه،تألیف نگارنده.
(۱۰۳)-تحف العقول،ص ۳۳۸
(۱۰۴)-کشف الغمه،ج ۲،ص ۳۸۸؛و رک:تنقیح المقال،ج ۳،ص ۳.
(۱۰۵)-الطبقات السنیه فی تراجم الحنفیه،ط ریاض،۱۹۸۳ م،ج ۱،ص ۲۹.
(۱۰۶)-این نظر استاد محقق سید مهدی روحانی است و ما اصل عنوان این مبحث را مدیون ایشان هستیم.
(۱۰۷)-متشابه القرآن و مختلفه،ج ۱،ص ۶۱،و در همین صفحه روایتی از امام سجاد(ع)نقل شده که آن حضرت فرمود:قرآن نه خالق است و نه مخلوق بلکه کلام خداوند خالق است.
(۱۰۸)-کافی،ج ۱،ص ۱۰۲؛توحید صدوق،ص ۱۰۱.
(۱۰۹)-مشارق الأنوار،ص ۱۰۰؛مسند الإمام الهادی،ص ۴۵.
(۱۱۰)-امالی طوسی،ج ۱،ص ۲۸۲؛مناقب ابن شهر آشوب،ج ۲،ص ۴۵۱؛مسند الإمام الهادی،ص ۳۷.
(۱۱۱)-عیون اخبار الرضا(ع)،ج ۲،ص ۲۶۰.
(۱۱۲)-مسند الإمام الهادی،ص ۳۱۷؛تنقیح المقال،ج ۲،ص ۹۰.
۱۱۳)-)احسن التقاسیم،ص ۳۱۵،۳۵۸،۳۶۱،۳۷۱.
(۱۱۴)-همان،ص ۳۶۶.
(۱۱۵)-رجال کشی،ص ۵۲۶.
(۱۱۶)-مسند الإمام الهادی،ص ۳۵۲.
(۱۱۷)-بحار الأنوار،ج ۵۰،ص ۱۴۱؛مسند الإمام الهادی،ص ۱۲۳.
(۱۱۸)-مختصر تاریخ دمشق،ج ۱۰،ص ۱۰۴.
(۱۱۹)-رجال کشی،ص ۶۱۰.
خیلی ممنونم بابت انتشار این مقاله
موفق باشید
بسیار عالی بود
عالی بود
http://hydrocenter-co.com/catproduct/%D9%82%D8%B7%D8%B9%D8%A7%D8%AA-%D8%AC%D8%B1%D8%AB%D9%82%DB%8C%D9%84